eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
17.5هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌿 🔹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : هیچ دعائی به مرحله‌ اجابت نمیرسد مگر اینکه دعا کننده ، بر محمد و آل محمد صلوات فرستد ... 📚وسایل الشیعه ج 7ص 96 https://eitaa.com/piyroo
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 بسم رب الشهدا روۍِ سَــنگ مَزآرتان بآیـد حڪ شود ڪربلآیۍ♥️ چرآکهِ پیش ازشھآدَت🌹 ●سَـرتآنـ بہ دامآن |حُـسین ع| بود..🌹 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید این هفته پنجشنبه ها:🌷 #شهـید_والا_مـقام_سید _رضا _هویت _طلب 🌷 از شــــ💔ــهدای شهید پرور شـــهرستان بندر انزلی🌷 ردیف ششم__گلزار_شـــــهدا🌷 #شـهدا_گـاهی_نـگاهی🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #دلتنگ_شهدا #اللهم_الرزقنا_شهادت #خادمین_پیروان_شهید_97 #ڪانال_پیروان_شــهداے_بجنورد https://eitaa.com/piyroo
#بسمــ_رب_الشهدا 🌹میهمان شــ🕊ــهید این هفته پنج شنبه ها 🕊شهید والا علی اصغر داوری🌷 از شــــ💔ــهدای شهید پرور شـــهرستان بجنورد #قطعه_دو_گلزار_شـــــهدا شهدا گاهی نگاهی😔 #دلتنگ_شهدا #آرزوی_شـــ🌷ــهادت #اللهم_الرزقنا_شهادت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهداء و الصدیقین گلزار شهدای اصفهان مزار مطهر شهیدان خرازی و کاظمی ارسالی کاربران کانال #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
اهل عالم چادر من ،لباس متهمان در دادگاه یا در زندان نیست چادر من ،برای نشان دادن فقر در سریال ها وفیلم ها نیست چادرمن ،فقط برای رفتن به اماکن زیارتی نیست چادر من #تاج بندگی من است #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
در مـــیان مـــردم... ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... 👌👌💐💐 https://eitaa.com/piyroo
🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴 💜🌸 💜🌸 قسمت لب زد: _ممنون بابت همه چیز معصومه، ممنون، خیلی اذیتت کردم، ببخش منو😒 باید تمام تلاشمو میکردم تا گریه ام نگیره، سریع بدون نگاه کردن بهش،باهاش دست دادم و اومدم بیرون،😣 داشتم کفشامو👟 می پوشیدم در حالی که تو چارچوب در ِحیاط ایستاده بود گفت: _یه خواهشی دارم کمی مکث کرد و گفت: _لطفا فردا فرودگاه نیایید بدرقه، میترسم... میترسم نتونم برم با دیدن شماها، به مامانمم اصرار کردم نیاد دستام رو بند کفشام خشک شد،😧 منظورش اینه که آخرین ملاقاتمونه الان، منو بگو که به بدرقه ی فردا دلمو خوش کرده بودم ..😣 در حالیکه که خودمو با بند کفشم مشغول کرده بودم گفتم: _یعنی .. یعنی ..😢 نمی تونستم جمله مو ادامه بدم، مگه این بغضِ لعنتی میذاشت حرف بزنم... خودش سریع گفت: _یعنی نمی خوام بیایین دیگه، تو ام نیا، خواهش میکنم .. فقط محمد میاد که منو برسونه فرودگاه...😒🙏 محمد صدام میزد، خیلی وقت بود تو ماشین منتظرم بودن، دلم نمی خواست برم، من شاید دیگه هیچ وقت نمیدیدمش، وای نه، کاش خواهش نمیکردی عباس ...😢 یعنی نمیبینمش دیگه، امکان نداره، من میبینمش، بازم میبینمش، من مگه چند وقته عباس رو دارم، اشکام به پشت چشمام رسیده بودن😢 فقط یه تلنگر کوچیک کافی بود تا سیلی از اشک رو گونه هام سرازیر بشه، رومو برگردوندم، قطره ی سمج اشک خودشو رو گونه ام انداخت، پشت بهش سریع گفتم: _خداحافظ عباس!! منتظر جوابش نشدم و راه افتادم سمت در و رفتم بیرون، نمی خواستم اینجوری برم، نمی خواستم اینجوری خداحافظی کنم، نمی خواستم ... وای که چه بود،😣😭 اونقد تلخ که حس میکردم ی تلخی اش تا باهام میمونه .. سوار ماشین شدم و سرمو تکیه دادم به پنجره ...زیر لب فقط گفتم "دلم برات تنگ میشه "😭💔 ادامه دارد.... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس حرام_است 🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴 🌳💥🌳💥🌳💥🌳💥🌳 💜🌸 🌸💜 قسمت چشمامو کمی باز کردم، نور مستقیم می خورد تو چشمم، پرده ی اتاق رو کی کشیده بود،  بلند شدم که کمرم درد گرفت، 😣 باز تو جانمازم خوابم برده بود،  کل شب و به رفتن عباس فکر میکردم، نخوابیده بودم اما بعد نماز صبح نفهمیدم چجوری تو جانمازم خوابم برده بود،😒  بلند شدم دست و صورتمو شستم، دنبال گوشیم میگشتم که ببینم عباس پیامی زنگی نزده، یادم اومد گوشیم هنوز تو کیفمه،👜از دیشب درش نیاورده بودم، کیفمو باز کردم و دستمو بردم داخلش که دستم خورد به چیز تقریبا گردی،  با تعجب گفتم 😳این دیگه چیه تو کیفم، درش اوردم، چشمام چند لحظه روش ثابت موند وای این اینجا چیکار میکنه، نکنه دیشب … وای نکنه دیشب موقعی که وسایلای ریخته شدم تو اتاق عباس رو جمع میکردم اینم اومده بینشون،😧 محکم با دست زدم رو پیشونیم،  دویدم بیرون اتاق،  مامان تازه از خواب بیدار شده بود انگار.. سریع گفتم: 😵 _محمد کو؟؟؟؟ با تعحب نگام کرد و گفت:😟 _چیشده؟ - مامان محمد کو، رفت؟؟؟؟ +اره یه ده دقیقه میشه رفته، جیشده حالا؟؟ سریع گفتم: _مامان زنگ بزنین آژانس؟؟ زود مامان .. زود، الان میره😨 دویدم 🏃♀تو اتاق و هر چی دم دستم بود پوشیدم که مامان با نگرانی اومد تو اتاق و گفت: _چیشده معصومه؟؟😧 .... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس حرام_است https://eitaa.com/piyroo 🌳💥🌳💥🌳💥🌳💥🌳
" أنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتي عَلي ما فَرَّطْتُ... " ڪاش بیشٺر دوسٺٺــــــ داشٺم... بیشٺر... خیلے بیشٺـر... حسین جـــــانم💔 #شب_زیارتی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
Shab06Moharram1393[03].mp3Haj Amir Abbasi
زمان: حجم: 6.31M
توی شبهای جمعه عاشقی چه زیباست ... 🎤مداحی امیر عباسی فوق زیبا التماس دعا کانال عشاق الحسین https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا