5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢تعرض وحشیانه پلیس اسرائیل به دختر محجبه فلسطینی
🔹منابع خبری تصاویری منتشر کردهاند که نشان میدهد نیروهای پلیس اسرائیل یک دختر محجبه فلسطینی را کتک میزنند و سپس حجابش را از سرش میکشند.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#حتما_بخوانید👇👇
نامه هایی که به دست شهید #پنجشنبه هامهرمیشه😭💔
✨یه شب حسین به #خوابم اومد. #مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه #سنگ مزارش بود.
فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی #رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود.
رنگ متنِ
پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ #قرمز بود.
دیدم بعضی ها #نامه میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من #پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم.
همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم #محجبه نبود.داشت #گریه می کرد.
از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من #خواهرش هستم. من رو در #آغوش گرفت و گفت، راستش من خیلی #بدحجاب بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، #تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم.
خیلی منقلب شدم. در مورد شهید #تحقیق کردم. بعدها شهید رو در #خواب دیدم. این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت.
باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز #نمی_خوندم. ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم...
#من_پنجشنبه_ها_نامه_خیلیا_رو_مهر_میزنم
📚کتاب سرو قمحانه، ص 132
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
رفاقتِ بدون شباهت یـھ جای ڪارش
میلنگههاا ..
اگه میخواۍ رفیق آقاابراهیم بشی
باید بیشتر بشناسیش و شبیهش بشی :)♡!
#شهیدابراهیمهادی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_5796637215874353014.MP3
5.6M
🌸ولادت امام جواد ائمه علیه السلام
🎤نوای دلنشین کربلایی حسین عطایان
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهزادهعلےاصغر
مُرده ها را زنده خواهد ڪرد دَر دنیا اگر عیسے
اَنبیأ را زنده خواهد ڪرد در مَحشر علے اصغر
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#دست_تقدیر ۵۸ #قسمت_پنجاه_هشتم 🎬: صادق آرام آرام شیرش را می خورد که منیژه نفس زنان خودش را داخل دار
#دست_تقدیر ۵۹
#قسمت_پنجاه_نهم 🎬:
محیا و منیژه با سرعت کوچه پس کوچه های شهر را پشت سر می گذاشتند، هر چه که جلوتر می رفتند جمعیتی که می دیدند بیشتر و بیشتر می شد، مردمی که هر کس به دنبال وسیله ای برای خروج از شهر بود.
هر کس با هر وسیله نقلیه ای که داشت به دنبال فرار از این شهر پر از هیاهو و جنگ بود. منیژه بار دستش را جلوی پای محیا گذاشت و گفت: تو اینجا باش تا من برم یه پرس و جوکنم ببینم چکار باید کرد.
محیا باشه ای گفت و روی جدول کنار خیابان نشست، کوله باری را که داشتند جلوی پایش گذاشت و نگاهی به صادق که الان سیر سیر بود و در خوابی عمیق فرو رفته بود، خوابی که نه هیاهوی اطراف و نه صدای انفجارها قادر به بهم زدن آن نبود.
محیا که گویی صادق پسر واقعی خودش است،با انگشت دست، گونه نرم و نازکش را که هنوز به سرخی میزد، نوازش کرد و زیر لب گفت: آرام بخواب پسرم، شاید تو فرشتهٔ نجات زندگی محیای بیچاره بشوی.
محیا صورت کودک را با روسری سفیدی که روی لباس هایی که منیژه آورده بود پوشاند و نوزاد را به خود چسپاند در همین حین پسر نوجوانی که سر و صورتش غرق خاک بود نزدیک محیا شد و گفت: خانم دکتر...خانم دکتر تو رو خدا به دادمون برسید، آبجیم...خانم دکتر...
پسر نزدیک محیا شد و از آن طرف منیژه هم با شتاب خود را به او رساند و همانطور که کوله بار کوچک سفرشان را از جلوی پای محیا برمی داشت ، با دست دیگرش بازوی محیا را چسپید و گفت: پاشو...پاشو دیگه، یه می نی بوس داره از شهر خارج میشه، کلی التماسش کردم تا خودمون هم ببره، گفته به شرطی که بار و بنه نداشته باشین می برمتون، بجنب تا پر نشده، پاشو...
محیا مانند انسان های گیج از جا بلند شد، پسرک جلو آمد و همانطور که روپوش محیا را در دست گرفته بود گفت: خانم دکتر، به خاطر خدا بیاین...آبجیم را نجات بدین، پدر و مادرم کشته شدن، من...من فقط همین آبجی برام مونده...
منیژه با عصبانیت به پسرک نگاه کرد و گفت: ما مسافریم آقاپسر، ابجیت را برسون به بیمارستان...
محیا بین دو راهی گیر افتاده بود، از یک طرف شتاب برای رفتن و نجات نوزاد داخل آغوشش را داشت و از طرفی وضع این شهر مردمش را میدید و می توانست کاری برایشان کند، او را مردد کرده بود
منیژه نگاهی به چهرهٔ پر از شک و تردید محیا انداخت وگفت: بریم دختر، به فکر بچه تو بغلت باش، به فکر اون بچه توی شکمت باش! مگه برای دوباره دیدن همسر و مادرت له له نمی زدی؟! خوب بیا بریم، اگر نیای من خودم میرم هااا...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت