eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 یادت نرود بانو! هربارکه از خانه پابه بیرون میگذاری گوشه ی چادرت رادر دست بگیر... وآرام زیرلب بگو: "هذه امانتک یا فاطمـــة الزهراء" https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...⚠️ یه‌استادداشتیم‌حرف‌قشنگۍ‌میزد..👌🏼 مۍگفت‌اگه‌به‌نامحرم‌نگاھ‌ڪرد؎؛👀 بدون‌همسرتم‌نگاھ‌میکنه...😊 دنبال‌هرچۍباشۍمتقابل، همسرت‌هم‌دنبال‌همونه🚶 عیناًنه؛ولۍدرباطن‌چرا.. مجردومتاهل‌هم‌ندارھ.. بروببین☺️💫 دوست‌دار؎همسرت‌چجور؎باشه.. خودتم‌همونطورباش..!😉♥ -چوفاطمھ‌خواهۍ؛علۍباش..!🥲 https://eitaa.com/piyroo
-میگفت.. اونایی که حس شهادت دارن بی دلیل نیستا.. خدا یه گوشه از سرنوشتتونُ براتون شهادت نوشته!💚 -شهادتم‌آرزوست- https://eitaa.com/piyroo
◖♥️🌿◗ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏اَزنِیروها؎حَشدالشعبےبود..💪🏼 بِھش‌گفتَم: حٰاج‌قاسِم‌ࢪودَریڪ‌جُملہ‌تَعریف‌ڪُن..🙂 بٰاصِدا؎بُلنِدفَریادزد... «حٰاج‌قاسِم،عبٰاس‌العراق» 🕊 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 شناساییِ پیکر شهیدِ ۱۸ ساله پس از ۴۰ سال 🔹پیکر شهید «رجب حسین‌زاده» که ۱۷ شهریور سال ۱۳۶۲ وقتی ۱۸ سال داشت در عملیات والفجر۳ در منطقۀ مهران به شهادت رسید، پس از ۴۰ سال از طریق آزمایش DNA شناسایی و به بیرجند منتقل شد. 🔹مدیرکل بنیاد شهید خراسان‌جنوبی: فردا همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) پیکر شهید در گلزار شهدای این شهر آرام می‌گیرد. حسین_زاده🌷 https://eitaa.com/piyroo
هرموقع‌به‌بهشت‌زهرا‌میرفت؛ آبےبرمیداشت‌وقبورشهدارومیشسٺ‌! میگفٺ‌:باشهداقرارگذاشتم‌که‌من غبارروازروی‌قبرهای‌آنها‌بشورم‌و‌آنھـٰا هم‌غبارگناه‌رو‌از‌روی‌دلِ‌مـن‌بشورند...! خلیلی🌷 https://eitaa.com/piyroo
اگردخترهامیدۅنستن همشون ناموس‌امام‌زمان هستن شایددیگہ آتیش بهه وجودمہدیـےفاطمه نمی‌زدند! شایدحجابشون‌ۅرعایت‌میڪࢪدݩ.. ‌‌‌‌‌‌‌ 🌱 https://eitaa.com/piyroo
🌷شهید_محمدرضا_تورجی_زاده شهید محمدرضا تورجی زاده در یکی از نوارهای مصاحبه اش می گوید: «راه را گم کرده بودیم، همه‌ی ابزارهای مادی از کار افتاده بود! دیگر هیچ امیدی نداشتیم... بچه ها مضطرب به سمت من آمدند، پرسیدند تورجی! راه را پیدا کردی؟کمی نگاهشان کردم، چیزی نگفتم اما گویی کسی در درونم حرف میزد! کسی راه درست را نشان میداد! گفتم : «بچه ها ! فقط یک راه وجود دارد.» همه‌ی نگاه‌ها به من بود، بعد ادامه دادم ما یک امام غائب داریم ایشان فرمودند: در سخت‌ترین شرایط به داد شما میرسم. فقط باید از همه جا قطع امید کنیم با خلوص کامل حضرت را صدا بزنیم مطمئن باشید حضرت ما را کمک می‌کنند شک نکنید!» بعد مکثی کردم و گفتم:« الان هر کسی به سمتی حرکت کند همه فریاد بزنیم: !» بیشتر بچه ها حرکت کردند همه اشک می‌ریختند و از عمق جان را صدا میزدند... یکدفعه دیدم چند نفر از دور با لباس پلنگی به سمت ما می آیند! ما سریع پشت درختان و صخره‌ها مخفی شدیم؛ دقایقی بعد سرم را کمی بالا آوردم، آنها را می‌شناختم با خوشحالی از جا بلند شدم ، فریاد زدم و صدایشان کردم! آنها هم با خوشحالی به سمت ما آمدند. گفتم :«بچه‌ها دیدید امام زمان ما را تنها نگذاشت؟!» ✨هدیه به روح این شهید بزرگوار https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢دشمن نتونست تحمل کنه هفته بسیج تموم شد و هر روز بر دامنه مراسماتِ عمومی‌، کلاس‌، نماز جماعت‌ و جلساتِ دعا افزوده می‌شد و این امر برای بعثیا که اساساً میانه خوشی با این گونه چیزها نداشتن، خوشایند نبود . حالا می دیدن یه عده اسیر که تو مشت‌شون هستن، اردوگاه ملحق رو تبدیل کردن به یه ایران کوچک با همون روحیه انقلابی و با نشاط و سرزندگی. این بود که بعد از حدود چهار ماه که در شریط بسیار مناسب (البته نه از لحاظ برنامه غذایی، بلکه بهداشتی و فرهنگی و‌ آزادی نسبی) قرار داشتیم، دوباره شرایط تغییر کرد. فرماندهان و مسئولین عراقی تصمیم خودشون رو گرفته بودن و مقدمات کار رو برای بردن ما به زندانِ قلعه آماده کرده بودن. خوشی و آسایش و بیا برو کارای فرهنگی زودگذر بود و خیلی زود به خط پایان رسید و تموم شد و یه روز اومدن و گفتن آماده بشید باید از اینجا برید. این خبر برامون خیلی غیر منتظره و شوک‌آور بود. دیگه چه نقشه‌ای چیدن و میخان ما رو کجا ببرن؟ نکنه برمون می‌گردونن تکریت۱۱. البته بعد از چندین جابجایی دیگه تقریبا خبر تبعید و جابجایی چیز عجیبی نبود، ولی با این سرعت و اونم بعد از تبعید از منطقه تکریت به اینجا و حالا به این زودی دوباره جابجایی در حالی که از نظر ما اتفاق خاصی نیفتاده بود و اونا هم عکس‌العمل یا نارضایتی خاصی نشون نداده بودن، غیر منتظره بنظر می‌رسید. فی الجمله می دونستیم خیری در کار نیست. دیگه از رفتار و طرز برخورد عراقیا توی این سه سال و اندی شناخت کافی از اونا داشتیم و اگه قرار بود ما رو جای بهتری ببرن یه جورایی بروز می‌دادن و اگه بالعکس زندان و گرفتاری پشت سرش بود، هم تقریبا مشخص بود. به هر حال رفتارشون مقداری عوض شده بود و با عجله و مقداری بی احترامی، نشون می‌داد که جایی بدتر از اینجا در انتظارمونه. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید یحیی مصلحی شورکی، هشتم آبان‏ماه ۱۳۴۱ش چشم به جهان هستی گشود. یحیی در همان لحظه تولد، نشان شهادت را به‏همراه داشت و از مادرش نقل است که: «یحیی به‏هنگام تولد چشم‌هایش باز بود.» محل تولدش، کانون گرم خانواده‌ای کشاورز و مذهبی در شهیدیه میبد بود و به‏همین دلیل، به‏محض سپری کردن دوران طفولیت، آن هنگام که پا به سن پنج سالگی گذاشت، وی را جهت فراگیری قرآن مجید به مکتب‏خانه می‌فرستند. او در مدت سه سالی که به مکتب‏خانه رفت، قرآن و خط را آموخت و منقول است که استاد بار‌ها از او تمجید کرده و گفته است: «در میان شاگردانم یحیی را بیش‏تر از همه دوست دارم.» یحیی پس از گذراندن دوران مکتب و آشنا شدن با قرآن مجید، به مدرسه می‌رود و تا سال چهارم دبستان تحصیل می‌کند ولی به‏علت علاقه زیادی که به علوم دینی دارد، از شهیدیه به یزد می‌رود و وارد مدرسه علمیه می‌شود. به مدت دو سال در مدرسه علمیه مصلای یزد به تحصیل علوم دینی می‌پردازد. از او در این دوران به‏عنوان یک طلبه نمونه یاد می‌کنند. https://eitaa.com/piyroo
✯شهید مصلحی پس از آن‏که به سن چهارده سالگی می‏رسد، با شور و هیجان بیش‏تر و برای پیشرفت سریع‏تر در تحصیل به حوزه علمیه قم می‌رود و چند سالی به تحصیل علوم دینی اهتمام می‌ورزد از آنجا که جریانات انقلاب اسلامی مصادف با دوران جوانی یحیی بود، وی نیز مانند هزاران جوان مسلمان، یکی از فعالان این جریان‌ها بود. او به‏طور جدی در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌نمود، هم‏چنین اعلامیه‌های امام (ره) را همراه با نوارهای سخنرانی از قم به شهیدیه می‌آورد و در تکثیر و توزیع آن‏ها کوشش فراوانی به خرج می‌داد. از اقدامات دیگر وی، نوشتن شعار بر دیوار‌ها بود. او از استعداد زیادی در زمینه خوش‏نویسی برخوردار بود و جهت فراگیری این هنر چند ماهی هم به اصفهان رفته بود. این شهید عزیز در تسخیر ادارات میبد که بنا به امر امام (ره) جهت پاک‏سازی انجام شد نیز شرکت فعال داشت. https://eitaa.com/piyroo
✯از نظر اخلاقی، وی یک انسان والا بود. خانواده شهید می‌گویند: «از سفارشات او به ما این بود که نماز شب را به‏پا دارید زیرا در این نماز شب است که چیزهایی دستگیر انسان می‌شود.» او نسبت به مسجد جمکران بسیار علاقه‌مند بود و دوستان شهید تعریف می‌کنند در مدتی که در قم به تحصیل مشغول بود، بار‌ها پای پیاده از قم به این مسجد رفته بود و دائماً به ما سفارش می‌کرد که ارتباط خود را با این مسجد حفظ کنید زیرا که در این محل است که می‌توانید امام زمان (عج) را با چشم دل ببینید. می‌گویند هنگامی که در قم تحصیل می‌کرد، زندگی‌اش به‏گونه‌ای بود که تداعی‏کننده زندگی اولیا بود. یکی از برادرانش نقل می‌کند: «طی سه روزی که در قم در حجره وی مهمان بودم، غذای بسیار مختصری میل می‌نمود.» با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، وی نیز مانند دیگر جوانان این مرز و بوم، احساس می‌کند که باید برای دفاع عازم جبهه شود. https://eitaa.com/piyroo
✯مادر شهید نقل می‌کند: «موقعی که عازم جبهه بود می‌خواستم او را ببوسم ولی گفت: مادرجان! ما برای خدا می‌رویم، مرا نبوس و گریه نکن که با گریه‌ات اجرمان را ضایع می‌کنی.» در راه، به برادر خود سفارش می‌کند که: «تا می‌توانید به مستضعفین کمک کنید.» وی همراه جمعی از طلاب حوزه علمیه قم به جبهه آبادان می‌رود. پس از مدتی، برای چند روزی به قم مراجعت می‏کند و دوباره به جبهه آبادان بازمی‏گردد و به سپاه می‌رود و در آنجا پنجاه روز آموزش نظامی می‌بیند و بلافاصله به خط مقدم اعزام می‌شود. طلبه پاسدار، شهید یحیی مصلحی به مدت نُه ماه در جبهه‌های آبادان بود تا این‏که در فتح تپه‌های «مؤذنی» شرکت نمود و عاشقانه و فعالانه در این فتح بزرگ تلاش کرد و پس ازآن، برای محافظت تپه‌ها از حمله مجدد دشمن، در تپه همراه با گروهی دیگر از رزمندگان مستقر بود و درحالی‏که - به گفته دوستش - لبخند به لب داشت و یاد شهیدان می‌کرد، با بر زبان داشتن کلمه «یاالله» بر اثر انفجار در تاریخ بیست و ششم اردیبهشت‏ماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن بیست و یک سالگی، به آرزوی دیرینه خود رسید. https://eitaa.com/piyroo
✯از آنجا که در هنگام آخرین اعزام، بر درب خانه برادرش نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، برادر حاج علی، خداحافظ. مرا پهلوی قبر حسین حاجی محمد رسولی (شهید شیخ حسین کارگر) به خاک بسپارید»، پس از آن‏که به درجه رفیع شهادت نائل آمد، با حضور انبوه تشییع‏کنندگان در گلزار شهدای شهیدیه و در نزدیکی آرامگاه سومین شهید محل، شهید شیخ حسین کارگر به خاک سپرده شد تا چهارمین شهید آن دیار باشد. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo