#روایت _بوم
اون روز خیلی حالم بدبود واصلا شرایط مساعدی نداشتم با سیامک هم کلی بحثمون شده بود.کم کم داشتم به این نتیجه میرسیدم که باید همه چیز روتموم کنیم آخه چرا اون باید به پای من بسوزه .در صورتیکه سالمه ومشکلی نداره ومیتونه بچه داربشه.تو همین فکر بودم وبغض گلوم رو گرفته بود که دیدم تلفنم داره زنگ میخوره دخترخالم ریحانه بود بعداز سلام واحوالپرسی پرسید مریم برنامت برای بعداز ظهرچیه گفتم کارخاصی ندارم خونه ام .گفت پس بیا باهم بریم یه جایی گفتم کجا گفت یه خانم کارشناس قراره بیاد سالن اجتماعات توی پارک محله شنیدم خیلی مباحث کاربردی و خوبی دارن وبه دردمون میخوره ،گفتم باشه میام.قرارمون ساعت۵ بود وقتی رسیدم تازه بحث روشروع کرده بودند.صحبت ازبانوان موفق در جامعه بود واینکه اگر همه هدف اصلی رو در زندگی پیدا کنندخیلی ازمشکلات جامعه حل میشه.صحبت به اینجا رسید که خواستن از یک بانوی موفق واثرگذار در جامعه صحبت کنن.ایشون
گفتن یادمه سالهای اول تحصیلم بود که قرار شد مارو اردو ببرند که همینجا بگم یکی از مهمترین اتفاقات زندگیم بود به طوری که مسیر زندگیم روتغییر داد وروزبه روز انگیزه بیشتری پیدا کردم. برنامه های مختلفی رو در اردو آماده کرده بودند ویکی ازبرنامه ها دیدار ما با یک بانوی موفق واثر گذار ،نه تنها در کشور بلکه در صحنه بین الملل بود بانویی شجاع و باتدبیر با اندیشه های عالی !بانویی که نه تنها دغدغه دختران ایران رو داشت بلکه نسبت به سایر دختران مسلمان در کشورهای دیگر دنیا نیز بی تفاوت نبود.فرهیخته ای که درانقلابمان نیز تاریخ ساز شد ،تفکری جهانی داشت ومشکلات را هیچ گاه مشکل نمیدید به علوم روز دنیا مسلط بود.و باوجودی که از نعمت فرزند محروم بودنه تنها هیچ گاه در درگاه خداوند شکوه نکرد بلکه در سرش اندیشه پرورش هزاران فرزند طراز انقلاب واسلام را بود!صلابت ،عطوفت ومهربانی،اخلاص ،نظم در کارها وداشتن روحیه ای خستگی ناپذیر گوشه ای از ابعاد شخصیتی او بود.اوکسی نبود جز بانو فاطمه طاهایی!
انگار سبُک شده بودم وانگیزه بیشتری برای زندگی پیدا کردم سرم رو بالا گرفتم وافتخار کردم به کشورم واقتداری که تو دنیا داره! اونجا بود کی پی بردم چرادشمن اینقدر از زنان کشورمان عصبانی است ومدام در پی نقشه ای است تا اونا رو از ارزشها، آرمانهاومنزلتشون دور سازد!!!
#_رویشی دوباره
#بانوی قهرمان