eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دستم نمیرسد به بلنداے آسمان 🍃🌍 اما دست به دامان شمـا میشوم تا شاید ضمانتم را بکنید...💔🍃 ✋🏻 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
شهید «سید ابراهیم سادات» دست‌نوشته‌ای از این شهید به عنوان وصیتنامه وی برای خانواده‌اش به یادگار مانده است که حاوی نکات جالب توجهی است. شهید سادات در بخشی از این دست‌نوشته آورده است: «همسر مهربانم، دسته گل‌هایم (فرزندانم) را به تو و تو را به خداوند منان می‌سپارم. دعا کن شهید شوم.» وی در قسمتی دیگری می‌نویسد: «وقتی با پیکرم روبرو شدی، لبخندی بزن و به من تبریک بگو. شهادت بزرگترین آرزوی قلبی من است. گریه نکن، ناراحت نباش و به عاشورا فکر کن.» در قسمت بالای این وصیتنامه بصورت خاصی مختصر و مفید وصیتی به دو دسته گل خودش یعنی آقا اسماعیل و ملیکا خانم میکند : حیا ، عفت ، حجاب حجاب حجاب ... #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_حرم #مشخصات_فردی_شهید #شهید_میثم_نجفی 🇮🇷تاریخ تولد:۱۳۶۷/۲/۱۰ 🇮🇷تاریخ شهادت ۱۳۹۴/۹/۱۲ 🇮🇷محل شهادت :سوریه 🇮🇷نحوه شهادت :اصابت ترکش خمپاره شصت 🕊«شهید میثم نجفی» متولد 1367 از نیروهای سپاه حضرت محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ بود. 21 ساله بود که ازدواج کرد. تکاور بود و عشق حضور در میان مدافعان حرم او را به سوریه کشاند. او برای دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به صورت داوطلبانه رهسپار سوریه شد و بعد از مدتی در حلب سوریه مجروح شده و به کما رفت. اما طولی نکشید که او هم همچون دیگر اعضای کاروان شهدای مدافع حرم، به سوی سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پرکشید. او در 12 آذرماه همزمان با ایام اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسید. از او یک دختر به نام حلما به یادگار مانده است که 17 روز بعد از شهادتش متولد شد. #سالروز_شهادت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_حرم #مشخصات_فردی_شهید #شهید_میثم_نجفی 🇮🇷تاریخ تولد:۱۳۶۷/۲/۱۰ 🇮🇷تاریخ شهادت
🕊 🍃من کوچکتر از آن هستم که بخواهم برای دیگرانوصیتی داشته باشم ولیکن از روی توصیه دین وائمه اطهار چند خطی را می نگارم. 🍃در ابتدا همه ی بستگانم را به رعایت تقوا وحرکت در مسیر ناب وپر ارزش اسلام اصیل سفارش می کنم وتوصیه می کنم بندگی خدای منان را هیچ گاه فراموش نکنید. شادی روح شهیدان https://eitaa.com/piyroo
رهبرمعظم‌انقلاب: 🌹 همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زندگے متوسّل بہ شهدا مےشوند و شهدا جواب مےدهند . اُنس با شهدا را امروز تجربہ ڪن با شهدا ڪه انس داشتہ باشے ، یڪ قدم بہ خدا نزدیڪ ترے... حتما💛 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
نمیدانم شرط زیبا دیدن است ، یا دل بہ دریازدن؟! ولےهرچہ هست جز دریادلان ، دل بہ دریا نمیزنند :) 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 شهید مهدی باکری🌷 🔰خواهرش بهش گفته بود «آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای ، چه جوری می خوای بگیری⁉️ شاید کچل باشه.»😄 گفته بود « اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»😍   🔰 یک جلد قرآن 📖و یک اسلحه .😍 را بعنوان مهریه قرار دادند این هم که چه جور اسلحه ای باشد، برایم فرقی نداشت. اقا مهدی پرسید « نظرتون راجع به مهریه چیه ⁉️» گفتم « هرچی شما بگین.» گفت « یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم « قبول.» هیچ کس بهش نگفته بود. نظر خودش را گفته بود. قبلا به دوست هایش گفت بود« دوست دارم زنم اسلحه به دوش باشد.»👩‍🏭   🔰روز عقد کنان بود.🎊 زن های فامیل منتظر بودند داماد را بینند. وقتی آمد، گفتم « اینم آقا داماد. کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.💞» مرتب وتمیز بود. با همان لباس سپاه . فقط پوتین هایش کمی خاکی بود.😄   🔰 هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم بهم گفت « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی⁉️» گفتم « مثلا چی ؟» 🔰گفت « کمک کنیم به جبهه .» گفتم « قبول ! » ☺️بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی . همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍃❣🍃❣🍃 🌷خانواده #شهید مغنیه به یک #مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه #الغبیری بود. 