eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
⚫️ ‏امروز زادروز شهید عباس بابایے است ▪️اسطوره مردانگے، شجاعت و افتادگے ڪه با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با هواپیماهاے جنگنده و صدها عملیات موفق، صبح پنجشنبه 15 مردادماه 1366 هدف گلوله ضدهوایے قرار گرفت و نامش یادگارے پرآوازه براے آینده ایران زمین شد 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
(ع) فرمودند: و قَالَ الحسن بن علی (ع): أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَةً الْحَقُودُ. 🔻 کم‌بهره‌ترین مردم از نعمت راحتی، انسان است. 📖 تحف‌العقول، ص488 https://eitaa.com/piyroo 🕊
🎉اومده آیینه ی خدا 🎉نواده ی علیِ مرتضی 🎉دومین امیرِ سامرا 🎉رسیده سومین ابن‌الرضا 🎉تو مدینه گل میبارن 🎉اسمشُ حسن میذارن 🎊 🎊 بر عاشقان و پیروان ایشان مبارک🎈 https://eitaa.com/piyroo 🕊
💢از سفارش‌های (ع): 👈شما را سفارش می‌کنم به سعی و کوشش برای خدا، 👈راستگویی و بازگرداندن امانت، 👈 و طول دادن سجده و 👈خوش‌همسایگی؛ 👈هر یک از شما وقتی در دین خود پارسا باشد و راست گوید و امانتدار باشد و اخلاقش را با مردم خوب کند، گفته خواهد شد: او است. و این مرا خوشحال می‌کند. 👈از خدا بترسید و مایه و آبرومندی ما باشید، نه باعث عیب و ننگ ما. 📚تحف العقول ، صفحه ۴۸۷ http://eitaa.com/piyroo
🍃💔 شهادت سنگ را بوسیدنے کرد؛ شهادت خاک ها را دیدنے کرد؛👌 در آنجایی که عقل و علم ماندند؛ شهادت عشق را فهمیدنے کرد #رزقک_شهادت 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها #شهـید_والا_مـقام_ #عباس_سیف_زاده از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور #بندر_انزلی #سلام_من_بر_شهدا‌_وامام_شهدا #شـهدا_همیشه_نـگاهی🌷 #یاد_شهدا_با_صلوات ‌#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة #فی_سبیلک #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
بسمــ رب الشهدا : جنگ اگرهست همه عشق شهادت داریم مابه دنیای پرازحادثه عادت داریم سالیانیست که اسپنددرآتش هستیم ماهمانیم که رندان بلاکش هستیم عشق آموخت ره کرببلاپروازاست یادمان داددرباغ شهادت بازاست #رزقک_شهادت 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها #شهـید_والا_مـقام_ #غلامرضا_نقی_زاده قطعه یک از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور بجنورد #سلام__بر_شهدا‌_وامام_شهدا #شـهدا_همیشه_نـگاهی🌷 #یاد_شهدا_با_صلوات ‌#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة #فی_سبیلک #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 🔸بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادرم مواظبم باشن. در مورد اسم بچه قبلاً با هم حرفامونو زده بوديم. عباس دلش میخواست بچه اولش دختر باشه. 🔹ميگفت: "دختر دولت و رحمت واسه خونه آدم مياره..." قبل به دنیا اومدن بچه، بهم گفته بود: "دنبال يه اسم واسه بچه مون گرد که مذهبي باشه و تک از کتابی که همون وقتا ميخوندم پيدا کردم: سلما 🔸تو کتاب نوشته بود، سلما اسم قاتل يزيد بوده. دختری زيبا که يزيد (لعنة الله عليه) عاشقش ميشه. اونم زهر ميريزه تو جامش. 🔹بهش گفتم که چه اسمی روانتخاب کردم. دليلشم براش گفتم. خوشش اومد. گفت: "پس اسم دخترمون ميشه، سلما گفتم: اگه پسر بود...؟ 🔸گفت: نه ، دختره. گفتم: حالا اگه پسر بوووود؟؟؟ گفت: حسين…اگه پسر بود اسمشو میذاریم حسین. بچه که دنيا اومد. دزفول بود. 🔹بابام تلفنی خبرش کرد. اولش نگفته بود که بچه دختره ، گمون میکرد ناراحت میشه. وقته بهش گفت، همونجا پای تلفن سجده شکر کرده بود. واسه ديدن من و بچه اومد قزوين. 🔸از خوشحالی اينکه بچه دار شده بود. از همون دم در بيمارستان به پرستارا و خدمتکارا پول داده بود. يه سبد بزرگ گلايل و يه گردنبند قيمتی هم واسم خریده بود. دخترم سلما دختر زيبايی بود. پوست لطيف و چشای خوشگلی داشت. عباس يه کاغذ درآورد و روش نوشت: "لطفاً مرا نبوسيد..."خودشم اونقده ديوونش بود که دلش نميومد بوسش کنه. ✍به روایت همسربزرگوار شهید #خلبان‌شهید_عباس_بابائی🌷 #سالروز_ولادت 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 🔸بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادر
💠یک سالی از زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، رویم خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان )همراه عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم. از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست. 💠خانم ها و آقایان مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردنداز سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم. خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون. 💠پیاده راه افتادیم سمت خانه عباس ناراحت بود. بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد. قدم هایش را بلند بر می داشت که زودتر برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر گریه مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن مهمانی رفته کمی که آرام شد، 💠وضو گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به نمازتا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم قرآن می خواند و اشک می ریخت. 💠آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند. برایشان مهم نبود که شاید خدا راضی نباشد ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛ حتی در مبارزه با نفس اماره اش. 🌷 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مزار شهید سید علی حسینی🌷 استان خوزستان شهرستان خرمشهر ارسالی کاربران کانال https://eitaa.com/piyroo