May 11
خیلی خیلی قابل تامل👌👇
این ســـــه چیز را نـــــادیده بگیـــــریم . . .‼️
🚫شـــــنیدم
🚫گفتنـــــد
🚫 میـــگویند
«مواظـــــب باشیم براســـــاس این چـــــیزها مطلبـــــی رو ارائه ندهیـــــم.
مخصـــــوصا تو فــضای مجــــازی چــــون فردا در روز قـــــیامت باید پاســــخگو باشیــــم».
الله متعــــال در قـــرآن مـــــیفرماید:
« چیـــــزی را که بــــدان عــــلم نداری دنبال نکــــن زیـــــرا گـــوش و چشــــم و قلــــب ،همــــه مورد پرســــش واقع خواهــــند شد»
#رهروان_شهدا
#روز_طبیعت_سیزده_به_در
خانمی داستانی برایم گفت که نه حزب اللهی بود و نه چادری....!
گفت امروز ۱۳ فروردین طبق روال سالهای گذشته وسایل لازمه گردش را در ماشین جا بجا میکردم...
پیر زن خوش رویی مقابل خانه اش در یک صندلی کوچک نشسته بود و ذکر میگفت با تسبیح...!
ما همگی حرکت کردیم و رفتیم به طرف طبیعت که روز سیزده را بدر کنیم...
برای اینکه به ترافیک طاقت فرسای عصر نخوریم یک ساعت به غروب مانده از پارک جنگلی به طرف خانه حرکت کردیم...!
وقتی که رسیدم به محله خودمان با کمال تعجب دیدم که همان پیرزن همسایه نشسته در خانه اش و مشغول پاک کردن برنج است...
برایم عجیب بود، چون تنها روزی که هیچ کس در شهر نمی ماند، این پیرزن تنها نشسته بود و مشغول کارش بود...
کنجکاو شدم و رفتم جلو و سلام کردم.. خیلی گرم سلامم را جواب داد و احوالم را پرسید...
بدون مقدمه رفتم سر اصل مطلب و کنجکاوی ام را در حد یک سوال از پیر زن همسایه پرسیدم که:
مادر جان چرا تنها نشستی؟
خب پاشو برو گردشی، تفریحی چیزی!!
من از صبح که رفتم شما اینجا بودی تا حالا.....!!
پیر زن گفت دخترم بشین....!
کنارش نشستم...!
از کیف پول کوچکش که در بغلش گذاشته بود عکسی در آورد که دنیا بر سرم خراب شد.
عکس چهار فرزند شهیدش را به دستم داد و یکی یکی اسمشان را با تاریخ شهادت و محل شهادت گفت برایم....
ماتم برده بود...
دست روی عکس آخری گذاشت و گفت این عکس رضاست که میگن تو اروند غواص بود ولی هنوز از اون خبری نیست...
گفت منتظرم شاید کسی بیاد و خبری بده...!
بنده خدا پدرش سه سال پیش به رحمت خدا رفت...
حالا منم و خودم تو این تنهایی، که منتظرم شاید از رضام خبری بیارن...
محسن و احمد و صادق بهشت زهران ولی دلم پیش رضاست تا نیاد نمیتونم کاری کنم..
به خودم آمدم دیدم که صورتم خیس اشک هست و اصلا حواسم نبود که مادر هم مثل من غرق در اشک بود...
رویش را بوسیدم و برگشتم خانه
و الان فهمیدم که من امنیت و عزت و تفریحم را مدیون مادرانی هستم که دست گل به آب دادند.....
🌷شادی ارواح طیبه شهدا و والدین آنها سه صلوات🌷
هدایت شده از تربیت فرزند نوردیده
4_5854859878438274144.mp3
8.64M
هدایت شده از تربیت فرزند نوردیده
نود درصد اونایی که
تو خونه سالمندان هستند
بچه هاشون تحصیل کرده
و موقعیت اجتماعی خوبی دارند!
پس به جای اصرار به مهندس
و پزشک شدن بچه هامون،
اول "انسان" تربیت کنیم ...!
Join @nooredideh
هدایت شده از پیش نیاز های ازدواج💘
🔹آشنایی با پیامرسان ایتا
https://www.eitaa.com
نسخه وب مخصوص ios تا رونمایی نهایی از این نسخه استفاده کنید👇
https://web.eitaa.com/#/login
🔗دریافت مستقیم برنامه اندروید:
https://eitaa.com/dl
⏬دریافت از کافه بازار:
https://cafebazaar.ir/app/ir.eitaa.messenger/
💻 دریافت نسخه ویندوز:
http://eitaa.org/desktop
🔸معرفی ایتا در رسانهها:
🔰آیا ایتا جایگزین تلگرام میشود؟
http://ion.ir//News/321668.html/
🔰پیامرسان بومی با امکانات مشابه تلگرام
http://inn.ir/News/316916.html
هدایت شده از جارچی 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تمجید رهبر انقلاب از اشعار پروین اعتصامی
🔹15 اسفند سالروز درگذشت بانوی شعر ایران
@jaarchi
فطرس یا فطروس یا پتروس ملک به اعتقاد مسلمانان نام فرشتهای بودهاست که شفا یافتن او در خرائج راوندی نقل شدهاست. به اعتقاد مسلمانان هنگامی که حسین متولد شد خداوند به جبرئیل فرمان داد با گروه بسیار از فرشتگان به حضورمحمد آیند و به او تبریک بگویند. جبرئیل در مسیر فرود از آسمان به زمین فرشتهای به نام فطرس را دید که در جزیرهای افتاده (خداوند فطرس را مأمور کاری میکند و او در آن کار کندی کرده و در نتیجه به کیفر شکست بالهایش گرفتار شده است).
فطرس به جبرئیل عرض کرد: به کجا میروید؟ جبرئیل امین فرمود: به سوی محمد. فطرس عرض کرد: مرا نیز با خود حمل و نزد محمد ببر شاید برایم دعا کند؛ جبرئیل خواسته او را پذیرفت و با هم همراه فرشتگان دیگر به حضور محمد رسیدند و تولد حسین را تبریک گفتند. آنگاه جبرئیل ماجرای فطرس را به عرض رسانید. محمد گفت به او بگو پیکرش را به این نوزاد حسین بمالد فطرس همین کار را کرد و همان دم خداوند فطرس را تندرست کرد و به حال اول برگرداند سپس فطرس همراه جبرئیل به آسمان پرگشود.
در روایت دیگر آمدهاست فطرس هنگام پرواز به سوی آسمان به محمد گفت اکنون که من به خاطر وجود حسین شفا یافتم باید حق او را ادا واحسانش را جبران کنم؛ هرکس حسین را زیارت کند زیارتش را به او ابلاغ میکنم و هرکس در هر کجا به او سلام کند یا درود فرستد سلام و درود او را به آن خواهم رساند.