eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ↫صد جلوہ حیاست⇣ پیڪر خاڪے تان••• ↫لبخند خـــدا⇣ مقام افلاڪے تان••• ↫با چــادرتان⇣ مدافعان حرمید••• ↫احسنت بر این حجاب⇣ و بر پاڪے تان••• ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🕊 مرگ رفتنے اسـت بے صدا و آهستہ بے هیچ موجے بے هیچ اوجے... اما شهادتـــ کوچے است با آهنگ پر دامنہ سرشار از موج، اوج و عروج...🥀 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🕊شهید کلهر، علمدار لشکر سیدالشهدا 🌷شهید سردارحاج در ۱۳۶۱ خورشیدی یک دوره فشرده تخریب و مربیگری را در پادگان امام حسین(ع) گذراند و در اردیبهشت ۱۳۶۳ خورشیدی به سوریه و لبنان رفت و جبهه‌های مختلف لبنان از جمله بلندی‌های جولان را بازدید کرد و مجدداً به جبهه های جنگ اعزام شد و در عملیات «والفجر ۸» به‌‌عنوان فرمانده به ایفای نقش پرداخت که در این عملیات به‌سختی مجروح و حدود یک سال در بیمارستان بستری شد اما هنوز بهبود نیافته بود که به جبهه بازگشت و در عملیات «کربلای ۴» و «کربلای ۵» شرکت کرد. این سخن مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی بود که شهید کلهر هم جز آنها بود. حاج علی فضلی فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا در سال‌های دفاع مقدس می‌گوید: "شهید کلهر در عملیات والفجر ۸ دستش مجروح و عصبش قطع شد، ضمن اینکه یکی از کلیه‌هایش را هم از دست می‌دهد. مقام معظم رهبری که آن روزها رئیس جمهور بودند، به وی می‌گویند: حاج یدالله ما چطور است؟ حاج یدالله که نمی‌خواست از احوالش و دردهایش کسی با خبر باشد نگاهی به اطراف کرد و زمانی که متوجه شد بقیه حواسشان هست با زیرکی گفت: الحمدلله! با آن کنار آمده‌ام! ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
💔 تازه‌دامادی که یک ماه بعد از عروسی شهید شد 🔳 تصاویری از مراسم عروسی رزمنده حزب‌الله شهید "احمد حسین الحاج علی" که چندروز گذشته به شهادت رسید ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبرکبیرانقلاب: حوادث غزه فقط شکست رژیم صهیونیستی نیست، شکست آمریکاست 🔹در این حادثه فقط شکست رژیم صهیونیستی نیست، شکست آمریکاست. امروز در دنیا هیچ کس تفاوتی نمی‌گذارد میان رژیم صهیونیستی و آمریکا یا انگلیس. همه میدانند اینها یکی هستند. آمریکا بی‌شرمانه قطعنامه‌ شورای امنیت را برای قطع بمباران و آتش‌بس وتو میکند، بی‌شرمانه. اینها با هم فرقی ندارند، اینها یکی‌اند. یعنی چه وتو میکند؟ یعنی همدستی میکند در ریختن بمب بر روی کودک و زن و بیمار و پیر و مردم بی‌دفاع. آبروی آمریکا رفت، نقاب از چهره‌ی تمدن غربی افتاد در این حادثه. پیروزی بزرگ ملت فلسطین در این است که غرب را،‌ آمریکا را، ادعاهای دروغین حقوق بشری را بی‌آبرو کردند. امروز همه میدانند که باطن این ظاهرسازی‌ها، اسم حقوق بشر و انسان و اینها را بردن باطنش دیگر چیست. چهره‌ی زشت هیولای منحوس آمریکا و انگلیس روشن شد، برای همه‌ی مردم دنیا آشکار شد. اسرائیل بدون آمریکا نمی‌توانست دست بزند به این سفاکی، اگر آمریکا موافق نبود اسرائیل جرأت نمی‌کرد. ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور شب یلدایی رئیسی در کنار سربازان گلستانی 🔹 رییس‌جمهور که امروز برای افتتاح طرح‌های مختلف عازم استان گلستان شده بود، در جمع سربازان برای شب‌نشینی یلدا نشست. ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
ماجراي انار خوردن حاج‌همت   يك روز حاج‌همت به همراه آقاي شيباني از منطقه پيش ما آمدند تا به محمد عباديان سر بزنند و به قول معروف از پشتيباني لشگر بازديدي داشته باشند. حالا نمي‌دانم كه حاج‌همت در كجا انار خورده بود. وقتي حاج‌همت وارد سنگر فرماندهي تداركات شد و با حاج آقا عباديان حال و احوال و روبوسي كرد. حاج محمد شروع ‌كرد سر به سر گذاشتن با حاج همت. به حاج‌همت گفت: حاجي كجا بودي؟ حاج‌همت گفت: خط مقدم بوديم. حاج محمد گفت: خط بودي؟ بعد به بچه‌ها اشاره كرد كه مي‌خواهم سر به سر حاج‌همت بگذارم.حاج‌همت گفت: بله، خط بوديم. لباس‌هايمان خاكي است، معلومه كه خط بوديم. حاج عباديان گفت: بهت نمي‌آيد خط بوده باشي. حاج‌همت كه كم كم داشت از كوره در مي‌رفت؛ گفت: بابا جان، اين لباس‌هاي خاكي نشان نمي‌دهد كه ما كجا بوديم. حاج آقا عباديان گفت: حاجي به لب‌هايت نمي‌خورد كه در خط مقدم بوده باشي. لب‌هايت سرخ است. حاج‌همت گفت: محمد جان انار خورديم.☺️😂   راوی:همرزمان‌شهید 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_چهل_ویڪم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ به هول از جا بلند شدم و دویدم به طرف اتاقی که مادرشوهرم آنجا بود. داشت از درد به خود می پیچید. دست و پایم را گم کردم. نمی دانستم چه کار کنم. گفتم: «یک نفر را بفرستید پی قابله.» یادم آمد، سر زایمان های خواهر و زن برادرهایم شیرین جان چه کارهایی می کرد. با خواهرشوهرهایم سماور بزرگی آوردیم و گوشه اتاق گذاشتیم و روشنش کردیم. مادرشوهرم هر وقت دردش کمتر می شد، سفارش هایی می کرد؛ مثلاً لباس های نوزاد را توی کمد گذاشته بود یا کلی پارچه بی کاره برای این روز کنار گذاشته بود. چند تا لگن بزرگ و دستمال تمیز هم زیر پله های حیاط بود. من و خواهرشوهرهایم مثل فرفره می دویدیم و چیزهایی را که لازم بود، می آوردیم. بالاخره قابله آمد. دلم نمی آمد مادرشوهرم را در آن حال ببینم، پشتم را کردم و خودم را با سماور مشغول کردم که یعنی دارم فتیله اش را کم و زیاد می کنم یا نگاه می کنم ببینم آب جوش آمده یا نه، با صدای فریاد و ناله های مادرشوهرم به گریه افتادم. برایش دعا می خواندم. کمی بعد، صدای فریادهای مادرشوهرم بالاتر رفت و بعد هم صدای نازک و قشنگ گریه نوزادی توی اتاق پیچید. همه زن هایی که دور و بر مادرشوهرم نشسته بودند، از خوشحالی بلند شدند. 💟ادامه دارد...✒️ نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ قابله بچه را توی پارچه سفید پیچید و به زن ها داد. همه خوشحال بودند و نفس هایی را که چند لحظه پیش توی سینه ها حبس شده بود با شادی بیرون می دادند، اما من همچنان گوشه اتاق نشسته بودم. خواهرشوهرم گفت: «قدم! آب جوش، این لگن را پر کن.» خواهرشوهر کوچک ترم به کمکم آمد و همان طور که لگن را زیر شیر سماور گذاشته بودیم و منتظر بودیم تا پر شود، گفت: «قدم! بیا برادرشوهرت را ببین. خیلی ناز است.» لگن که تا نیمه پر شد، آن را برداشتیم و بردیم جلوی دست قابله گذاشتیم. مادرشوهرم هنوز از درد به خود می پیچید. زن ها بلندبلند حرف می زدند. قابله یک دفعه با تشر گفت: «چه خبره؟! ساکت. بالای سر زائو که این قدر حرف نمی زنند، بگذارید به کارم برسم. یکی از بچه ها به دنیا نمی آید. دوقلو هستند.» دوباره نفس ها حبس شد و اتاق را سکوت برداشت. قابله کمی تلاش کرد و به من که کنارش ایستاده بودم گفت: «بدو... بدو... ماشین خبر کن باید ببریمش شهر. از دست من کاری برنمی آید.» دویدم توی حیاط. پدرشوهرم روی پله ها نشسته و رنگ و رویش پریده بود. با تعجب نگاهم کرد. بریده بریده گفتم: «بچه ها دوقلو هستند. یکی شان به دنیا نمی آید. آن یکی آمد. باید ببریمش شهر. ماشین! ماشین خبر کنید.» 💟ادامه دارد...✒️ نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم🤲 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات https://eitaa.com/piyroo
شورش ، سحر باشد خفته ، از بی‌خبر باشد تیرباران عشق را دل شوریدگان سپر باشد عاشقان کشتگان معشوقند هرکه زنده ست درخطر باشد 🕊 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا