نوشته یک فلسطینی روی دیوار خانهاش:دوست دارم خانهام را بفروشم و مقاومت را مسلح کنم
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۳۴ _منظوری نداشتم خانم رضایی آروم زیر لب گفتم _بله اصلا
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۳۵
شهاب در حیاط قدم می زد و با تلفن صحبت میکرد
_بله حاج آقا ان شاء الله فردا صبح سبزیارو میارن خونمون اینجا خواهر زحمت پاڪ کردنشو میڪشن
_قربان شما یا علی
چشمانش را بست نفس عمیقی کشید ولی با شنیدن داد وبیدادی چشمانش را باز کرد به سمت در رفت...
با دیدن محمود همسایه اشان که قصد حمله به دوتا خانمو داشت زود به طرفش رفت
_اینجا چه خبره؟؟
همه به طرف صدا برگشتن شهاب با دیدن مهیا شوکه شد
_آق شهاب بیا به این دختره بگو جم کنه بساطشو بره دعوا زن و شوهریه دخالت نکنه
مهیا پوزخندی زد
_دعوا زنو شوهری جاش تو خونه است تو که داشتی وسط کوچه میزدیش بدبخت معتاد
محمود دوباره می خواست به طرفشون بیاید که شهاب وسطشان ایستاد
_آروم باشید آقامحمود زن حرمت داره نمیشه که روش دست بلند کرد اونم وسط کوچه
محمود که خمار بود با لحن خماری گفت
_ما که کاری نکردیم آق شهاب این دختره است که عصبیم میکنه یکی نیست بهش بگه به تو چه جوجه
مهیا بهش توپید
_خفه شو بو گندت کشتمون اصلا سید این مگه حالیش میشه حرمت چی هست
شهاب با اخم نگاهی به مهیا انداخت
_خانم رضایی آروم باشید لطفا
مهیا اخمی کرد و رویش را به طرف عطیه که درحال گریه زاری بود چرخاند نگاهی به مردمی که اطرافشون جمع شده بودند انداخت مریم و مادرش وسط جمعیت بودند
شهاب داشت محمود را آروم می کرد ولی محمود یک دفعه ای عصبی شد و به طرف عطیه حمله کرد که مهیا جلوی عطیه ایستاد محمود که به اوج عصبانیتش رسیده بود مهیا را محکم روی زمین هل داد مهیا روی زمین افتاد و سرش به زمین برخورد کرد...
شهاب سریع محمود را کنار کشید و فریاد زد
_داری چیکار میکنی
مهیا با کمک مریم و مادر شهاب سر پا ایستاد پیشونیش زخم شده بود
_بدبخت معتاد تو جات اینجا نیست اصلا باید بری تو آشغالدونی زندگی ڪنی ڪثافت
شهاب صدایش را بالا برد
_مهیا خانم لطفا شما چیزی نگید...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدایی2147
دادستان دوچرخه سوار…
🎙️برشی از روایتگری حاج مصطفی باغبان
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳
تهران _بهشت زهرا(س)_قطعه چهل
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم💚
بوی نرگس میدهد هر صبح انگاری که یار
هر سحر از کوچهی دلتنگیام رد میشود
هرکه میخواند "فرج"را تا سرآید انتظار
شامل الطاف بیپایان ایزد میشود
#اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
گاهی از خیال من گذر میکنی…
بعد اشک میشوی…
رد پاهایت خط میشود
روی گونه ی من
چقدر خوبه که هستی
چقدر خوبه که
یادت
عطرحضورت
همیشه با منه❤
#شهید_ابراهیم_هادی🕊
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯دنیا به عزای تو یتیمانه گریست
🍂هر مرد و زن و عاقل و دیوانه گریست
🕯من کودک معصوم یتیمی . . .
◼️رحلتامامخمینی(ره) تسلیت باد.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹وصیت امام خمینی( ره) به جوانان: بهترين و مؤثرترين مبارزه با اجنبى، مجهز شدن به سلاح علم، دانش و دین است. خالی كردن این سنگر خیانت به مملكت اسلامی است
#وصیت_نامه_امام_خمینی_ره
#رحلت_امام_خمینی_ره
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔰خدا را سپاس میگویم که سرباز رکاب #خمینی(ره) شدم
🌷شهید سلیمانی: خداوندا! تو را سپاس که در زمانی اجازهی ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سـرباز رکاب او شوم.
🏷 برشی از وصیتنامه الهی شهید حاج قاسم سلیمانی
🏴 بهمناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
EyEmamShahidanKhomeini.mp3
4.14M
ای امام شهیدان خمینی
ای علمدار راه حسینی
🎤حاج میثم_مطیعی
#به_عشق_امام
#رحلت #امام_خمینی_ره
#سربازان_رهبر
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
هدایت شده از 🌻 کانال با شهدا تا ظهور🌻
هو الشاهد 🌴
...آنچه قابل تامل و تفکر است، وجود نازنین بازماندگان #شهیدان گرانقدر است.
🥀 اگر ذات اقدس اله، #شهدا را از نعمات الهی در کنار انبیاء و صالحین و صادقین قرار داد،
🥀اگر در روایات و سخنان بزرگانی چون امامین انقلاب اسلامی، در عظمت مقام #شهدا گفته ها مکتوب شده است،
🔸️اگر دشمنان دین و منافقین با خون #شهیدان، هیبتِ پوشالی خود را از دست داده اند،
🔸️اگر استکبار به برکت خون پاک #شهیدان، نتوانست و نخواهد توانست به عزت و مرز ایران اسلامی تعرض کند، و...،
🥀همه ی اینها را مدیون #مادران و #پدران و #همسران و #فرزندان شهدا هستیم.
🥀چون اگر آن والدین فرهنگ شهادت پروری بلد نبودند و آن همسران همسفر خوبی برای قرب به خدا نبودند و آن فرزندان شبیه پدر شهیدشان نبودند، ما امروز به قله های عزت و افتخار قریب نبودیم.
🥀...یادم نرفته از #خواهران شهدا بگویم بلکه خجلت مانع میشد ولکن میگویم،
اگر صبوری و وفاداری و حجب و حیا و حماسه های #خواهران شهدا نبود،
ما در کربلایی میماندیم که بی زینب سلام الله علیها سر می شد.
بنابر این،
🕊ضمن بوسه به خاک چادر این عزیزان و بوسه بر دست والدِ شهیدان،
⁉️هرگز فراموش نخواهیم کرد خانواده های معظم شهدا را...
🌷_________🌷_________🌷
به کانال
🕊با شهدا تا ظهور خوش آمدید🕊
#کانال_باشهداتاظهور↙️↙️↙️
https://eitaa.com/joinchat/1613365268C0868f4d580
✧❁🌷یازینب🌷❁✧
✍✍✍✍✍🌷🌷🌷🌷✍✍✍✍✍
خودم را خادم شهدا نامیدم دریغ از اینکه ذره ای برای شهدا کاری کنم.
خودم رو ادامه دهنده شهدا نامیدم دریغ از اینکه حتی یک قدم در راه شهدا باشم.
خودم رو پاسدار خون شهدا نامیدم دریغ از اینکه شرمنده ام.
جا مانده ام از قافله شهدا
جا مانده ام از قطار شهدا
جا مانده ام از کاروان کربلائیان
جا مانده ام از کربلائیانی که ارباب را زیارت کردند.
مرا هم شفاعت کنید.
شهدا را یاد کنیم فقط با یک صلوات
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۳۵ شهاب در حیاط قدم می زد و با تلفن صحبت میکرد _بله حاج
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۳۶
محمود که نمی خواست کم بیاورد پوزخندی زد
ـــ من جام تو آشغالدونیه یا تو... بگم؟؟... بگم مردم بفهمن اون شب با چندتا پسر میخواستی سوار ماشین بشی تا برید ددر ددور یکی جلوتونو گرفته زدید ناکارش کردید دختره ی خراب
شهاب که از شنیدن این حرفا عصبانی شده بود یقه محمود را گرفت و محکم به دیوار کوبوند
_ببند دهنتو.... ببند
رو به مریم گفت
_ببریدشون داخل
مریم و شهین خانم... مهیا و عطیه رو به داخل خانه شان بردند
با صدای آژیر پلیس مردم متفرق شدن بعد از اینکه چندتا سوال از شهاب پرسیدن محمود را همراه خود بردند
محمدآقا که تازه رسید بود شهاب برایش قضیه را تعریف کرد ...شهاب یا الله گفت و وارد خانه شد
مریم در حال پانسمان کردن پیشانی مهیا بود شهین خانم هم برای عطیه آب قند درست کرده بود...با اومدن محمدآقا و شهاب، عطیه سراسیمه از جایش بلند شد
محمد آقاــ سلام دخترم خوبی
عطیه_خوبم شکر شرمندم حاج آقا دوباره شما و آقا شهابو انداختم تو زحمت
_نه دخترم این چه حرفیه
_مریم اروم تر خو. سلام حاج آقا منم خوبم
محمد آقا و شهین خان خندیدند
_سلام دخترم زدی خودتو داغون کردی که
مهیا محکم زد رو دست مریم
_ای بابا ارومتر
مریم باشه ای گفت و ریز خندید
_حاج آقا من که کاری نکردم همش تقصیر شوهر این عطیه است
رو به عطیه گفت
_عطیه قحطی شوهر بود با این ازدواج ڪردی
مریم چسب را روی زخم زد
_اینقدر حرف نزن بزار کارموتموم کنم
محمد آقا لبخندی زد
_مریم بابا ،مهیا رو اذیت نڪن
مریم اخم بامزه ای کرد
_داشتیم بابا
مهیا دستش را به علامت تشکر بالا اورد
_ایول حمایت
شهاب گوشه ای ایستاد و سرش را پایین انداخت و به حرف های مهیا اروم می خندید...
مریم وسایل پانسمان را جمع ڪرد
_میگم مهیا...یه زخم دیگه رو پیشونیته این برا چیه
مهیا دستی به زخمش کشید
_تو دانشگاه به یکی خوردم افتادم
مهیا بلند شد مانتوش را تکوند
_عطیه پاشو امشب بیا پیشم
_نه ممنون میرم خونمون
_تعارف نکن بیا دیگه
شهین خانم دست عطیه رو گرفت
_راست میگه مادر یا برو با مهیا یا بمون پیش ما
عطیه لبخندی زد
ــ چشم میرم پیش مهیا
همه تا دم در همراه عطیه و مهیا رفتند
عطیه_شب همگی بخیر خیلی ممنون بابت همه چیز
مهیا_شبتون بخیر حاج خانوم به ما که آب قند ندادید ولی دستت درد نکنه
شهین خانم با خنده گفت
_ای دختره بلا.فردا می خوایم سبزی پاک کنیم برا روز نهم محرم بیا بهت آب قندم میدم
_واقعا؟؟ میشه دوستمم بیارم
_آره چرا ڪه نه
_خب پس شب بخیر
مهیا به طرف در خانه رفت و بعد از گشتن تو کیفش کلید را پیدا کرو و در را باز کرد....
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت