eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
هـمـیـشـہ ڪـارے ڪـنـ ڪـہ اگـہ خـــدا تـو رو دیـــد خــوشـشــ بـــیـاد نــہ مــــردمـ ... شہید ابراهیم هادے #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
شہـداےمدافع حرم" با #یڪــــ تیــــر دو نشــــان زدند! هم عباس صفتــ مدافع حرم عمـہ‌ساداتــــ شدند؛ هم حسین وار #مدافع_حریم دین جد سادات #شهید_عادل_سعد #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
چادرم سیاہ ترین رنگ جهان هم ڪہ باشد باطنش رنگـ🌸ـے ست! پر از نقش حیا و عفت و پاڪ دامنی اگر تو فقط سیاهے اش رامیبینے ایراد از چادر من نیست عمیق بنگر #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🍃💠 🌹شهید محســن حججۍ: همـہ مے گویند:خــوش بحـال فلانے #شـــــهید شد اما هیچ ڪس حواســـش نیست ڪه فـلانـے بـــرای شــهیــــد شــدن شهید بـــودن را یاد ڱرفت💕 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
هــــوا بـــاران ؛ دلـــم نـــالان ؛ ڪجایید اے سبڪ بالان ...؟ هـــواے برف ؛ دهان پر حرف ؛ شـــــھادت با شما شد صــــرف ... ! ڪجایندمردان‌بےادعا🌷 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo 🍃🌼🍃🌼🍃
زندگی نامه و خاطرات سردار شهید محمد جعفر سعیدی استان بوشهر /شهرستان دشتی ارسالی از کاربران کانال #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
زندگی نامه سرلشکر شهید محمد جعفر سعیدی: برگ، برگ زندگی کسی را می خواهیم ورق بزنیم که در طول حیاتش تمامی دغدغه اش خدمت بوده است. سه روز از تابستان سال چهل و سه هنوز نگذشته بود که در روستای احشام قائدها از توابع شهرستان دشتی خداوند محمد جعفر را به خانوده اش هدیه داد. مثل تمامی هم سن و سالانش غرق در بازی های کودکانه بود. کودکی اش با همه ی شیطنت هایش تمام شد و به مدرسه رفت. ابتدایی اش را که خواند و می خواست به یک مقطع بالات برود و رشد کند، مجبور شد به کویت سفر کند. مشکلاتی که در آن برهه ی زمانی تمامی خانواده ها با آن دست و پنجه نرم می کردند. دو سالی را در کویت کمک خرج خانواده اش بود و بعد از برگشتش به ایران کمک خرجی با کار کردنش، برای خانواده شده بود. دیپلمش را که گرفت، به نگینی در دل کویر، شهر کرمان اعزام شد. هنوز مهر پای کارت پایان خدمتش خشک نشده بود که در شرکت فرجام بوشهر شروع به کار کرد. کار در آن شرکت در همان سالهایی بود که مردم بیدار شده بودند و می خواستند یک بار و برای همیشه سلطنت شاهنشاهی، سایه ی سنگینش را از سر این کشور بردارند. محمد جعفر هم در این میان خودش را بین جمعیت می انداخت و از فریاد های بلند الله اکبر گفته تا پخش اعلامیه را انجام می داد، تا هر چند سهم اندکی در این جمع کردن بساط عیش و نوش شاهان داشته باشد. شاه رفت، و رهبری کشور به دست امام خمینی بود، محمد جعفر گوش و چشمش به صحبت های رهبری بود، فقط منتظر یک اعلام یا یک دستور از طرف ایشان بود. وقتی فرمان بسیج مستضعفین را شنید، خودش جزء اولین نفراتی بود که لبیک گفت و جوانان هم سن و سال خودش را هم جذب بسیج می کرد. کم کم فعالیت های فرهنگ ی اش را شروع کرد. از نماز جماعت گرفته تا برگزاری دعای کمیل و ندبه. هر روز بر تعداد شرکت کنندگان در مساجد و پایگاه های بسیج اضافه می شد. تا اینکه صدایی از جنگ به گوش تک تک ایرانیان می خورد. صدام هوس کشور گشایی اش گل کرده بود. اما جوانانی چون محمد جعفر مگر اجازه ی چنین هوسی را به صدام می دادند. تقویم روز شمار سال را نشان می داد که حکم فرماندهی سپاه بندر ریگ برای محمد جعفر آمد. دو سالی را در این جبهه خدمت کرد تا اینکه فر ماندهی جزیره ی خارک را به ایشان دادند. یک منطقه ی جنگی، اما محمد جعفر نیروهایی نیروهایش را در شرایط سخت تربیت کرده بود و آنها را به مناطق دیگر هم برای جنگیدن می فرستاد. جزیره ی خارک سنگر بعدی محمد جعفر بود. او مردان این دیار را به خوبی می شناخت و می دانست که در شجاعت و مردانگی حرف اول را می زنند. سپاه دشتی بعد از خارک محل خدمت محمد جعفر بود. در حین مسولیت هایی که قبول می کرد، چندین مرتبه به جبهه های غرب و جنوب اعزام شد. یک مرتبه تا مرز شهادت رفت اتومبیلش مورد حمله ی ضد انقلاب قرار گرفت، اما خداوند تقدیر او را به گونه ای دیگر نوشته بود. بندر زیبای گناوه محل بعدی خدمت محمد جعفر بود. آخرین مسولیت محمدجعفر که ختم به شهادتش شد معاون تیپ 13 امیرالمومنین(ع) بود. تقدیر محمد جعفر را در عملیات کربلای چهار نوشته بودند که در آن عملیات سال شصت و پنج آسمان نشین شود. خانواده و دوستان و همرزمان او ده سال تمام چشم انتظاری کشیدند تا اینکه پیکر مطهرش در سال هفتاد و پنج به شهر و دیارش بازگشت. و در گلزار شهدای گناوه محلی شد برای دیدار دوستان و آشنایانش. https://eitaa.com/piyroo
خاطرات سردار شهيد محمد جعفر سعیدی: عنوان خاطره : بچه ها بايد آمادگي پيدا كنند حدود سال ۶۲ بود كه شهيد انتقال به جزيره خارگ كردند در آن موقع هادي كه فرزند سوم ما بود يك ماهي داشت چند ماهي كه گذشت كه مزدوران بعثي به جزيره خارگ حمله كردند و چند موشك به طرف جزيره خارگ شليك كردند كه . كارخانه برق و آب تصفيه كن آن را هدف قرار دادند همه مردم به آن طرف كه دشمن حمله كرده بود رفتند آن روز هوا خيلي گرم بود مردم جزيره خارگ حدود ۱۰روز نه آب و نه برق داشتند عده اي از مردم آمدن بندر گناوه و به شهرهاي ديگر رفتند . من به سعيدي گفتم بيا ما را به گناوه ببر بچه‌ها خيلي رنج ميبردند و او رو به من كرد و گفت بچه‌ها بايد آمادگي پيدا كنند و نبايد از جنگ فراركرد.   راوی :همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
خاطره از #همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی   عنوان خاطره : « می خواهم مثل #حر باشم » #همسر شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبهه‌ها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت. روای همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی : عنوان خاطره : فرماندهی علی گونه. در شب عملیات کربلای ۴ دقایق اول عملیات بنده به همراه همرزمانم از جمله برادر عزیز و بزرگوارم شهید سعیدی بر قایق موتوری جهت انجام عملیات سوار شدیم که متاسفانه بدلیل تاخیر در شروع عملیات آب نهری که ما می‌بایست از آن عملیات را شروع کنیم پایین رفته و همچنین قایق موتوری نیز خراب شد . در اثنا حرکت بسوی خروجی شهر قایق در گل نشست در همان حال و با وضعیت آب و هوای عملیات و تیر اندازی‌های پی در پی دشمن بعثی متوجه شدم که قبل از اینکه کسی از برادران بسیجی بتوانند فرصت ورود به آب و حرکت دادن قایق را پیدا کنند برادر بزرگوار شهید محمد جعفر سعیدی خود را به آب انداخته و با آب و هوای سرد با توجه به فرمانده بودن ایشان بدون هیچ تکبر و بزرگ منشی به درون آب رفته و قایق را حدود ۱۰ دقیقه با تمام فشار و سنگینی قایق و هوای سرد تا مدخل خروجی نهر هل میداد و تحمل سختی و سرمای آن شب را در راه معبود خود بجان می‌پذیرفت نشان از فرماندهی علی گونه و امام گونه وی بود که اکنون میبایست الگوی مدیریت اسلامی جامعه باشد. راوی جانباز و آزاده آقای علی سلطان پناهی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
وصیتنامه سرلشکر شهید محمد جعفر سعیدی: بسم الله الرحمن  الرحیم ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون آنان كه در راه خدا و بر عليه دشمنان خدا مبارزه ميكنند و كشته ميشوند مپنداريد كه مرده اند ، بلكه زنده اند و پيش خدا روزي مي خورند . ( قرآن كريم ) سلام بر حسين (ع) ، پرچمدار نهضت عاشورا و سلام بر مهدي (عج) منجي عالم بشريت و سلام بر رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني و سلام بر شهداي گلگون كفن اسلام . خداوندا ! تو را شكر مي گويم كه دستم را گرفتي و از ظلمت بسوي نور هدايت كردي ، خداوندا! مرا ببخش از گناهاني كه در طول عمر كم بر اثر پيروي از هواهاي نفسانيم انجام داده‌ام ، اگر چه ميدانم بخشش و كرم تو بيش از گناهانم است . خدايا در قرآن و روايات خوانده بودم كه تو مشتري جان و خون كساني هستي كه از مال و فرزند و لذتهاي ، دنيوي ميگذرند و بسوي تو مي‌آيند و من امروز خود را در صف آنها قرار داده‌ام تا اگر قابل باشم خريدارم باشي .  آمين يارب العالمين برادران و خواهران و امت شهيد پرور ايران امروز روز ياري اسلام است و روز لبيك گفتن به هل من ناصراً ينصرني امام حسين (ع) است ، اميدوارم كه اين راهي كه پيش گرفته ايد به رهبري امام امت تا انقلاب حضرت مهدي (عج) ادامه دهيد . انشاالله . و اما سخني هم با پدر و مادرم ، پدر و مادر عزيزم زحمات شما را تا قيامت فراموش نميكنيم و از اينكه هنگام اعزام ، نتوانستيم بيايم با شما خداحافظي كنم از شما پوزش ميخواهم و اميدوارم كه مرا ببخشيد و اگر خداوند شهادت را نصيبم كرد ناراحتي نكنيد و خدا را شكر كنيد كه فرزندي را تقديم اسلام كرده ايد و اما همسر ميدانم كه با خبر شهادتم نگران و ناراحت مي‌شوي ، اما بياد بياور روزهاي كه در مورد واقعه كربلا صحبت ميكرديم و از اهلبيت امام حسين ميگفتيم بخصوص از حضرت زينب (س) و از شما ميخواهم صبور باشيد و خدا ، را شكر بگوئيد و اگر توانستي خودت از فرزندان نگهداري كن و آنها را خوب تربيت كن و بگو تا راهم را ادامه دهند و از اسلام و ولايت فقيه پيروي نمايند و از برادرانم ميخواهم كه مرا ببخشند و از خدا براي طلب آمرزش كنند و هيچ ناراحت و تگران نباشيد و خدا را شكر كنيد و اگر برادرم نوشاد آمد ايران از او هم برايم طلب بخشش كنيد . از دوستان و آشنايان طلب بخشش دارم ، در ضمن ما در گلستان شهدا گناوه دفن كنيد .    والسلام محمد جعفر سعيدي 1365/9/30 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ تصویری از سرلشکر پاسدار شهید محمد جعفر سعیدی ✅ با صدای : حامد زمانی ✅ آهنگ : سردار من شادی روح بلند سردار رشید اسلام شهید محمد جعفر سعیدی صلوات بفرستید. https://eitaa.com/piyroo
