eitaa logo
پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
195 دنبال‌کننده
272 عکس
36 ویدیو
1 فایل
نیاز ساده‌ی من شنیدن صدای تو بود. تو دریغ کردی و من نوشتم... با من هم کلام بشید👈 @M5566M
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیدم بهششششششت شب بود.. @pichakeghalam
توی گوشش گفتم:«من...قابل نبودم شما محبت بکنید» از زمین و آسمان، طلا می‌بارید! @pichakeghalam
آخرین قل هوالله نماز امام جواد جان را می‌خواندم که آمد نشست کنارم. امن و آرام! صحن انقلاب بودم.. @pichakeghalam
یابن الرئوف سخت دل ما را برده بود. روضه‌خوان قیامت کرد؛ کربلا و کاظمین و مدینه و مشهد را یک‌جا ریخت توی قلب کوچک تکه پاره‌ام. شفا گرفتم... @pichakeghalam
20.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سر صف چایی‌خانه، جوانه زدم بال درآوردم زنده شدم... اینجا گفتم:« خدا جون تو بهشت عرشت هم یه شعبه از چایی خونه امام رضا لطفاااااا. من با یکی دوتا استکان سیر نمی‌شم😉» امام رضا خیلی دوست دااااارمممم😭 @pichakeghalam
راضی کردن دلم سخت بود. ولی رفتم. اذن دخول امام را خواندم و رفتم... خود خودش بود که نشسته بود اینجا و زل زده بود به مایی که مانده بودیم بی او! تصویرش آن‌قدر زنده بود که بعد از فاتحه، قلبم نشست سر جاش! رئیسی عزیز چند قدم مانده به ضریح، آرام و راضی، ارباب‌رجوع‌هاش را پذیرایی می‌کرد... @pichakeghalam
من هیچ‌وقت از انتخاب‌هام پشیمان نمی‌شوم. ازبس همه چیز را بالا و پایین می‌کنم و ریز و درشتش را می‌سنجم. خرداد ۱۴۰۰ اما، چشم بسته به این مرد رأی دادم. از بس اخلاص توی چشم‌های خسته‌اش موج می‌زد. پای مصاحبه و مناظره‌هاش، ته دلم آرام می‌گرفت. که او همان کسی‌ است که قرار است گرد خستگی این چند سال را از شانه‌های حضرت آقا بتکاند. تا ابد به آن اثر انگشتی که پای انتخاب نشاندم افتخار می‌کنم... پای مزارش، به التماس افتادم! که حالا که حتما دستت بازتر است سید، برای انتخاب امسالمان خیلی دعا کن! @pichakeghalam
محفل اشک اما، حکایت دیگری داشت.... @pichakeghalam
حیاط، پر از گل و پروانه بود. پروانه‌های ریز و درشت سفید و خاکستری که بی پروا بین آدم‌ها پرواز می‌کردند. گشت و گذارشان که تمام می شد می‌نشستند روی گل‌ها و پرژکتورها. نماز صبح را خوانده بودم. یکی‌شان پر زد و نشست روی گل قالی روبروم. از همه‌ی پروانه‌ها بزرگتر بود. به نظرم آمد پدر پروانه‌هاست. بزرگ بود و ساکت و نجیب! با چشم‌های سیاه براق پر آب! تا وقتی نشستم، نشست. مثل کسی که دستش به شبکه‌های طلایی ضریح نمی‌رسد و به جاش چنگ می‌زند به تار و پود چیزی که عطر امام بدهد... @pichakeghalam
بهشت و دیگر هیچ... @pichakeghalam
این شماره‌ها را برداشتم برای روزهایی که دلم لک می‌زند برای چایی شیرین‌ زعفرانی حرم! @pichakeghalam
سحر روز آخر، تک و تنها نشستم توی رواق امام. زل زدم به فیروزه‌ی کاشی‌هاش و تکه‌های وجودم را گذاشتم گوشه گوشه‌ی چندضلعی‌های آینه‌ای! ساعت‌ها نشستم و قربان صدقه‌ی امامم رفتم. اینجا، لحظه‌ی پیله دریدن و پریدن بود... @pichakeghalam