چند روز بعد مادرم بلاخره راضی شد جعبه را باز کند .نامه اش را نداد من بخوانم اما محتوای جعبه را نشانم داد .داخل جعبه جانمازی کوچک بود که به گفته مادرم ، پدرم شب تولد شهریار به او هدیه داده اما گفته بود کسی متوجه نشود،پدرم از شهریار خواسته بود از جانماز خوب مراقبت کند چون یادگار پدرش است، به همین دلیل شهریار جانماز را برگردانده تا این یادگار حفظ شود .
حالا درست ۳ ماه از شهادت شهریار میگذرد . ۳ ماهی که هر روز سراغ مرقد شهریار رفتم و به او سر زدم و با او درد دل کردم. ۳ ماهی که در آن چیزهای جالب و عجیبی دیدم .
✨نمونه اش چادری شدن بهاره خانم و تحول بزرگ عمو محسن بود .
✨حتی پول ارث پدرم و عمو محمود را هم که ۱۱ سال قبل بالا کشیده بود مس داد و عذر خواهی کرد .
✨عمو محسن خانه را هم فروخت و خمس پولش را پرداخت کرد و بعد خانه لی ساده تر خرید .
وضعیت طبق میل و خواسته و آرزوی شهریار شده بود، اما صد حیف که نوش دارو بعد از مرگ سهراب است .
به قول شاعر میگفت :
همساییمان از گرسنگی مرد در عذایش گوسفند ها کشتند .
.
.
.
با کشیده شدن کتاب از زیر دستم به خودم می آیم .سر بلند میکنم و نگاهم را به سجاد میدوزم، اخم تصنعی میزنم
+داشتم میخوندنم
متعجب ابرو بالا می اندازد
_یک ساعته دارم صدات میکنم
کتاب را میبندد و نگاهی به جلدش میاندازد
_خسته نشدی انقدر دیوان شهریار خوندی ؟ فک کنم همشو حفظ شدی
سری به نشانه نفی تکان میدهم
+نه خسته نشدم ، هروقت دلم برای شهریار تنگ میشه میخونم .وقتی داشت میرفت گفت هروقت دلت برام تنگ شد بخون .
لبخند میزند و کتاب را روی پایم میگذارد .
_میخوام پیاده شم برم یه چیزی بخرم ، تو چیزی نمیخوای
ادای آدم ها متفکر را درمیآورم
+هر چی چیز ترش گیرت اومد بگیر
لب میگزد تا جلوی خنده اش را بگیرد
_فشارت میوفته ، خاله بهم گفته برات نخرم
لب لوچه ام را آویزون میکنم و دیوان شهریار را باز میکنم
+پس الکی منو از تو کتابم بیرون کشیدی
نگاه از نیمرخم میگیرد و از ماشین پیاده میشود ، هنگام پیاده شدن متوجه تکان خوردن شانه هایش بخاطر خنده میشوم .
میخندم و دوباره نگاهم را به صفحات کتاب میدوزم .
تا چند ساعت دیگر به مشهد میرسیم ، تصمیم گرفتیم اولین سفرمان با ماشین جدیدمان به مشهد باشد تا بیمه ی آقا امام رضا علیهالسلام شود .یکی از دوست های سجاد کلید خانه ی پدرش در مشهد را به سجاد داده تا ما برای چند روزی که در مشهد هستیم به آنجا برویم .
با صدای در ماشین سر بلند میکند .
سجاد داخل ماشین می نشیند و پلاستیک خوراکی ها را روی پایم میگذارد .
با دقت پلاستیک را میگیردم ، خبری از لواشک و ترشک نیست .اخم تصنعی میکنم و طلبکار نگاهش میکنم .
+آخرم نخریدی نه ؟ باشه نوبت منم میرسه دارم برات .
لب هایش را روی هم میفشارد و از جیب مخفی کاپشنش چند بسته لواشک و ترشک بیرون میکشد .
گره میان ابرو هایم را باز میکنم و سعی میکنم نخندم .لواشک ها را از دستش میگیرم .
منتظر نگاهم میکند
+باشه بابا اینجوری نگام نکن ، ممنون
بلند قهقهه میزند ، با خندیدن او من هم میخندم ، چقدر لحظه ها برایم شیرین میگذرد ، گاش این روز ها و لحظه ها تمام نشوند
.
.
.
کش و قوسی به بدنم میدهم و مینالم
+وای خیلی اذیت شدم ، من برگشتنی دیگه نمیتونم با ماشین بیام
سجاد همانطور که از ماشین پیاده میشود میگوید
_فعلا پیاده شو تا بعد راجبش صحبت کنیم .
سر تکان میدهم و از ماشین پیاده میشوم .
سجاد چمدان را از صندوق عقب درمیآورد و با هم شروع به حرکت میکنیم .
پشت در می ایستیم و سجاد کلید میاندازد. نگاهی به نمای ساختمان می اندازم ، از ظاهرش هم معلوم است که خانه شیک و گران قیمتیست .
با باز شدن در وارد خانه میشویم .نگاهم را دور تا دور حیاط میگردانم ، حیاطی بسیار بزرگ و سر سبز ، در سمت چپ تاپ بزرگی و در سنت راست تختی گذاشته شده . فضای دلنشین و آرامش بخشی دارد .
نفس عمیقی میکشم ، با پیچیدن بوی گل ها بی اختیار لبخند شیرینی میزنم .با احساس سنگینی نگاهی چشم باز میکنم ، سجاد با لبخند نگاهم میکند .
17.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری_شهدایی1966
🎥 دو ویژگی شخصیتی شهید سید مرتضی آوینی از زبان دوستان و همرزمان
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
🔅السّلام علیکَ ایُّها المقدَّمُ المأمول...
🌱سلام بر تو ای مولایی که آرزوی آمدنت بهترین آرزوهاست و آرزومندان و منتظرانت، برترین مردم تاریخ...
🌱سلام بر تو و بر روز آمدنت...
📚زیارت آل یاسین_
مفاتیح الجنان
✍دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها
#سلام_امام_زمانـم... ♥️
صبحت بخیر حضرت صاحب دلم
#العجلمولایغریبم
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
🕊یادشهدا باصلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_حسین_ولایتی_فر
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
12.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا فاطمه من عقده دل وا نکردم ...🥀🥺
🎙مداحی قدیمی از مرحوم حاج اکبرکاظمی در محضر امام خمینی(ره)
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo