eitaa logo
ستاد نماز جمعه پیربکران
114 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
325 ویدیو
30 فایل
نشر اخبار ستاد نماز جمعه و عموم بخش پیربکران ادمین کانال: 👇👇👇 @arteshzohur
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR -Fadaeian_Shab10_Moharam1397_09.mp3
5.76M
🌙 نمیگم یه روز مثه حُر و حَبیـب ولے میمیرم براٺ💔 نمیگم شهیـد یا اینڪه غریـب ولے میمیرم بـراٺ💔 اگه من حُرَّم تو حسیـنے پس، سر به راهم میکنے... همه دنیـا هم بهم پا بزنن، تو نگـاهم میڪنے... 🎤
هدایت شده از گروه جهادی خیریه شهدای خط شکن به یاد 1452شهید خط شکن
نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع خبرگزاری بسیج پیربکران روابط عمومی حوزه شهیدبهشتی پیربکران ناحیه مقاومت شهرستان فلاورجان
مهدی: سوره حجرات (آیه ۹) وَإِنْ طَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَآءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوٓا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (٩) ترجمه آیت الله مکارم شیرازی و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یكی از آن دو بر دیگری تجاوز كند، با گروه متجاوز پیكار كنید تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه كنید كه خداوند عدالت پیشگان را دوست می‌دارد.(۹) تفسیر نور - حجت الاسلام قرائتی نكته‌ها در حدیث می‌خوانیم: برادر دینی خود را خواه ظالم باشد یا مظلوم، یاری كن. اگر مظلوم است، در گرفتن حقّ و اگر ظالم است، در جلوگیری از ظلم. ‌# وسائل، ج 12 اصولًا، آفرینش بر اساس حقّ وعدل است. «بالعدل قامت السماوات» ‌# بحار، ج 33، ص 493.$ و بعثت انبیا برای آن بوده است كه مردم به عدالت قیام كنند. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» ‌# حدید، 25.$ پیام‌ها: گرچه اقتضای ایمان، دوری از نزاع و برخورد میان مؤمنان است، امّا مؤمنان، معصوم نیستند كه خطایی از آنها سرنزند و چه بسا گفتن جمله‌ای یا انجام كاری، موجب بروز درگیری میان آنان گردد. بنابراین باید آماده بود تا در صورت بروز چنین برخوردهایی، ضمن خاموش كردن آتش فتنه، حقّ مظلوم پایمال نشود و چنان با ظالم برخورد شود كه دیگر تجاوزی تكرار نگردد. 1- ایجاد نزاع و درگیری میان مؤمنان، یك جرقّه است نه یك جریان، موقّتی است نه دائمی. «اقْتَتَلُوا» نشان از پدید آمدن نزاع است، نه دوام آن وگرنه می‌فرمود: «یقتتلون» 2- مسلمانان در برابر یكدیگر مسئولند وبی‌تفاوتی در برابر درگیری‌ها پذیرفته نیست. «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» 3- برای آشتی دادن و برقراری صلح میان مسلمانان، باید با سرعت و بدون تأخیر قیام كنیم. (حرف فاء در «فَأَصْلِحُوا» نشانه‌ی سرعت است) 4- اگر یكی از دو گروه درگیر، یاغی‌گری كرد، امّت اسلامی باید بر ضدّ او بسیج شود. فَإِنْ بَغَتْ‌ ... فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی‌ 5- برای برقراری امنیّت و عدالت، حتّی اگر لازم شد باید مسلمانان یاغی كشته شوند. آری، خون یاغی ارزش ندارد. فَإِنْ بَغَتْ‌ ... فَقاتِلُوا ... 6- در برابر خشونت باید خشونت به خرج داد. فَإِنْ بَغَتْ‌ ... فَقاتِلُوا 7- در سركوب یاغی، طفره نرویم و مسامحه نكنی م. «فَقاتِلُوا» (حرف «فاء» علامت تسریع است) 8- جنگ و قتال در اسلام، هدف مقدّس دارد. «حَتَّی تَفِی‌ءَ إِلی‌ أَمْرِ اللَّهِ» 9- مدّت مبارزه تا زمان رسیدن به هدف است، «حَتَّی تَفِی‌ءَ إِلی‌ أَمْرِ اللَّهِ» و ساعت، ماه و تاریخ خاصّی ندارد. مثل مدّت مراجعه بیمار به پزشك و مصرف دارو است كه تا زمان سلامتی باید ادامه یابد. 10- در مبارزات اسلامی، هدفهای شخصی، قومی، حزبی، یا انتقام، خودنمائی و گرفتن زهر چشم از دیگران مطرح نیست، بلكه هدف، برگشتن یاغی به راه خداست. «حَتَّی تَفِی‌ءَ إِلی‌ أَمْرِ اللَّهِ» 11- در مرحله‌ی درگیری كه متجاوز معلوم نیست، باید تلاش برای خاموش كردن اصل فتنه و ایجاد صلح باشد، «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» ولی در مرحله‌ی بعد كه متجاوز و یاغی شناخته شد، صلح باید در سمت و سوی دفاع از مظلوم و گرفتن حقّ او از ظالم باشد. «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ» 12- وظیفه مسلمانان در شرایط مختلف تفاوت دارد؛ گاهی اصلاح است و گاهی جنگ. (در این آیه، هم كلمه «اصلحوا» دو بار آمده است و هم كلمه «قاتلوا») 13- هر كجا طوفان غرائز و غضب و لغزشگاه خطرناكی بود، سفارشات پی‌درپی لازم است. بِالْعَدْلِ‌، أَقْسِطُوا ... یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ‌ 14- صلحی ارزش دارد كه حقّ به صاحبش برسد، وگرنه سازش ذلّت‌بار، مرگ‌آفرین و تحمیلی است. اصلحوا ... و اقسطوا 15- هر كجا تحمّل مشكلات لازم است، از اهرم محبّت استفاده كنید. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» 16- صلح دادن دو طرف جنگ بدون برقراری عدالت، محبوب خداوند نیست. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»
نشست صمیمی حاج محمد رئیسی با مهندس جواد نصری شهردار محترم شهر فلاورجان به گزارش روابط عمومی دفتر مرکزی ساخت حسینیه شهرستان فلاورجان در کربلا، حاج محمد رئیسی با مهندس جواد نصری شهردار محترم شهر فلاورجان و رئیس شورای شهر آقای شیرزادی و دیگر اعضا نشست صمیمی داشت. حاج محمد رئیسی در این دیدار که در دفتر شهردار شهر فلاورجان برگزار شدگفت:در این دیدار در مورد مسائل پشتیبانی از روند کار قرارگاه فرهنگی زیارتی امام حسن مجتبی علیه السلام (معز المومنین) شهرستان فلاورجان در شهر مقدس کربلا بحث و تبادل نظر شد. 🔴 ابوالحسنی نشر http://kanonrf.ir
گروه جهادی شهید محمدرضا تورجی زاده بخش و شهر پیربکران از علاقمندان جهت اردو های جهادی ثبت نام می کنند محل ثبت نامه حوزه شهید بهشتی پیربکران تماس09014204980 روابط عمومی حوزه شهید بهشتی پیربکران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روحانی:مساجد در سراسر کشور با رعايت نکات بهداشتي براي برگزاري اقامه نماز بازگشايي مي شود. ♦️محدوديت ساعت کاري پاساژها نيز از امروز برداشته شد
🌹💠پس از کتاب " سه دقیقه در قیامت " و استقبال کم نظیر از این کتاب، انتشارات شهید ابراهیم هادی کتاب دیگری تحت عنوان🌷 " بازگشت " منتشر کرد، اما اینبار نه از زبان یک نفر بلکه ماجرای چندین رزمنده است از مشاهدات آنها از فضای برزخ بهشتی و نحوه شهادت این رزمندگان... به شما توصیه می کنم. حتما این کتاب را تهیه نمایید. ⭕و اما شما هم اینک یکی از داستان تکان دهنده و زیبای این کتاب را پیش رو دارید...  💠 💠آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند. داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟  محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند.  بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.  تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم .دایره‌ای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد . یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه.  ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض می‌شه.اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود . در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده. در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند می‌دیدم آنها هم به آسمان می رفتند کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائ
ک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شده‌اند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند .خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند : این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...  یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زنده‌بودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم . حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. .حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم. روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر. محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.  پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم .از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد انشاالله می روم آنجایی که باید بروم.من برخی شب‌ها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر می‌شد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده. 💠چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟ گفتند:محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم درب تابوت را باز کردم محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 😭🤲🏻خدایا دستمان خالی است به لطف و کرمت . عاشقان شهادت را به کاروان شهدا برسان. @basijnews_pirbakran