🌹یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت : مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !! 🌹یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند. 🌹یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !! 🌹یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه !! 🌹یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !! 🌹آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم !! 🌹برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود. قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبارو !! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه ... 🌹همه تودلشون گفتند : عجب پیرمرد سنگدلی !! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون ... جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار تو دل همه غوغائی شد ...!! 🌹بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان ... همه رفتند الا همون پیرمرد ... گفتند چرا نمیای ؟؟ گفت : نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش آخه مادرش منتظره ... درود بر شهامت و غیرت آنان !! نمیدونیم الان برای رد شدن و رسیدن به عرش دنیا بعضیا پاشون رو روی خون کدام شهید گذاشتند ؟ 🌹باید مواظب بود ... خون شهدا بعضی از آدم ها را زمین می زنه ... https://eitaa.com/piyroo
ایا میدانید خوردن اسفناج موجب تقویت عضلات میشود. ایا میدانید تمر هندی دل به هم خوردگی و تهوع را برطرف میکند ایا میدانید زیاده روی در مصرف اب انگور ایجاد سنگ کلیه میکند ایا میدانید اناناس بسیاری از خاصیتهای خود را هنگام تبدیل شدن به کمپوت از دست میدهد ایا میدانید مصرف زیاد زرشک برای زنان حامله مناسب نیست ایا میدانید شکلات خالص از لخته شدن خون در بدن جلوگیری میکند. ایا میدانید مالیدن روغن بادام تلخ روی صورت لکه ها و چین و چروک را از بین میبرد اگر پوست شما کک و مک دارد ان را هروز با اب گوجه فرنگی تمیز کنید از بین میروند ایا میدانید آویشن ضد غلظت خون است ایا میدانید بالنگ تقویت کننده معده است ایا میدانید بابونه برای درمان کبد چرب بسیار مفید است. ایا میدانید برگ زیتون دافع عفونتهای رحمی است ایا میدانید بهار نارج ضد سکسه است ایا میدانید بومادران تقویت کننده قلب و اعصاب است ایا میدانید برگ چنار تسکین دهنده درد مفاصل است ایا میدانید هل خستگی ذهنی را برطرف میکند می دانید که : نصف فنجان انجیر کلسیم بیشتری از نصف فنجان شیر دارد. آیا می دانید که : میوه های قرمز قلب شما را قوی نگه می دارد. آیا می دانید که : ویتامین سی موجود در کیوی دوبرابر پرتغال است. https://eitaa.com/piyroo 🌽🍒🌽🍒🍒🌽🍒🌽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به دلایل خیلى مهم سعى کنید که هر روز صبح کمى لیموترش در آب بنوشید 🍋بهبود گوارش 🍋افزایش ایمنى بدن 🍋افزایش انرژى 🍋کمک به کاهش وزن 🍋ضد سرطان 🍋افزایش قدرت مغز https://eitaa.com/piyroo
❣نوشیدن چای پررنگ مخصوصا در صبح باعث کم خونی می شود ! و کم خونی باعث: ریزش مو , کاهش حواس , کاهش قوای جسمانی , خستگی , کم اشتهایی , بی حوصلگی , و عصبانیت می شود ! #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
💚❤💚❤💚❤💚❤💚 💜🌸 💜🌸 قسمت از خونه فاطمه سادات که اومدم بیرون دنیای جلوی چشمام رنگ دیگه ای گرفته بود، احساس می کردم دیگه معصومه سابقِ خودخواه نیستم،😇 احساس می کردم دنیا پیچیده تر از این حرفاست و چیزای زیادی تو این دنیاست که ازش .. احساس می کردم پر شدم از بغض های تازه..😢 پر از بغض یا شایدم خالی .. خالی از زرق و برق این دنیا .. حالم جوری بود که پای رفتن به خونه نداشتم .. سمت خیابون اصلی راه افتادم و فقط به مامان پیام دادم " من دارم میرم 🌷گلزار🌷 ..تا یه ساعت دیگه میام خونه " . . 🌹حال و هوای گلزار و عطر بهشتی شهدا حال و هوامو عوض کرد، 🌹 بدجور محتاج این هوای پاک گلزار بودم، کنار تنها جایی بود که به آرامش عمیقی می رسیدم، کنار شهدا می تونستم برای یک لحظه هم که شده رو تجربه کنم، کنار شهدا بوی پاکی میومد .. قدم زنان درحالیکه برای مرده ی خودم فاتحه می خوندم کنار 🌷بابا🌷 رسیدم و نشستم کنارش، باچشمایی پر از اشک گفتم: _سلام قهرمان... سلام سردارِ من ... سلام بابای عزیز تر از جانم ...😞😭 سرمو گذاشتم رو سنگ سرد مزارش و براش از تمام دلتنگی هام گفتم ... از تمامِ تمامشون ... . . برگشتم خونه .. اما معصومه قبل نبودم، می خواستم کار مهمی بکنم، هنوزم به درستی و نادرستی اش شک داشتم ولی از بابا خواسته بودم کمکم کنه و تنهام نذاره، میدونستم که کنارمه ..😊 ... 💛💚💛 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس i 💚❤💚❤💚❤💚❤ ✨💫✨💫✨💫✨💫 💜🌸 💜🌸 قسمت مهسا داشت تلویزیون نگاه می کرد، محمد هم خونه نبود، رفتم تو اتاق مامان، مامان سرش گرم لباسی بود که داشت برای من می دوخت .. کنارش نشستم و دستاشو بوسیدم:😘 _سلام مامان جونم خسته نباشین که انقدر زحمت می کشین رو سرم رو مادرانه بوسید و گفت: _قربونت بشم عزیزم😘😊 پس دل این مادر طاقت نیاورد بیشتر از این به دخترش بی محلی کنه، فقط تو چشمای مهربونش خیره بودم.. چه بود، از نگاه کردن بهش یک لحظه هم سیر نمی شدم .. لبخندی رو لبش نشست و گفت: _رفته بودی پیش بابات😊 آروم چشمامو رو هم گذشتم به نشانه تایید، نمیدونم چرا قلبم انقدر آروم بود ... ملاقات با بابا کار خودشو کرده بود .. دلم کم کم داشت از کاری که می خواستم انجام بدم مطمئن میشد ..😊 با اطمینان به چهره ی پر نور و مهر مامان نگاه کردم و گفتم: _مامان جون ..من بیشتر فکر کردم .. با بابا هم مشورت کردم .. با اوردن کلمه ی "بابا" بغض😢 سعی داشت خودشو به چشمام برسونه باهمون حالت آرومم همراه بغضی که سعی در پنهان کردنش داشتم ادامه دادم: _به ملیحه خانم بگین جوابم مثبته....🙈 ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس حرام_است 💫✨💫✨💫✨💫✨💫 https://eitaa.com/piyroo
ڪاش به حرف‌ خدا گوش میڪردم... ✨وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا. و هرڪه از خدا پروا ڪند، خدا براے او راه بیرون شدن‌ [از مشڪلات و تنگناها را] قرار مےدهد. 🌿سوره‌مبارڪه‌طلاق/قسمتےازآیه2 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متولد ۲۸ دی ماه ۱۳۶۱ در روستای آورگان (سد چغاخور) از توابع شهر بلداجی شهر بروجن استان چهارمحال و بختیاری چشم به جهان گشود . آن روز برف شدیدی آمده بود و به دلیل نبود امکانات پزشکی و وسایل نقیله و... سجاد در خانه پدری به دنیا آمد . از همان ابتدای زندگی سجاد با خدا شروع شد به طوری که پدر و عموی سجاد که در حال ساخت مسجد امام سجاد(ع) در روستا بودند ، اسم بچه را هم سجاد گذاشتند . سجاد تا ۴-۵ سالگی در روستا بزرگ شد و پس از آن با مهاجرت خانواده به شهر اصفهان در محله مفت آباد (روبه روی گلستان شهدا) ساکن شدند که‌ با توجه به اینکه زمان جنگ بود و شهدای زیادی برای خاکسپاری به آنجا می آوردند ، سجاد روحیه خود را با شهدا پرورش داد . پس از آن به محله شمس آباد (پل چمران) آمدند و در آنجا سجاد در مدرسه عرفان مشغول تحصیل شد . در همین حین سجاد به واسطه ارتباط عموی خود که‌ با آنها زندگی میکرد ، با مسجد و بسیج و ... آشنا شد . سجاد از همان دوره تا روز خاکسپاریش مسجد را رها نکرد . https://eitaa.com/piyroo