باید سعی کنم کم کم غمامو جمع کنم ، کلا احساساتمم ، که این ۹ ماه بگذره من این کنکور رو بدم بعد دوباره آزادی.
صدای پناهیان رو میشنوم اصلا قلبم نورانی میشه ، یه لبخندی نمیدونم از کجا میاد میشینه رو لبم.
اینکه میام میبینم تو ناشناسم درباره روزمرگیتون گفتین خیلی حس جالبی داره ، خوشم میاد.
چنل نیلوفر رو باز میکنم ، انگار که چنل خودمو باز کردم
از بس شبیهمه، عکسایی که میزاره ، پست هایی که فور میزنه ، درد و دلاش .
هدایت شده از توییت فارسی
از بدترین احساسا "حس قابل تعویض" بودنه، اینکه خیلی راحت قابل کنار گذاشته شدن باشی و پیدا کردن جایگزین واست آسون باشه
»موقعیت مقداد«
@farsitweets
واقعتیش اگر میتونستم کل امسال رو میپیچوندم و نمیرفتم مدرسه ، کاشکی درس خوندن برای کنکور گواهی قابل قبولی بود .