🌷همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت #حضرت_رسول_ص دور هم جمع بودند. از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه #صحبتی_کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه #برنامه هایی دارند . 🌷همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به #جهاد_مغنیه... جهاد فقط گفت:  طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!... 🌷همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است! 🌷وسط #خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید. درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای #تسلیت آمده بودند!!... طرح جهاد، #شهادت بود. 🔺به روایت #مادربزرگ_شهید #شهید_جهاد_مغنیه 🌷 #شهید_مدافع_حرم #شهید_شاخص_سال۹۸ 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
‌ 🔷️تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن. میگفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم #آرام نمیشوم. 🔸برای پسرش دلتنگی میکرد و هر بار تماس میگرفت میپرسید سید محمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟! ‌ 🔹اما با تمام #دلبستگی هایش خداحافظی کرد. داوطلب شد و رفت. به دوستش گفت میدانم اینبار دیگر شهید میشوم. در خواب دیدم که از اسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه میکنم. زن و فرزندم را به خدا میسپارم... ‌ #شهید_سید_رضا_طاهر #شهید_مدافع_حرم 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
✨﷽✨ 🌼 سبک زندگی امام رضا علیه السلام 🌹فلسفهٔ نماز🌹 💠دربارهٔ علت واجب شدن نماز این طور می گفتند: «تا بنده به خدایی خدا توجه و اقرار کند و مبارزه با شرک و ایستادن در برابر خدا در نهایت فروتنی و اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش گناهان گذشته و گذاشتن پیشانی بر زمین، همه روزه انجام شود. همچنین انسان همیشه هوشیار باشد، غبار فراموش کاری بر دلش ننشیند، مست و مغرور نشود، افتاده و خاکی باشد و علاقه مند به نعمتهای دینی و دنیوی و طالب افزایش آن شود. همین توجه به خدا و ایستادن در برابر او، انسان را از گناهان باز می دارد و جلوی انواع فساد را می گیرد. 📚 تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۹۴ 【السلام علیک یا امام رضا(ع)】 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ 🕌 @piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت صد و نود و سوم: مگس وزن اردوگاه اونقد جان انسان برای بعثیا بی ارزش بود که بخاطر عدم درمان بیماریهای ساده‌ای مانند اسهال و سوء تغذیه و تبدیل آن به اسهال خونی، افراد زیادی از بچه‌های مظلومی که خونواده هاشون چشم انتظارشون بودن، به شهادت رسیدن. طوری شده بود وقتی کسی مبتلا به اسهال خونی می‌شد، دیگه هم خودش و هم بقیه ازش قطع امید می‌کردن و معمولا به زندگی بر نمی‌گشت. تنها در یه مورد یادم هست یکی از بچه‌های مشهد بنام محسن مشهدی که مدت مدیدی دچار اسهال‌خونی شده بود و تنها اسکلت و پوستش باقی مونده بود، بطوری‌که اواخر ایستادن رو پاها براش مشکل بود و بچه ها کمک‌ش می‌کردن، بعد از خواهش و التماس مکرر ما موافقت کردن که ببرنش بیمارستان. محسن قبل از اینکه با اعزامش موافقت بشه، مدتی عصبی شده بود و احساس می کرد باری شده رو دوش بقیه؛ بچه‌ها هم هواشو داشتن و دلداریش می‌دادن. یه روز اومد پیش من و گفت: رحمان من دارم می‌میرم. تو این مدت خیلی بچه‌ها رو اذیت کردم و تحملم کردن می‌خوام از همه حلالیت بطلبم. خیلی دلم شکست. بسختی خودمو کنترل کردم که اشکام جاری نشه و بیشتر از این روحیه‌اش خراب نشه. گفتم: محسن جان من ته دلم روشنه که شفا پیدا می کنی و به امید خدا همدیگه رو تو ایران ملاقات می‌کنیم. گفت: رحمان می دونم داری دلداریم میدی! ولی خودم می‌دونم کارم تمومه. اون روز خیلی باهاش صحبت کردم و آیه و حدیث براش خوندم و از امید و توکل براش گفتم. مقداری آروم شد. با بچه‌ها قرار گذاشتیم همه براش دعا کنیم و هم به عراقیا فشار بیاریم، بلکه ببرنش بیمارستان و خوب بشه. بیماری سختی نبود و علاجش راحت بود، ولی نانجیبا توجه نمی‌کردن تا این که فرد جان می‌داد. به هر حال با دعای خیر بچه‌ها و پی‌گیری مستمر اعزامش کردن بیمارستان؛ در حالی که شاید ۲۰ کیلو بیشتر وزن نداشت. ولی خوشبختانه بعد از یکی دوماه بستری در بیمارستان وقتی برگشت؛ کاملاً خوب شده بود و وزنش برگشته بود سر جاش. تا چند روز سر به سرش میذاشتیم و می‌گفتیم حسین جان! وقتی رفتی مگس وزن بودی و حالا شدی فیل وزن و از همه ما چاق و چله‌تر هستی! این یکی از شیرین‌ترین خاطرات من در اسارت بود که می‌دیدم کسی که همه ازش قطع امید کرده بودیم به زندگی و در نهایت به آغوش خونواده و وطن برگشت. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و نود و چهارم: هیتر برقی و چای داغ چای برای ما در اسارت یه کالای اساسی و حتی پزشکی بود. روزی یه بار و بعدازظهر یه سطل چای به هر آسایشگاه داده می‌شد که به هر اسیر نصف لیوان سهمیه می‌رسید. چای از اونجا برامون اهمیت داشت که شام همیشه آبگوشت با گوشت یخ زده بود و از وقت تقسیم تا صرف اون حدود دو تا سه ساعت فاصله داشت به طوری که خصوصاً زمستونا، یه لایه چربی غذا رو می‌گرفت. صرف این شام که از رو ناچاری بود باعث مریضی بچه‌ها، خصوصاً ابتلا به اسهال می‌شد و یه نصف لیوان چای گرم روی این غذا تا حد زیادی از این مرض پیش‌گیری می‌کرد. ولی چای هم مانند شام سرد می‌شد و خاصیتش رو از دست می‌داد. بچه‌ها میومدن رو سطل رو با چند تا پتو می پوشوندن که حداقل خیلی سرد نشه و قابل خوردن باشه. کم کم عده ای دست به یه ابتکار عمل جالب زدن و اون ساخت هیتر برقی با امکانات خیلی ابتدایی بود. ساختن هیتر به این صورت بود که با کمک کارگرایی که برای بیگاری به بیرون اردوگاه برده می‌شدند، مقداری سیمِ برق بصورت قاچاقی وارد اردوگاه می‌شد و بچه‌ها هم به بهونۀ جلوگیری از شکسته شدن سطلای آب، اونا رو دور سطلا می‌پیچوندن. شب که نگهبانا درها رو می بستن دو نفر رو کول هم سوار می‌شدن و دو سر سیم ها رو بصورت قلاب در آورده و به سیم های سقف آسایشگاه وصل می کردن و به دو سر سیم دو تکه قاشق روحی شکسته که یه قرقرۀ لاستیکی وسطشون بود مینداختن داخل سطل. دو سه دقیقه بعد، سطل چای جوش می‌شد و بچه ها تا ماه‌ها با این وسیله چای داغ می‌خوردن و تا عراقیا میومدن سریع سیم رو می کشیدیم و سریع دور سطلا می پیچوندیم. چن بار که عراقیا سرزده میومدن و میدیدن بخار داره از سطل بلند می شه با تعجب می‌پرسیدن چکار می‌کنید چای تا این وقت داغ میمونه؟! و ما هم می گفتیم: تعداد زیادی پتو دورش می‌پیچیم و نمیزاریم بخار خارج بشه و چای داغ می مونه! سری تکان می دادن و می‌رفتن. چند بار که بچه ها با عجله سیم رو کشیدن، برق اردوگاه اتصال کرد و قطع شد. آخرش شک کردن و از طریق یکی از جاسوسا فهمیدن علت قطع برق چی بوده و سیم‌ها رو جمع کردن. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
. شیعیان ما را در مواقع نماز امتحان ڪنید و ببینید رعایتشان در مورد خواندن نماز چگونہ اسٺ. ✨🌸 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| بذارید رنگین کمون هفت رنگ تو دلتون تجلی کنه... نه این الکی... نه این رنگای الکی که با یه آب بارون پاک میشه میره! رنگ خدایی به دلاتون بزنید... یه تیپ و یه دست بشید مثل شهدا... ...🌿 🍀 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
27.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 #شبهای_پر_ستاره حاج حسین یکتا قسمت اول 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 #شبهای_پرستاره قسمت دوم 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
47.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 #شبهای_پرستاره قسمت سوم 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
شاید شهــ❤️ــادت آرزوۍ همه باشد اما یقیناً جز #مخلصیـن ڪسی بدان نخواهد رسید . . .❗️ ڪاش بجای زبان، با #عملـم💪 طلب #شهادت می ڪردم♥️ 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
حاج احمد آرام دستش را بالا آورد و به انتهای افق اشاره کرد و گفت: بسیجی، آنجا انتهای افق است... من و تو باید پرچم خود را در آنجا در انتهای افق برافرازیم. هر وقت پرچم را آنجا زدی زمین، آن وقت بگیر و راحت بخواب؛ ولی تا آن وقت نه...!🌱 🙃 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo