👨👩👧👦 *در فضایی که همه اعضای خانواده دور همدیگر بگردند ...*
💑 در فضایی که #پدر و #مادر با هم #صمیمی هستند؛ پدر آبروی مادر را جلوی بچهها نمیبرد؛ مادر آبروی پدر را جلوی بچهها نمیبرد؛ این به او نمیگوید: تو حرف نزن! تو دخالت نکن؛
💐 در فضایی که همه اعضای خانواده دور همدیگر بگردند و قربان همدیگر بروند و #پیوند صمیمی داشته باشند با همدیگر؛ و از طرفی سلسله مراتب و #احترام ها حفظ شود؛
💚 *دیگر این خانه، محل عشق همه است. این یک #خانواده عمیق است که بچه وقتی از خانه بیرون میرود، اینقدر به لحاظ #عاطفی پُر است که اسیر چهار تا نگاه و محبت این طرف و آن طرف نمیشود.*
😇 وقتی اینها دور هم بگردند؛ بچه دور بابا میگردد، بابا دور بچه میگردد، پدر و مادر دور هم میگردند؛ *وقتی در خانه سرشان گیج برود، دیگر وقتی در جامعه میروند سرشان گیج نمیرود!* این میشود الگوها و راهکارهایی که قرآن داده است.
هدایت شده از آزاده باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 سخنان امید بخش و روشنگرانه رهبری درمورد آینده انقلاب
🔹جمعی از مسئولین از فشارهای بی امان دشمن نگران شده بودند که این موضوع را بارهبر درمیان گذاشتند
➕پاسخ جالب رهبری ✅
🌹👉 @Antiamericanislam
پیش نیاز های ازدواج💘
🔺آقا امام خمینی که فوت شد، یک عده میگفتند امام خمینی رفت، صدام هست هنوز، حرفشون این بود، الان صدام کجاست؟ امام خمینی کجاست؟ امام خمینی ماندنی شد، اگر میخواید خودتون رو جاودانه کنید خودتون رو حسینی کنید، اگر میخواید ابدی بشید، خودتون رو حسینی کنید
در داروخانه
ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ با زبان ساده ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ .
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ
ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟
ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ....
ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ ....
ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ ..
ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ،ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﯾﺦ ﺯﺩ ..
ﭼــﻪ ﺣﻘﯿــﺮﻭﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﮐﺴــﯽ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐــﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ !
ﭼــﺮﺍ ﻛـــﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺑــﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧــﺞ ، ﺷــــﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑــﺎﺯ ، ﻫـﻤــﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒــﻪ ﻗــــﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧـــﺪ.
جايگاه شاه و گدا ،
دارا و ندار ، قبراست...
انسانیت هست كه به یادگار می ماند...
💥اگرگفتید وضعیت وموقعیت الان مملکت ما دقیقا مثل چه زمانیه؟💦💦💦
👌اندکی فکر کنید
چه کسی فیلم ((یتیم خانه ایران))🌻 را دیده؟!اگه یادتون باشه نسخه ای که انگلیس برای ماپیچیده بود همین بود
👈 تزارانگلیس گفت :((ایرانیان ثروتهای هنگفتی دارند آنها بوسیله لیدرشان که راهنمایی میشند میتونن به دنیا مسلط بشند))اول لیدرشان که همان رهبرشان میشود را دربین آنها خراب کنید!!😳
😒 آنهاآمدندبوسیله روشنفکرای خود فروخته (افسادطلبان)به خانه مرجع تقلید آن زمان که آیت الله شیخ فضل الله نوری بود رخنه کردند وفرزندش را فاسد ودائم الخمر کردند و همین امر باعث شد که تهمتی به ایشان زدند و ایشان رامحاکمه کردند وبه دارآویختن
شبیه زمان ماکه بعضی آقازاده ها را فاسد کردند وبدنبالش پدرانشون را ترور شخصیت کردند...
و اون آقازاده هایی که فریب نخوردند وپاک موندند مثل فرزندان رهبر ، را بادروغ و شایعات تخریب کردند...
😔حتی؛ تا جایی پیش آمدند که تنبکی به دست پسر نا خلف شیخ فضل الله نوری دادند که بر سر جنازه به دار آویخته این مجاهد و مرجع تقلید بزرگوار به ضرب زدن بپردازدو مشروب بخورد که عکاسان این منظره تاریخی را در روزنامه آن زمان برای مردم درمعرض نمایش قراردادند
و مردم دیدندو ساکت ماندند واز رهبر خودشان حمایت نکردند!!!
بعداز آن آمدند تمام مایحتاج و خورد وخوراک مردم راخریدند ودر انبارها (بوسیله نفوذیها و خود فروختگان ازخدا بی خبر) انباشته کردند.
همان سال نفوذیهاشون به روستاها رفتند و تمام گندم و جو و حبوبات و آنچه کشت آن سال بود را به قیمت چند برابر از مردم خریدند که هیچ چیزی دربازار نباشد.
وبالاخره قحطی مصنوعی (به کمک خود مردم نادان) راه انداختند
وتا توانستند آنچه دارو در بازار بود را کمیاب کردند*
روزبه روز فقرو بیماری ساختگی بیشتر شدتا بالاخره براثر نبود امکانات از یکطرف و(قحطی مصنوعی) که انگلیس ازخدا بی خبر ایجاد کرده بود مردم ازتپاله هایی که داشتند وگندم در تپاله ها میدیدند به ناچار نان درست میکردند وبه دست مردم میدادند این نانها را میخوردند و مریض میشدند دارو همکهدربازاریافت نمیشد وبه مرض وبا مبتلا شدند
شبیه فقر ساختگی زمان ما و رجوع مردم به برنجای خارجی و محصولات تراریخته و... که هزار ویک جور مرض لاعلاج بدنبال دارند...
😰 در همان سال آمار مطرح کرد که درکل ایران بوسیله مرض وبا که انگلیسیهای نامرد باعث و بانی آن بودند؛ نیمی از جمعیت ۲۰میلیونی ایران (حدود ۹میلیون نفر) مظلومانه جانشان را ازدست دادند .
😭 از آنطرف قشون انگلیس برای احاطه کامل وارد مملکت شد و هرکس را که برسر راه آنهابود را بی محابا میکشت و ازبین میبرد
✍وقتی به اعتراض یک تاریخ نویس روبرو شدند کهچرا اینگونه این مردم دردمند وبدبخت رامثل گوسفند میکشید؟!
یکی از افسران انگلیسی به این تاریخ نویس میدانید چهگفت!؟
😳 گفت : این حق شماست !!
کسیکه قدر رهبرش راندانست و با حماقت تمام باعث شد که اوبه دار آویخته شود (شیخ فضل الله نوری) همان بهتر که اینگونه به سرشان بیاید که همه کشته شوند!
😔حال این نسخه سال۱۲۹۷ راکه خوب برایشان جواب داده بود
دوباره به کمک غربزدگان و افساد طلبان وخود فروختگان از خدابی خبر امروزی و به کمک انگلیس و آمریکا و صهیونیستها و باپول عربستان دوباره دارد پیاده میشود تا مجددا" مردم ایران رامثل کشورهای سوریه وعراق ویمن رااز بین ببرند! تابه اهداف شوم خود برسند
😔 ایکاش مردم ما تاریخ را مطالعه میکردند؟!و ایکاش درمساجد و مدارس و جاهای عمومی این فیلمها را ((یتیم خانه ایران)) رابرای مردم به نمایش می گذاشتند تا مردم خوب بفهمند این گرانیهای بازار و کمیاب شدن بعضی اجناس ازکجا آب میخورد؟!
وچه کسانی باکمک کدام مزدوران داخلی، این نسخه ها را برای ما می پیچند؟
عاقل ازیک سوراخ۲بار گزیده نمیشود🌹
تعصب جاهلانه چشمهای بینا را نابینا، وگوشهای شنوا را ناشنوا، میکند!😳
💥مولاعلی علیه السلام میفرمایند: ((ما اکثر العبر و اقل الاعتبار)) یعنی راه های عبرت اندوزی زیاد است ولی عبرت گیرندگان اندکند
😔وایکاش مردم ازتاریخ درس میگرفتند ((فاعتبروا یااولی الابصار))
اتفاق جالبی که در یکی از فروشگاه های تهران رخ داد
👇 چطوری با گرانفروشی و فساد های خورد خورد مقابله کنیم👇
🌺🌺🌸🌸🌺🌺🌸🌸
امروز، تو مغازه اى كه منم توش بودم يه خانمى یه چی برداشت اومد كنار صندوق تو صف. نوبتش كه شد، فروشنده گفت؛ سيزده وپونصد!
خانمه با تعجب گفت؛ روش زده هفت و پونصد!
فروشنده با عصبانيت گفت؛ زده كه زده..!! برا خودش زده!
ميخواى يا نمي خوايى؟؟
خانمه گفت نميخوام!
فروشنده هم بلافاصله، طوريكه همه بشنون به شاگردش گفت؛ پسر بيا اينو بردار، هر كى هم پرسيد، بگو شده شونزده و پونصد!!
"هستن كسايى كه بخرن.."
مايى كه تو صف بوديم با تعجب به هم نگاه كرديم و يه آقايي كه جلوى من بود و سبدش تقريبا پُر بود، سبد رو گذاشت رو ميز و گفت:
هستن بخرن..!!؟؟؟ اينارم بده همونا..
پشت بندش شروع شد. يكي يكي پشت سر هم خريدهامونو گذاشتيم رو ميز و گفتيم نميخواييم! بده به همونا كه "هستن بخرن"
مرد اوليه، برگشت تو مغازه و گفت: من فلانيم، مدير برج فلان! بى شرفم اگر همه تلاشم رو نكنم تا از برج ما، كسى نياد اينجا..
با اينحال باز آروم نشد. اومد بيرون خطاب به همه ما طوريكه طرف بشنوه گفت؛ تو رو خدا يه چند دقيقه وقت بذاريد زنگ بزنيم ١٢٤ (تخلف تعزيرات صنفی). چندلحظه بعد، همه گوشي به دست بلند بلند، سر بالا به سمت تابلوي سوپري و سر چرخون به سمت خيابون، برا دادن آدرس دقيق، شروع كرديم گزارش دادن...
از اين ايستادگى، از اين اتحاد، از اون نگاه پر از حرف به همديگه تو صف كه انگار ذهن همو خونديم، از ليدري اون آقا و..
خيلى كيف كردم
ما خودمون باید با گرانی بجنگیم.. خود خود ما
متن از: محمود وطندوست كمالى (با تلخيص)
🔶بيايم در مقابل اينگونه فساد هاي ريز و جزئي بايستيم تا مقابله با اَبَر فسادها در دولت برامون راحت بشه
بيايم مطالبه گري سالم رو ياد بگيريم تا مسئولين جرات دروغ هاي گنده گنده در ايام انتخابات رو نداشته باشن
بيايم جاي غر زدن و نق نق كردن و انداختن تقصير ها گردن اين و اون خودمون اوضاع رو درست كنيم👍
خود كرده را تدبير نيست
اوضاع كنوني كشور مقصرش خود ماييم
چه اونايي ك غلط راي دادند چه اونايي كه روشنگری و بصيرت افزايي نكردند و در مقابل جهل ملت سكوت كردند
خدا سرنوشت هيچ قومي را تغيير نميدهد تا آنها خود حال خود را تغيير دهند
نظر شما چيه !؟؟🤔🤔🤔🤔
💎 #اندکی_تغییر...
✨دکتری برای خواستگاری دختری رفت
ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی نیاید!
💫آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:
در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست.
💫حالا دختری که خیلی دوستش دارم، شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است.
نه فقط این، بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.
به نظرتان چکار کنم!!
💫استاد به او گفت:
از تو خواسته ای دارم به منزل برو و دست مادرت را بشور
فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد.
💫زیرا اولین بار بود که دستان مادرش در حالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
💫پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:
ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی!
💫من مادرم را به امروزم نمیفروشم.
چون او زندگی اش را برای آینده من تباه کرد💝