کلان روایت : مردم ایران دیندارند و پایبند به آرمان های انقلابند به ویژه جوانان و نوجوانان و زنان
سوژه : محور بودن خانواده
عنوان : خوشید خانه
بچهای کلاس من زنگ انشا را خیلی دوست دارند و برای نوشتن انشا خصوصا موضوعات جذاب سر ودست میشکنند
یکبار موضوع این بود که اگر رهبر انقلاب را ببینید به او چه میگویید و نرگس وقتی انشا را میخواند اشک در چشمانش حلقه میزد
موضوع چند روز پیش این بود که بیست سال آینده خودتان را توصیف کنید
البته گفتم ان را قبل کلاس برای هیچ کس نخوانند چون میخواستم از صافی مادران رد نشود و نظر اصلی خود بچها باشد
وقتی انشا ها خوانده میشد صدای خنده از کلاس قطع نمیشد
همگی شان ازدواج کرده بودند و بچهای قد و نیم قد داشتند و سرظهر روی اجاقشان قرمه سبزی و ابگوشت و قیمه بود
مثلا ساره مدیر دور کار یک شرکت بود و همانطور که پسرش کوچکش روی پایش بود کارهای شرکت را راست و ریست میکرد
زهرا خیاط ماهری بود که برای خانم های زیادی لباس های عروسیشان را دوخته بود سه دختر داشت و منتظر تو دلی اش بود
نازنین گرگ و میش صبح آب گوشتش را بار میگذارد و بچهایش را میزند زیر بغلش و میرود مدرسه آزادگان
او معلم کلاس پنجم مدرسه خودش شده است
مطابق پیش فرض ذهنی که داشتم همه مجرد بودند و پزشک و مهندس
اما همه دختر های من در آینده خودشان را خورشید گرم یک خانه تصور میکردند
من به نسلی که در کنار شغل و پیشرفت محوریت خانواده را فراموش نمیکنند خیلی خیلی امیدوارترم .
#روایت_بوم
#روایت_بوم:
زن باشرف وبااستعداد ایرانی، پیشرفتها وموفقیتهای بسیاری را رقم زده که این امر غرب را عصبانی کرده و به واکنش وادار کرده.
موضوع:#بتول_خورشاهی
اگر بگویم یکی مثل او در دنیا وجود ندارد دروغ نگفتم. فوری گوشی تلفن را برداشتم و برای ساخت مستند زندگیاش زنگ زدم به یکی از کارگردانها و گفتم: «میخوام یه سوژه بینظیر بهتون معرفی کنم که بشه از زندگیش سریال ساخت.»
در صدایش کنجکاوی موج میزد.
_ یعنی اینقدر جذابه؟
گفتم اصلا این شیر زن ایرانی رو باید همه دنیا بشناسن، چون یک تنه با استکبار جهانی جنگیده.»
زد زیر خنده.
_چطوری؟
گفتم: «کسی که بتونه از دست آلسعود فرار کنه یعنی یک تنه حریف استکبار شده.»
گفت: «جالب شد، یه کم بیشتر ازش بگو.»
با هیجان ادامه دادم: «خانوم بتول خورشاهی پرستار مبارز طاغوت، خواهر شهید و یکی از امدادگران خط مقدم جبههس. توی هویزه و جزیره مجنون بوده و در عملیات خیبر شرکت میکنه، اسفند 62 شیمیایی میشه. تازه سال 66 در ماجرای «برائت از مشرکین» مکه مدتی به اسارت درمیآد و بر اثر شکنجه از ناحیه چشم جانباز میشه و به طرز معجزهآسایی فرار میکنه و... بازهم بگم؟»
از پشت خط باتردید گفت: «هنوز زندهس؟»
_بله که زندهس، تازه قهرمان کوهنوردی جانبازان شده و کلی قله رو فتح کرده، تازه قهرمان تیراندازی و آمادگی جسمانی جانبازان هم بوده.
حالا او هیجان زده بود و گفت: «پس حتما باید ببینمش، مطمئنم فیلم جذاب و تاثیرگذاری میشه از قهرمانیهاش ساخت.»
_ پس بقیه زندگیش رو تو کتابی که دربارهش نوشتم بخون.
_اسم کتاب چیه؟
#راهی_برای_رفتن
🧕🇮🇷🏨🩺
#بوم_روایت
_روایت یک زن باشرف و بااستعدادایرانی که پیشرفت را رقم زده است_
هفته گذشته در کلاس درس دانش آموزان از من پرسیدند که آیا خانم موفق با استعداد ایرانی که در جهان شناخته شده باشد داریم؟
من از یک شخصیت پزشک موفق گفتم که در بهترین موقعیت پزشکی در بیمارستانی در هلند مشغول به کار بوده که چهره یک بانوی با شرفِ باوقارِ با حجابِ ایرانی که در جامعه غربی مدتی را زندگی کرده و به نمایش گذاشته و همچنین نوع پوشش این خانم در جهت تبلیغ حجاب بسیار جالب توجه بوده است ،این خانم به خاطر اعتقادی که داشته و ایران دوستی به آن همه ثروت اروپا نگفته و به ایران آمده تا در جهت هرچه بهتر شدن ایران تلاش کند.
نمونه موفق از یک بانوی ایرانی خانم دکتر طناز بحری است و آن جمله معروفش برای ایران که ایران همان کشتی نوح است که هر کس سوار آن نشود گمراه میشود
#روایت_بوم
آنجلا روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود. خیلی حالش بد بود و به سختی نفس می کشید. او بیماری ایدز را در سنین جوانی گرفته بود.از پنجره رفت وآمد ملاقات کننده ها را میدید در این سالها هیچ ملاقات کنندهای نداشت. خانواده و دوستانش به خاطر شغلی که انتخاب کرده بود، او را رها کرده بودند. یاد سال های قبل افتاد که به دلیل مخالفت پدر و مادر با شغل دلخواهش، خانه را رها کرده بود. او به دنبال آزادی بود و البته پول. بعد از جدایی از خانواده به شغل دلخواهش رسیده بود. او روسپی گری را انتخاب کرده بود ولی بعد از چندسال کار کردن در این شغل، متوجه بیماری وحشتناکش شده بود. حالا که دکتر گفته بود که آخرین روزهای زندگیش است، با خود فکر میکرد که اگر به سال های قبل برمیگشت حتماً تصمیم دیگری میگرفت. او این سالها آزاد بود، ولی به چه قیمتی؟
#روایت_بوم
آنجلا روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود. خیلی حالش بد بود و به سختی نفس می کشید. او بیماری ایدز را در سنین جوانی گرفته بود.از پنجره رفت وآمد ملاقات کننده ها را میدید در این سالها هیچ ملاقات کنندهای نداشت. خانواده و دوستانش به خاطر شغلی که انتخاب کرده بود، او را رها کرده بودند. یاد سال های قبل افتاد که به دلیل مخالفت پدر و مادر با شغل دلخواهش، خانه را رها کرده بود. او به دنبال آزادی بود و البته پول. بعد از جدایی از خانواده به شغل دلخواهش رسیده بود. او روسپی گری را انتخاب کرده بود ولی بعد از چندسال کار کردن در این شغل، متوجه بیماری وحشتناکش شده بود. حالا که دکتر گفته بود که آخرین روزهای زندگیش است، با خود فکر میکرد که اگر به سال های قبل برمیگشت حتماً تصمیم دیگری میگرفت. او این سالها آزاد بود، ولی به چه قیمتی؟
کلان روایت
۱. زن با شرف و با استعداد ایرانی، پیشرفت ها و موفقیت های بسیاری را رقم زده است. این امر غرب را عصبانی کرده است و به واکنش وادار کرده است.
سوژه:خانم گوهرشاد
بانوی ادب دوست وخردمند ایرانی چگونه زیستی که بعد این همه سال هنوز بین ما هستی....
همیشه در تاریخ که سفر میکنم افرادی ذهنم را درگیر میکنند که در تاریخ ماندگار شدند چه کردند و چگونه ماندگار شدند....
مثل خانم گوهر شاد بانویی که هنرمندانه زندگی کردند.
ایشان زمانی که مسجد گوهر شاد را میساختند
به همه کارگران و معماران اعلام کرده بودند دستمزد شما را دو برابر می دهم ولی شرطش این که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانی نکنید و با احترام رفتار کنید . او به کسانی که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآورند دستور داده بودند که سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهند و حیوانات را نزنند و بگذارند هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند. بار سنگین بر آنها نگذارند...
ایشان اخلاق اسلامی را رعایت میکردند و همیشه به یاد خدا بودند و به دیگران هم متذکر میشدند.....
وقتی این روایت ها رو میخوندم به یاد دعای ۱۱صحیفه سجادیه افتادم که امام سجاد چه زیبا فرمودند:
يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ ، وَ يَا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ......
ای آنکه یادش برای یادکنندگان عزت و افتخار است و ای آنکه سپاسگزاریش، برای سپاسگزاران پیروزی و رستگاری.....
#روایت_بوم