صبحی که در آن
ذکر لبم نام حسین(ع) است
ای جان دلم
صبح من آن روز بخیر است
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
••••••••••••••••••••••••
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
سلام ما به #تُ ای ،
یگانه مهدی دوران ،
عزیز گم شده ی دل ،
یا صاحب العصر و الزمان..؛
اللهم عجل لولیکـــ الفرج
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💠خوابش را دیدم، گفتم: چگونه توفیق
شهادت پیدا کردی؟!
⭕️ گفت: از آنچه دلم میخواست گذشتم!
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات تفحص این شهید در فکه که با کابل پاهاش رو بسته بودن و زنده زنده دفن کردن چون مجروح بوده ...
شهدا شرمنده ایم
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
عبدالرسول زرین شیرمرد لری بود که در جنگ ۸ ساله لقب گردان تک نفره را گرفته بود. درباره او چنین تعریف میکنند که ۷۰۰ شلیک موفق داشت. البته جای تعجب هم نداشت چراکه لرها از کودکی با تیراندازی و برنو بزرگ میشوند.
چون تیراندازی خوبی داشتم و آن اسلحه هم دوربین داشت، هدف را خیلی راحت میزدم. در یکی از عملیاتها کار من شده بود زدن تیربارچی تانک و نیروهای پیادهای که اطراف تانک سنگر میگرفتند و همراه تانک پیش میآمدند.
حتی وقتی راننده تانک سرش را از تانک بیرون میآورد، آن را هدف قرار میدادم. یادم هست یکبار 18 تانک دشمن را به همین شکل از کار انداختم.
روحش شاد و یادش گرامی
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
کلام شهید :
من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کند خیلی چیزها رو از دست میده. چشم گنهکار لایق #شهادت نیست.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
https://eitaa.com/piyroo
نام شهید : مجید کمالی
نام پدر : اکبر
تاریخ تولد : 1350
تاریخ شهادت : 1365/10/21
#وصیتنامه_شهید
بنام خدا- برای خدا و بیاد خدا
متن کامل وصیت نامه شهید عزیز مجید کمالی
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
با سلام و درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب خمینی بت شکن این پیام نستوی جمالان و با سلام و درود فراوان به امت سلحشور جیرفت و با سلام بر شهیدان اولین موضوعی را که قبل از شروع وصیت نامه در ذهنم خطور می کند باید بنویسم. بنده عاصی لیاقت و سعادت آن مرتبت بالا شهادت را ندارم. و در آن مرتبت بالا قرار نمی گیرم. خدایا پروردگارا قلم می لرزد و نمی دانم چه بنویسم وصیت نامه من به این شرح است اگر من شهید شدم.
1-اگر خانواده من خواستند مجلس خوش گزرانی بگیرند و یا در مجلس خوش گذرانی شرکت کنند از طرف من هیچ اشکالی ندارد.
2- برای من لباس سیاه مپوشید و گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید به شما پدر و مادر و خواهران و برادرانم توصیه می کنم گریه شما برای ترس از خدا باشد.
3- مادر- پدر و برادران و خواهرانم. اقوام و همسایگان و عموها و خاله ها و عمه ها و دایی هایم و هر کس که با من یک برخورد داشته اید اگر از دست من نگران هستید یا چیز ناراحت کننده ای دیده اید که البته دیده اید به بزرگی خدا مرا ببخشید.
4- من مقداری قرض دارم که آنها را بپردازید و حدودی پول برایم صدقه بدهید.
5- نماز قضا شده دارم تا حدودی برایم می توانید برادران و خواهرانم بخوانید و مرا در جیرفت در گلزار شهدا دفن نماید. 6- مادرجان امیدوارم که مرا حلال نمایید زیرا که فرزند خوبی برای شما نبودم شما را به خدا قسم می دهم مرا ببخشید
7- پدرجان امیدوارم که مرا که اینقدر شما را اذیت کردم به بزرگی خدا و به بزرگی خود عفو نمایید
8- برادران و خواهران امیدوارم مرا ببخشید.
9- وصیتی به برادر بزرگم حمید جان دارم که حمید جان اگر خواستی ازدواج کنی و مراسم دامادیت را برگزار کنید تو را به خدا قسم از طرف من که اگر می خواهی روح مرا شاد کنی هر کار که صلاح می دانید انجام بده و حتما انجام بده.
10- از برادرانم می خواهم که نگذارید سنگر من خالی بماند و از خواهرانم می خواهم زینب گونه عمل نمائید.
در آخر با توجه به اینکه شهید هنوز به سن تکلیف نرسیده بود اما در بند 5 وصیت نامه تأکید کرده بود که نماز قضا برایم بخوانید.
والسلام
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
https://eitaa.com/piyroo
شهید سید ابوالفضل علوی در 30 فروردین سال 65 در منطقه تهرانپارس در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد و از آنجا که پدر و مادرش اهل مسجد بودند، از همان کودکی همراه آنان مسجدی شد. تا سال سوم ابتدایی را در تهران پارس درس خواند و سپس همراه با خانواده به رباط کریم مهاجرت کرد و تا سال اول راهنما یی را در گلستان و تا سال سوم راهنما یی را در اسلام شهر ادامه تحصیل داد. او از 8 سالگی نماز میخواند و از 10 سالگی روزه هایش را میگرفت. در اکثر راهپیمایی ها شرکت داشت و از سن یازده سالگی عضو فعال پایگاه بسیج بود.
مادر شهید میگوید، ده پانزده روز قبل از شهادتش، پیکر شهیدی را به رباط کریم آوردند تا در آنجا تشییع کنند. ابوالفضل از ساعات اولیه صبح با اشتیاق زیاد برای مراسم رفت و موقع برگشتن هم مقداری از خاک تربت شهید را با خود آورد. جالب اینجاست که او تا قبل از این واقعه، گلزار شهدای رباط کریم را ندیده بود، اما آن روز میگفت خوشا به سعادت شهدا.
هنوز 15 روز نگذشته بود که در مواجهه با فرد نابابی که ابوالفضل برای ممانعت از کارهایش به او تذکر داده بود، در 23 خرداد سال 80 در رباط کریم بخش گلستان به شهادت رسید و پیکر او را در گلزار شهدای امامزاده عمادالدین رباط کریم به خاک سپردند.
https://eitaa.com/piyroo
ستوان دوم شهید علیرضا پیرزاده غیاث آبادی
فردی مومن، متدین، متعهد، و افسری دلاور و لایق بود. در سال 1333 هجری شمسی در روستای غیاث آباد در خانواده ای کشاورز متولد شد، تحصیلات ابتدایی خود را در همان روستا به پایان رسانید و تا سوم متوسطه در بخش نوبندگان در رشته طبیعی در دبیرستان شهید بهشتی ادامه داد. در سال 1352 به استخدام ارتش در آمد و در کنار کارش موفق به اخذ دیپلم گردید. در سال 1357 با خانواده ای نجیب و انقلابی وصلت نمود که ثمره آن 4 فرزند است.
شهید پيرزاد در زمان ستم شاهی با این که درجه دار ارتش و تحت فشار شدید فرماندهان خود بود، لیکن در تظاهرات با مردم همراه مي شد و هر لحظه در صدد فرار از پادگان بود. زندگی خود را از طریق شغل آزاد تأمين مي کرد که انقلاب پیروز شد. او دارای روحیه ای بلند، قلبی پاک و معتقد به صله ارحام بود، چند روزی که به مرخصي می آمد به افراد فامیل و بستگان سرکشی می نمود و نسبت به فرزندان شهدا بسيار مقيد، و به آنها سركشي می کرد، بارها می گفت: من باید آنها را نوازش کنم تا بعد از من هم بچه هایم را ديگران نوازش نمایند. زندگی ساده ای داشت و علی وار زندگی می کرد و با آگاهی کامل و شناخت منتظر شهادت بود که به این فوز عظیم نائل آمد.
پس ا ز مدتی در جبهه های غرب مورد اصابت ترکش نارنجک قرار گرفت و مجروح شد و پس از بهبودی مجدداً به جبهه های جنوب مأموریت یافت و تا آخرین لحظه عمر و تا آخرین نفس با دشمنان دین خدا جنگید. سرانجام در تاریخ 1367/04/31 در اثر ترکش گلوله توپ به درجه رفیع شهادت مفتخر گردید.
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
ستوان دوم شهید علیرضا پیرزاده غیاث آبادی فردی مومن، متدین، متعهد، و افسری دلاور و لایق بود. در سال 1
خاطره از زبان همسر شهيد
#شهیدعلیرضاپیرزاده_غیاث_آبادی
سه نفر از دوستان شهید که در جبهه بودند یک نفر مجرد و دیگری نامزد داشت و سومی که علیرضا بود متاهل بود. اولی که نامزد داشت دوست داشت کنار همسرش باشد. دومی و سومی هم همین طور، علیرضا می گفت: من می خواهم در منزل بمانم و کنار همسرم که باردار است باشم و ببینم که آیا فرزندم دختر است یا پسر؟
روزی با هم به اهواز رفتيم و علیرضا مرد نابینايی را دید كه گدایی می کرد، رهگذری مبلغ دو هزار تومان به نابینا داد، نوجوانی پول را برداشت، علیرضا كه ديده بود پسر پول را برداشته مچش را گرفت و او را کتک زد. به پسر گفتم: چه کار به اين پیرمرد داری؟ عليرضا پسر را آزاد کرد و گفت: آخرین بارت باشد که این کار را می کنی و خلاصه پسر راهش را ادامه داد و رفت.
روزی با هم به مهمانی رفته بودم و موقعی که با هم راه می رفتیم به من گفت: با من راه نیا و کنار من نشین چون کسانی که همسر ندارند آه می کشند و گناه دارد و من از همان موقع دیگر این کار را نکردم تا زماني كه به شهادت رسيد.
از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در خطوط مقدم جبهه های جنوب با بعثیون کافر می جنگید. در سال 1360 مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت، مجروح شد و در بیمارستان مدتی بستری بود. سپس به جبهه های جنوب رفت و در سال 1363 جهت تعلیمات نظامی به آموزشگاه افسری راه يافت و پس از پایان دوره موفق به اخذ درجه ستوانی گرديد و به جبهه های غرب کشور عزیمت نمود.
https://eitaa.com/piyroo