eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
چــاכُرَم‌را‌باد‌نیاوردھ‌ڪہ بادببرد.... مــنــ سیاهے چادرمــ را بــہ حرمٺ سرخے خونــ شهدا بــــہ سردی چشمـ نامحرمـ ترجیحـ میدهمـ... ۅ ٺۅ إۍ خۅاهــرم‌!🦋 همچۅݩ‌زیݩب‌فـریاכگـر ۅ ٺכاۅم‌بخـݜ‌پیام‌مݩ‌بــاݜ‌ۅ حجـابٺ‌را‌ حفظ‌ڪݩ‌ڪہ‌سیاهۍ‌چــاכرٺۅبیـــݜ‌از ســرخـےخۅݩ‌مݩ‌ٺݩ‌مسٺڪبراݩ‌را‌ مـــےݪرزاند..... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
تخریبچی  محمدابراهیم رشید ، متأهل و اصالتاً اهل روستای صرم قم بود که بار‌ها برای دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) در سوریه حضور یافته بود. او از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه بود.  این شهید 32 ساله سرانجام روز یکشنبه 10 تیرماه طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر- دیرالزور سوریه توسط برخورد با تله انفجاری به  رسید. برادرش ابوالقاسم رشید در  اسفندماه سال ۶۲ شهید شد و در سال ۷۳ به وطن بازگشت. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
ابراهیم‌خندیدوگفت: اۍبابا؛همیشھ‌کارۍکن‌کھ‌ اگه‌خدا‌تورو‌دید خوشش‌بیاد‌،نھ‌مردم.. 🙂 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
رفیق . . می‌دونی‌‌"شھید" یعنی‌چـے؟! یَعنۍ : بهـ‌خیر‌گُذشت! نَزدیك‌بود‌بِمیرھ!((:🖐🏼💔' 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ پیامبرگرامی‌اسلام‌ص: در راه خدا جهاد کن و بدان اگر به شهادت رسیدی در نزد خدا حیات و روزی خواهی داشت و چنانچه‌[سالم] بازگشتی، همانند روزی خواهی بود که به دنیا آمدی و دیگر گناهۍ بر تو نخواهد بود.  [مستدرک، ج ١١، ص ١٠] -اللهم‌الرزقنـا‌توفیق‌‌جھاد‌‌:) 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
◽️آن‌ھا که از پل‌ صراط‌‌ می‌گذرند، قبلا از خیلی‌ چیز‌ها گذشته‌‌اند؛ بایـــد بگذری‌ تا بگذری‌...! 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج برگشت و نگاه بی تفاوتی به مهتاب انداخت و در حالی که ساعتش را رو به او گرفته بود گفت: _ساعت هشته تا سه اینجا چکار کنم. الافم مگه می رم خونه بعد میام. _بیا بریم خوابگاه پیش ما این همه راهو کجا بری. حوصله ندارم می رم خونه. مهتاب شانه به شانه ترنج از کلاس خارج شد. بعد از رفتن او بقیه هم یکی یکی وسایلشان را جمع کردند. عده ای که محافظه کارتر بودند دست دست می کردند شاید استاد برسد. ولی بعد از ده دقیقه کلاس خالی شده بود. مهتاب و ترنج از پله سرازیر شدند. _مطمئنی نمیآی؟ _ آره می رم خونه مرسی و راهش را به طرف در اصلی کج کرد. نگاهی به ساعتش انداخت. توی این برهوت تاکسی که عمرا گیرش می آمد مگر زنگ می زد به آژانس. اتوبوس واحد هم که..... دوباره به ساعتش نگاه کردبله هنوز نیم ساعت مونده تا بیاد.عینک آفتابی اش را به چشم زد و توی کیف بزرگش دنبال کیف پولش گشت. -با آژانس می رم درک پنج تومن! چه غلطی بکنم اینجا تا عصر. تا کمر انگار رفته بود توی کیف. اه پس کجاست؟ دوباره دستش را چرخاند ته کیفش. لعنتی جاش گذاشتم. مردد برگشت.برم از مهتاب بگیرم؟ نه ولش کن شاید نداشته باشه خجالت بکشه.بعد دوباره جیب های کیفش را گشت و همان جور با خودش گفت:یه چند تایی بلیت اتوبوس باید اینجاها داشته باشم. و با دیدن بلیت ها گفت:خوب اینم بد نیست. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 کیفش را رها کرد و رفت طرف ایستگاه اتوبوس که درست رو به روی نجاری آن طرف خیابان بود. ای خدا حالا باید نیم ساعت الاف شم. خدا بگم چکارت کنه سلیمی. ببین چطور ما رو مچل کردی. روز اول سالی. کیفش را با حرص انداخت روی نیمکت و به اطراف خیره شد. بلواری که دانشکده فنی دخترانه کنارش بود درست سه چهار متر بعد از دانشکده تمام میشد و به خیابان خاکی تبدیل میشد. اطراف خیابان خاکی را هم خانه های ریز و درشت کج و معوجی پر کرده بود که معلوم بود قبلا یک منطقه روستایی محسوب میشده ولی با کش امدن شهر تا این منطقه به قسمت شهری متصل شده. فقط ترم یکی ها و کسانی که مشکلات خاص داشتند می توانستند از خوابگاه استفاده کنند. بقیه مجبور بودند توی همین خانه های کوچک سه چهار نفری اتاقی برای خوشان کرایه کنند. بدبختا خیر سرشون روزانه قبول شدن مثلا ترنج گاهی برای دیدن دوستانش توی خانه هایشان رفته بود. اصلا هر کس توی این منطقه خانه جدید می ساخت حتما یک اتاق هم گوشه حیاطی طبقه دومی جایی اضافه می کرد چون مشتری دانشجو زیاد بود. ترنج بی حوصله به ساعتش نگاه کرد. فقط پنج دقیقه گذشته بود. پوفی کرد و گفت شیطونه میگه بلند شدم پیاده برم تا سر خیابون اصلی. حالارفتی بدون پول می خوای چه غلطی بکنی 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .با بی حوصلگی کتابش را بیرون کشید و عینکش را روی کیفش گذاشت و مشغول خواندن شد. اینقدر خمیازه کشیده بود که فکش درد گرفته بود.وقتی از کلافگی جانش به لبش رسید نگاهی به انتهای خیابان انداخت.کتاب را توی کیفش چپاند و بلند شد. جهنم.اصلا نمی رم خونه. می رم پیش مهتاب.عینکش را برداشت و دوباره زد. چادرش را مرتب کرد و عرض بلوار را طی کرد. اولین کلای ارشیا خیلی طول نکشیده بود. بچه ها ترم یکی بودند و بعضی بدون وسیله آمده بودند. ارشیا فقط کمی درباره شیوه کارش و توقعاتش توضیح داده و یک لیست بلند بالا هم داده بود دست دانشجویان و گفته بود جلسه بعد کسی دست خالی نیاید.تا عصر کلاس دیگری نداشت. کیفش را برداشت و رفت طرف ماشینش. از لای نرده های دیوار اصلی نگاهش افتاد به دختری که نشسته بود روی نیمکت ایستگاه اتوبوس و کتاب می خواند. عینکش را برداشت و با دقت نگاه کرد: ترنجه! دوباره نگاهی به ساعتش انداخت.یعنی کلاسش تمام شده. ترنج را دید که کلافه دستی به سرش کشید و ته خیابان را نگاه کرد بعد کتابش را گذاشت توی کیفش و بلند شد. می خواد بره خونه؟ ارشیا فقط یک لحظه تصمیم گرفت 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️ 🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲التماس دعای فرج 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم فڪری بڪن برای من و آتش دلم دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم صبحت بخیر حضرت آرامش دلم 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن وقتی که چارهٔ دل عشاق می‌کنی درد مرا به نیم شکرخنده چاره کن حسینی کاهکش🕊 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿‏خـــــدا با اون‌ عظمتش‌ میگه: "أنَاجَلیٖسُ،مَنْ جٰالَسَنِیٖ" من‌ همنشین‌ اون‌ ڪسی‌ هستم‌ ڪه‌ با من‌ بشینه! انگار خـــــدا دارہ، دنبال‌ یه‌ رفیقِ‌ ناب‌ میگردہ، یارفیقَ‌من‌لارفیق له! چقدر منِ‌ حقیر رو تحویل‌ میگیرے؟! 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
✍ آخرين پيام شهید امیدوارم کہ این حقیر رابخاطر بد رفتاری و سومدیریت عفوبفرمائید واگر دینی به شمادارم بنده را بفرمائید حرم _محمد_بلباسی🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo