eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 اۍ‌یوسف‌گمگشتۀ‌غایب‌ز‌نظرها جآن‌بر‌لب‌عشاق‌رسیدست‌ڪجایی؟! باز‌آی‌ونظر‌ڪن‌به‌منِ‌خستۀ‌بیمار جانم‌به‌فدایت‌ڪہ‌طبیب‌دل‌مایی 🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات https://eitaa.com/piyroo
💔دلم تنگ است برای کسی که نمیشود او را خواست... نمیشود او را داشت... فقط میشود سخت برای او شد... و در حسرت نبودنش سوخت...! 🕊 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ هرگز نگو"خسته ام..!" زیرا اثبات میکنی ضعیفی؛ بگو.. نیاز به استراحت دارم. هرگز نگو.."نمی توانم..!" زیرا توانت را انکار میکنی؛ بگو.... سعی ام را میکنم. هرگز نگو "خدایا پس کی؟؟؟!" زیرا برای خداوند، تعیین تکلیف میکنی؛ بگو.. خدایا بر صبوریم بیفزا. هرگز نگو "حوصله ندارم..!" زیرا... برای سعادتت ایجاد محدودیت میکنی؛ بگو.. باشد برای وقتی دیگر.. هرگز نگو "شانس ندارم..!" زیرا به محبوبیتت در عالم، بی حرمتی میکنی؛ بگو.. حق من محفوظ است! ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
بسیاری از ما معنای شهادت را از آنها آموختیم خیلی‌ها سعی کردند شهادت را برای ما مجسم کنند بسیاری این گواهی را دریافت کرده‌اند برخی از آنها منتظر هستند و چیزی را تغییر نداده‌اند به همه‌ی شهدای رهسپار راه تکلیف هزار سلام و درود 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🦋 چادرت را بر سرت بیانداز بیروטּ بیا بگذار ڪوچہ و خیابان زیر گامهاے نجیب تو احساس غرور ڪنند بگذار ببیند برگهاے درخت بے عفتے🍂 چگونہ زیر پایت خش خش میڪند ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقــاابراهیـم‌مــےگفت: ↯ هـروقت‌نـمره‌مـا،پیـش‌خــدابیست‌شـد، آن‌مـوقـع‌شھیدخـواهیم‌شـد💔:) کاش‌روزۍ‌بشـوم‌شبیہ‌تو:)) https://eitaa.com/piyroo
🔻وصیت شهدا برای شرکت در انتخابات شهید قدم‌علی عابدینی «همیشه در صحنه باشید و پا به‌پای مردم صحنه‌ها را پر نگه‌دارید و در انتخابات فعالانه شرکت کنید و مواظب دشمنان داخلی و خارجی باشید.» ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إنّا لله و إنّا إلیه راجعون همسر شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا بر اثر بیماری از دنیا رفتند و به همسر شهیدشان پیوستند. برای صبوری دل دو فرزندشان دعا بفرمایید💔 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝دلنوشته شهید سر دو راهی گناه وثواب... به حب شهادت فکرکن... به نگاه امام زمانت فکرکن... ببین میتونی ازگناه بگذری...؟! ازگناه که گذشتی از جونت هم میگذری... 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🇮🇷 شهیدحسن ترک سردار عنوان : جانشین طرح و عملیات لشکر ۳۲ انصار الحسين علیه السلام نام پدر : على تاریخ تولد : ۱۳۴۱/۷/۱۲ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۲/۲ محل شهادت : فاو شهرستان : همدان 🖊توصیه برای انتخابات اسلام آدم بی تفاوت و کناره گیر از مسائل سیاسی نمیخواهد؛ حضور در انتخابات یعنی راه سعادت را انتخاب کردن و دنبال وسوسه های شیطان نرفتن https://eitaa.com/piyroo
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ گفت: «به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟! تا به حال خودم ده بیست تایش را همین طوری درآورده ام. چیزی نمی شود. برو سنجاق داغ بیاور.» گفتم: «پشتت عفونت کرده.» گفت: «قدم! برو تو را به خدا. خیلی درد دارد.» بلند شدم. رفتم سنجاق را روی شعلة گاز گرفتم تا حسابی سرخ شد. گفت: «حالا بزن زیر آن سیاهی؛ طوری که به ترکش بخورد. ترکش را که حس کردی، سنجاق را بینداز زیرش و آن را بکش بیرون.» سنجاق را به پوستش نزدیک کردم؛ اما دلم نیامد، گفتم: «بگیر، من نمی توانم. خودت درش بیاور.» با اوقات تلخی گفت: «من درد می کشم، تو تحمل نداری؟! جان من قدم! زود باش دارم از درد می میرم.» دوباره سنجاق را به کبودی پشتش نزدیک کردم. اما باز هم طاقت نیاوردم. گفتم: «نمی توانم. دلش را ندارم. صمد تو را به خدا بگیر خودت مثل آن ده بیست تا درش بیاور.» رفتم توی حیاط. بچه ها داشتند بازی می کردند. نشستم کنار باغچه و به نهال آلبالوی توی باغچه نگاه کردم که داشت جان می گرفت. 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ کمی بعد آمدم توی اتاق. دیدم صمد یک آینه دستش گرفته و روبه روی آینه توی هال ایستاده و با سنجاق دارد زخم پشتش را می شکافد. ابروهایش درهم بود و لبش را می گزید. معلوم بود درد می کشد. یک دفعه ناله ای کرد و گفت: «فکر کنم درآمد. قدم! بیا ببین.» خون از زخم پایین می چکید. چرک و عفونت دور زخم را گرفته بود. یک سیاهی کوچک زده بود بیرون. دستمال را از دستش گرفتم و آن را برداشتم. گفتم: «ایناهاش.» گفت: «خودش است. لعنتی!» دلم ریش ریش شد. آب جوش درست کردم و با آن دور زخم را خوب تمیز کردم. اما دلم نیامد به زخم نگاه کنم. چشم هایم را بسته بودم و گاهی یکی از چشم هایم را نیمه باز می کردم، تا اطراف زخم را تمیز کنم. جای ترکش اندازه یک پنج تومانی گود شده و فرو رفته بود و از آن خون می آمد. دیدم این طوری نمی شود. رفتم ساولن آوردم و زخم را شستم. فقط آن موقع بود که صمد ناله ای کرد و از درد از جایش بلند شد. زخم را بستم. دست هایم می لرزید. نگاهم کرد و گفت: «چرا رنگ و رویت پریده؟!» بلوزش را پایین کشیدم. خندید و گفت: «خانم ما را ببین. من درد می کشم، او ضعف می کند.» کمکش کردم بخوابد. یک وری روی دست راستش خوابید. 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا