افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۸۶ _وای بابا! باورم نمیشه، یعنی میگید برم مشهد؟! _آره!
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۸۷
_لباس پوشیدی... جایی میری؟!
_آره مامان! با دخترها و آقا محسن میریم معراج شهدا...
_بسلامتی قبول باشه! دعامون کنید.
_محتاجیم به دعا! بابایی نیستش؟!
_نه! رفته مسجد. جلسه دارند.
_باشه... پس من رفتم دیر کردم نگران نشید چون ممکنه برا نماز هم اونجا بمونیم.
_باشه عزیزم؛ ولی زنگ زدم موبایلت رو جواب بده.
_چشم!
از پله ها پایین آمد. در را باز کرد. دختر ها دم در بودند.
_سلام!
همه جواب سلامش را دادند.... مهیا، به ماشین محسن اشاره ای کرد.
_بریم دیگه؟!
مریم به او اخمی کرد.
_انتظار ندارید که همتون رو همراه خودم و حاجیم ببرم...
سارا، ایشی گفت!
_پس با کی میریم؟! انتظار داری پشت سرتون سینه خیز بیایم؟!
مریم خندید.
_دیوونه تو و سارا و...چشمکی به او زد.
_نرجس جونت با شهاب میاید!
این بار مهیا، برعکس بارهای قبلی با آمدن اسم شهاب، اخم هایش درهم جمع شد.
شهاب و نرجس آمدند....نرجس با دیدن مهیا، حتی سلامی نکرد. مهیا آرام سلامی گفت؛ که شهاب با اخم جوابش را داد.
مهیا اخم هایش را جمع کرد.و در دلش به خودش کلی بدو بیراه گفت؛ که چرا سلام کرد!!
همه سوار شدند....
مهیا که اصلا حواسش به بقیه نبود، سرجایش مانده بود.حتی وقتی سارا صدایش کرد؛ متوجه نشد. شهاب بلندتر صدایش کرد. مهیا به خودش آمد.
_خانم محترم بیاید دیگه!
و با اخم سوار ماشین شد.مهیا، دوست داشت، بیخیال رفتن شود. اما مطمئن بود؛ شهاب این بار مسلماً کله اش را میکند.
سوار ماشین شد....نرجس جلو نشست و سارا و مهیا پشت.مهیا با ناراحتی به شهاب و نرجس نگاهی انداخت.نمیدانست چرا تا الان فکر می کرد؛ شهاب، از نرجس دل خوشی ندارد. اما اشتباه فکر میکرد. شهاب خیلی خوب با او رفتار میکرد.
یاد رفتارهای اخیر شهاب افتاد.
دوست نداشت بیشتر از این به این چیز ها فڪر کند...چشمانش را محکم روی هم بست.
_حالت خوبه مهیا؟!
مهیا به طرف سارا برگشت. لبخندی زد.
_خوبم!
سرش را بلند کرد، با اخم شهاب در آینه مواجه شد.مجبور شد سرش را پایین بیندازد.
موبایل مهیا زنگ خورد.... مهیا بی حوصله موبایلش را درآورد.با دیدن اسم مهران، از عصبانیت دستانش مشت شد.رد تماس زد، اما مهران بیخیال نمی شد.
_مهیا خانم؛ نمی خواید به تلفنتون جواب بدید؛ خاموشش کنید....سرمون رفت.
و آرام زیر لب شروع به غرغر کردن کرد.سارا و نرجس که خیلی از رفتار شهاب شوکه شده بودند؛... حرفی نزدند.سارا به مهیا که در خودش جمع شده بود، و چمشانش سرخ شده بودند نگاهی انداخت.
مهیا، دلش از رفتار جدید شهاب، شکسته بود.... باور نمی کرد، این مرد همان شهابی باشد، که روزهایی که ماموریت بود، شب و روز به خاطر نبودش گریه میکرد....
به محض رسیدن مهیا پیدا شد.سارا قبل از پیاده شدن روبه شهاب گفت:
_آقا شهاب! رفتارتون اصلا درست نبود.
نرجش حالت متعجب به خود گرفت:
ـــ ای وای سارا جون! آقا شهاب چیزی نگفتن که...
_لطفا تو یکی چیزی نگو!
سارا هم پیاده شد.... مریم کنار سارا ایستاد.
مریم_ سارا؛... مهیا چشه چشماش پر از اشک بودند. ازش پرسیدم، چته؟! فقط گفت، من میرم داخل...
سارا، ناراحت به رفتن مهیا نگاهی انداخت.
_از خان داداشت بپرس!
مریم متوجه قضیه شد...برادرش هم دیشب؛ هم الان؛ رفتار مناسبی با مهیا نداشت. حرفی نزد و همراه محسن به داخل رفتند...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ...
سلام بر تو ای مولایی که آینه مهربانی خدا هستی.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
🕊🌷#زیارتنامۀ شهدا 🌷🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَاءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُؤمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم.
#الّهی_بدماء_شهدائنا_عجل_لولیک_الفرج
#درآرزوی_شهادت
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
سر دو راهی گناه وثواب...
به حب شهادت فکرکن...
به نگاه امام زمانت فکرکن...
ببین میتونی ازگناه بگذری...؟!
ازگناه که گذشتی از جونت هم
میگذری...
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#سلام_صبحتون_شهدایی🕊🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
مومناگروابستگۍداشتہباشد
نمیتواندقیامکند؛
وعصـرِماعصـرقیـاماست . .
#شهیدمرتضیآوینی🌱'!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
همیشهمیگفت؛
زیباترینشهادترومیخوام!
یهبارپرسیدم:شهادتخودشزیباست
زیباترینشهادتچطوریه؟!
گفت:زیباترین شهادت
اینهکهجنازهایهمازانسانباقینمونه:)
-شھیدابراهیمهادی... ✨✨
#شهیدانه.. 🕊🕊🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo