سوزد مرا ، سازد مرا ، در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا ، بیگانه از خویشم کند
رهی معیری.
«فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَيْكَ»
معبودم من از همه جا به سوی تو گریختم ..
مناجات شعبانیه.
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 همه را بهت زده کرد !
✨ صلاح الدین سواری حتی نمی تواند سوالات عادی را جواب دهد ولی حافظ کل قرآن کریم است و همه را بهت زده کرده است
🔰 مدافع واقعی حقوق زنان
🔹اثر جدید استاد روح الامین به نام: "میزان"
🔺در کتاب فضائل (تالیف ابن شاذان) جلد۱ صفحه ۶۴ آمده است:
🔹روزی عمار پسر یاسر محضر مولا امیرالمومنین علی علیه السلام رسید و متوجه خشم و تعب مولایش شد. علت را از حضرت سوال نمود.
🔹حضرت امیر علیه السلام فرمودند: از کوچه عبور میکردم و متوجه شدم مردی در حال دعوا با زنی هست و بر سر او فریاد می کشد...
همین حالا سراغش برو و بگو اگر دست ازین کار نکشد علی با ذوالفقار می آید...
عمار پیغام را رساند و مرد کوتاه آمد.
🔹بعد عمار با صدایی رسا گفت: بدانید که اگر کسی بر سر زن ها فریاد بکشد؛ مولای من تحمل نمیکند و با ذوالفقار می آید...
🔺امشب شب ضربت خوردن این مدافع واقعی حقوق بانوان است. 😔
🎞️خانه اکران فیلم بسیج به مناسبت روز جهانی قدس، لینک دانلود و پخش فیلم هایی با موضوع جبهه مقاوت فلسطین را تقدیم میکند:
💢 مستند سلاح مقاومت فلسطین
💢 ولد
💢 پیش از بهشت
💢 پویانمایی آنتراکت
مستند سلاح مقاومت فلسطین:
🔻
B2n.ir/t99225
داستانی ولد:
🔻
B2n.ir/s31069
پیش از بهشت:
🔻
B2n.ir/m80161
پویانمایی آنتراکت:
🔻
B2n.ir/a94556
_______
📌
https://eitaa.com/ekranbasij
https://rubika.ir/ekran_basij
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹نان خشك حضرت امير علیه السلام
راوی می گوید: دیدم یک نفر در نخلستانها دارد کار می کند. من هم خیلی گرسنه ام بود؛ چون از راه دور آمده بودم. گفتم پهلوی این مرد که دارد کار می کند، می روم. شاید چیزی داشته باشد. آمدم و سلام کردم و گفتم: «برادر! من گرسنه ام. چیزی هست؟» فرمودند: «پهلوی آن عصا نان هست؛ می خواهی، بردار و بخور». می گوید: «آمدم آنجا. دیدم پارچه¬اي بود؛ باز کردم. نان جوی خشکیده¬اي بود؛ برداشتم و هر چه دندان زدم، دیدم نمی شود آن را شکست». گفتم: برادر! این نان خشکیده، مال خودت. من نمی توانم بخورم. تو چطور این نان را می خوری؟» فرمودند: «برو مدینه به منزل حسن بن علی. وضع او خوب است و تو را اداره می کند». آمدم آنجا؛ دیدم سفره حسابی است. غذایم را خوردم و پنهاني یک مقدار آن را. زیر لباسهایم گذاشتم، تا برای آن پیرمرد که در نخلستان کار می کرد، ببرم. همينكه آمدم بروم، حضرت امام حسن علیه السلام فرمودند: «برادر! زیر لباست چه گرفتی؟» عرض کردم: «پیرمردی است در نخلستان کار می کند. من دیدم نانی در توشه او بود که دندانهای من نتوانست آن را خرد كند. اين غذا¬ها را برای او می برم». حضرت فرمودند: «همة اين دستگاه، مال خود او است؛ اما استفاده نمی كند».
284/خ/96
🔻كانال رسمي آيت الله ناصري