eitaa logo
پیشکسوتان شهرستان مبارکه
163 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
811 ویدیو
30 فایل
این کانال جهت روشنکری ،اطلاع رسانی و گردهمایی ها به اعضا ایجاد شده
مشاهده در ایتا
دانلود
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥‌انتصاب آقازاده‌ای در ۸ سالگی به منصب ریاست‼️ واقعا کی قراره از تاریخ عبرت بگیریم؟؟؟ 🔹‌حتما تا آخر ببینید... کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با آقازاده‌ها 🔹کدام یک از فرزندان مسئولان تا امروز پایشان به دادگاه باز شده؟
3.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌🙏🙏نمی‌دونم رئیس کل بانک تجارت و بانک مرکزی یا مسئولان کشوری فهم تقدیر از رئیس این شعبه و سایر کارکنانی که به زن بی‌ادب کشف حجاب کرده خدمت ندادند رو دارند یا خیر؛ اما من به نوبه خودم وظیفه دارم تحسینشان کنم👏 چنین خرده‌هسته‌های مقاومتی، استراتژی و تاکتیک نهضت اسلامی امام خمینی علیه شاه بود و امروز و در تمام عرصه‌های گام دوم انقلاب، به احیای آنها نیازمندیم ـــــــــــــــــــــــ لازم است کل گروه ها و کانالها پُر بشه از تقدیر رئیس بانک پس منتشر کنید
قسمت ۳۰ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی به قلم اقدس نصوحی درگیری شدید شد. عراقی‌ها تلفات زیادی دادند و با تاریک شدن هوا به عقب برگشتند. ظهر روز بعد، یکی از دوستانم به نام مرتضی بابائی را دیدم. با آر.پی.جی روی سر خاکریز مشغول هدف‌گیری بود. یک دوربین از عراقیها پیدا کرده بود و روی قبضة آر.پی.جی اش بسته بود. از پایین او را نگاه کردم و گفتم: «مرتضی، سر موشکت خیلی پایینه، اینطوری شلیک کنی، جلوی خودت را میزنی.» گفت: «نه، من با دوربین نشانه‌گیری میکنم.» موشک را شلیک کرد. چند متر جلوتر به زمین خورد. پائین آمد، نگاه کرد و گفت: «راست گفتی. دیشب ترکش به دوربین خورده، کج شده و من متوجّه نشدم.» بلند شد تا بدون دوربین، شلیک کند. فشنگ تک‌تیرانداز عراقی، لالة گوشش را زد. مرتضی فریاد کشید و پایین آمد. یک نفر امدادگر آمد تا زخم مرتضی را ببندد، خمپاره ای آمد و او را هم مجروح کرد. امدادگر دیگری به نام حسین سلطان محمّدی رسید. گفتم: «آقای سلطانی مواظب خودت باش، زخمی نشی. بااحتیاط زخم این دو را ببند.» کولة امدادگری‌اش را برداشت و به طرف زخمی‌ها رفت. آتش دشمن سنگین بود و مثل نقل‌ونبات بر سرمان میبارید. به امید سبک‌شدن آتش، داخل یک سنگر انفرادی شد و پناه گرفت. یک گلولة خمپاره 60 زوزه‌کشان آمد، سقف را شکافت و وارد سنگر شد؛ امّا صدای انفجار نیامد. با فروکش کردن گردوغبار، خودم را به سنگر رساندم. آنچه میدیدم باورکردنی نبود. گلولة خمپاره از بالا وارد بدن حسین شده بود و سر گلوله از کمرش بیرون زده بود. اتّفاق نادر و عجیبی که برای اوّلین بار میدیدم. ضربة شدید گلوله کار حسین را یکسره کرده بود و بدن بی‌جانش روی کولة امدادگری‌اش افتاده بود. آمبولانس نداشتیم. بدن بی‌جان حسین را داخل بیل یک لودر گذاشتیم و آن دو نفر مجروح را هم به‌سختی کنار او جا دادیم و به عقب فرستادیم. بدجور حالم گرفته شد، نگاهی به خون جاری داخل سنگر انداختم و بی اختیار اشکم جاری شد. چیز درخشانی توجّه ام را جلب کرد. داخل سنگر شدم. چشم حسین بر اثر شدت ضربه از حدقه خارج شده بود و روی زمین افتاده بود، نگاهی به دور و برم انداختم، چشم دیگرش هم کمی آن طرف تر افتاده بود. بدنم می لرزید و حالم دگرگون بود. روی زمین نشستم و در حالیکه بغضم را خالی میکردم، با انگشتان دستم زمین را گود کردم و چشمهای حسین را در آن پنهان نمودم. ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
📸 تصویری جدید از سید مقاومت ـــــــــــــــــــــــ پایگاه خبری صابرین نیوز↙️ 🆘@sabreenS1_official
🔝شرافت اگر تصویر بود ♦️نشسته بود داشت چرخ سطل زباله رو تعمیر میکرد، وظیفه‌اش نبود ولی دلش از هرکسی بیشتر برای بیت المال سوخته
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ پشت پرده عجیب بی حجابی‌های اخیر نقشه‌ای شوم برای حمله به ایران @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
قسمت ۳۱ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی به قلم اقدس نصوحی روی جادة فاو - البحار، خاکریز زده شده بود. روی آن یک سنگر نگهبانی قرار داشت. این سنگر هم خیلی مهم بود و هم خطرناک. عراقیها برای گرفتن این جاده خیلی تلاش میکردند. مرتّب آتش خمپارههای 60 روی این جاده و خاکریز ریخته میشد. کمتر کسی داوطلب نگهبانی در آن سنگر بود. آقای نیلفروشان آمد و برای نگهبانی در سنگر روی جادّه، داوطلب خواست. کسی اعلام آمادگی نکرد. به یکی از بچّه ها گفت: «شما امشب برو برای نگهبانی.» قبول نکرد و گفت: «رفتن به این سنگر یعنی کشته‌شدن.» من دست آقای نیلفروشان را گرفتم، به گوشة خلوتی بُردم و گفتم: «عبّاس آقا، صلاح نیست بیشتر از این برای نگهبانی آنجا بحث شود. من امشب برای نگهبانی به آن سنگر میروم. فقط یک نفر همراه من یک جعبه مهمّات را تا آنجا بیاورد.» یک‌تکّه نان با مقداری کنسرو ماهی خوردم. یک جعبه پر از فشنگ کلاش به همراه 22 خشاب پر و تعدادی نارنجک آماده کردم. یک نفر به نام حسین سمندری اهل نجف‌آباد، کمک کرد تا آنها را به سنگر نگهبانی بردم. سمندری جعبه مهمّات را کف سنگر گذاشت و خواست برگردد، دستش را گرفتم و گفتم: «اینجا کف سنگر بنشین و فقط برای من خشاب پرکن. نمیخواهد روی خاکریز نگهبانی بدهی. من خودم تا صبح نگهبانی میدهم.» سمندری راضی شد که بماند. از ساعت 10 شب تا صبح، مرتّب تیراندازی کردم. خشابهای خالی را پائین میانداختم. سمندری آنها را پر میکرد و به من میداد. صبح که شد، دستهایش را به من نشان داد. از بس فشنگ داخل خشابها گذاشته بود، انگشتانش تاول زده بود. به‌خاطر حسّاسیت جادّه، باید با تیراندازی آنجا را ناامن میکردیم. *** هشت روز در خط پدافندی فاو ماندیم. عراقیها روزی چند بار، پاتک میزدند به این امید که مواضع ازدست‌رفته را پس بگیرند. یک شب به ما گفتند که گارد ریاست‌جمهوری عراق افرادی ورزیده و کار کُشته هستند و میخواهند پاتک بزنند. من آن شب آر.پی.جی زن بودم. حسین نیکخواه موشک‌های آر.پی.جی را آماده میکرد و من شلیک میکردم. شاید آن شب من نزدیک صد موشک به سمت عراقیها شلیک کردم. تعدادی از موشکها، خرجشان نم‌کشیده بود و شلیک نمیشد. باید آنها را بااحتیاط از قبضه بیرون می‌آوردم. یکی از موشکها شلیک نشد. دستم را بردم تا موشک را از قبضه بیرون بیاورم، همان لحظه موشک خودبه‌خود شلیک شد. پرّه های موشک نزدیک بود که دستهایم را زخمی کند؛ ولی به خیر گذشت. حسین نیکخواه با دیدن این صحنه، فکر کرد که من خسته شدهام؛ خواست کمک کند، چند موشک در قبضه گذاشت و شلیک کرد. باز هم یکی از موشک‌ها گیر کرد. یک‌مرتبه موشک رها شد، قبضة موشک یک طرف پرت شد و حسین هم یک طرف. سر شانه اش هم با قبضة موشک زخمی شد. حسین مجروح شد و به عقب برگشت و من تنها ماندم و تا صبح شلیک کردم. قناسه چی ما هم زخمی شد و به عقب برگشت. اسلحه اش به دست من افتاد. چند بار با قناسه نشانه‌گیری کردم تا کم کم قلقش دستم آمد. ساعت 2 بعدازظهر یک روز، من با دوربین قناسه، خط عراقیها را زیر نظر داشتم. دنبال یک شکار خوب میگشتم. مصطفی جعفری نزدیک من پشت تیربار نشسته بود. یک نفر عراقی با یک قمقمة آب، به این‌طرف خاکریز آمد. پشتش را به ما کرد و برای قضای حاجت نشست. از فرصت استفاده کردم؛ کمرش را نشانه گرفتم و شلیک کردم. داد و بیدادش بلند شد. دو نفر آمدند و او را با خودشان بردند. هرچه به مصطفی گفتم: «بزنشان.» فایده نداشت. دلش را گرفته بود و می‌خندید. ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
📸گزارش تصویری از روز حماسه و ایثار شهرستان مبارکه در این مراسم با شکوه که به مناسبت بزرگداشت ۳۵ شهید عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ و با حضور مسؤلین شهرستان همراه با سخنرانی‌ سردار رشید زاده فرمانده سابق لشگر مقدس ۸ نجف اشرف در سالن ورزشی شهدای دستگرد مهرآوران از بخش گرکن جنوبی برگزار گردید یک شنبه ۲۰ اسفندماه۱۴۰کانون وابستگان وبسیج پیشکسوتان ناحیه شهرستان مبارکه هبئت رزمندگان اسلام و دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
17.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش صدا وسیما.روز حماسه و ایثار شهرستان.سالن ورزشی دستگرد
هدایت شده از غلامرضا قنبری
سلام جزء خوانی قرآن در ماه رمضان باحضورخواهران پیشکسوت وجوانان همراه باتفسیردرمجتمع فرهنگی الزهرا(س)تاآخرماه مبارک رمضان ۲۲ اسفندماه۱۴۰۳ کانون وابستگان وبسبج پیشکسوتان( واحدخواهران)ناحیه بسیج شهرستان مبارکه هیئت رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه
1.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲مادری که رفتار بچه‌اش را قبل و بعد از داشتن تبلت ثبت کرده! کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh