eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
Reza Narimani - Manam Byad Beram (UpMusic).mp3
8.14M
منو یڪم ببین سینھ زنیمو هم ببین•••😭 ببین ڪھ خیس شدم؛عرق نوڪریمھ این•••😭 منم باید برم...😔 🎤کربلایی سید رضا_نریمانی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🚨یکی از انگیزه‌های شهدا، زنده‌ نگه داشتن حجاب بود ‌ ⤵️رهبر انقلاب اسلامی: "شهیدان برای چه رفتند به میدان جنگ که به شهادت‌شان منتهی شد؟ این مهم است. در بسیاری از این وصیتنامه‌های شهدا اسم مبارک امام هست، مسئله‌ی حجاب هست، مسئله‌ی انقلاب هست؛ اینها انگیزه‌ [شهدا] است." 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
✅اگر شهید حاج قاسم سلیمانی و یارانش نبودند(۴) نگاهی به جنایات «داعش» 👈«داعش و کشتن زنان و بچه ها» جنایتی که در تاریخ ثبت نشد 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم، 🌹"الَذِینَ هُمْ فی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ" ما هستیم! مُرده‌ام، تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم، تو بیدارم کن. خدایا! به حُرمت پای خسته‌ی رقیه(سلام الله علیها) به حرمت نگاه خسته‌ی زینب(سلام الله علیها) به حرمت چشمان نگران حضرت‌ولیعصر(ارواحنافداه) به ما حرکت بده.. ❤️ شهیدعباس‌دانشگر ❤️ ‍‎‌ https://eitaa.com/piyroo
چندسالے رفته بودروی سنش. جوان شده بودوشَرّ وشورجوانی داشت. تیپ می زد.درمهمانی های آنچنانی شرکت میکرد. سیگارمی کشید.کناردختران زیبا ونازک بدن مینشست.ماشین های لوکس وگران وقیمت سوار می شد.خوشگذرانی می کرد. می نازید به ثروت پدرش. مغرور بود. چند وقتی بود که سرش رفته بود توی لاک خودش، پنج شش ماهی می شد. سؤالات عجیب و غریبی توی ذهنش می آمد. انسان چیست؟ جهان چیست؟ خلقت چیست؟ اصلاً حق و حقیقت چیست؟ ذهنش شده بود پر از این سؤال ها . ثبت نام کرد و رفت دانشگاه پرینستون آمریکا. رفت رشته ادیان و فلسفه شرق! رشته ای که هیچ نسبتی با خاندان آنیلی و گروه خونی شان نداشت. سال ها بود درس می خواند. کم کم داشت دکترای ادیانش را می گرفت . کتاب های زیادی را مطالعه کرده بود . با دین های زیادی آشنا شده بود. یهودیت، مسیحیت، هندو، بودا، شینتو، تائو... چیزی حدود سیصد مذهب و آیین و فرقه و چه وچه. هیچ کدام اما عطشش را برطرف نمی کرد. به سؤالاتش پاسخ نمی داد. دنبال گمشده ای بود؛ گمشده ای که خودش هم نمی دانست چیست. ادواردو آنیلی🌷 کتاب من ادواردو نیستم! 72 داستانک از زندگی ثروتمند ترین شهیدشیعه 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـه قـول شـهید بِلباسی ↓ اونقدر خودمونُ درگیرِ القاب و عناوین کردیم ؛ که یادمون رفته همه باهم برادریم:) و باید کنارِ هم ، باری از رویِ دوشِ مردم برداریم ... حواسمون کجـاست؟ 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهدا یہ ټیپۍ زدنݩ ڪہ خدا نگاهشوݩ ڪرد❗️ دنبال این بودݩ ڪہ خوشگل خوشگلا یوسف زهرا امام زمان نگاشوݩ ڪنہ.. حالا ټو برو هرټیپۍ ڪہ میخواۍ بزن اما ... حواسټ باشہ ڪہ ڪۍ نگات میڪنہ..! 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
دو ماهی بود که برای مأموریت اومده بود به حما، میخواست بره دمشق و مأموریتش رو تمدید کنه، بعد از دمشق هم میرفت به حلب، دم خداحافظی بهش گفتم محرابی: مأموریتت که تموم شد و خواستی بری دمشق، روبروی مسجد اموی یه بازار هست به اسم حمیدیه گفت: خب، گفتم: اونجا میشه یه زحمتی بکشی و از سوغاتیای سوریه بگیری و هر وقت خواستی بیای، برام بیاری یه لحظه ساکت شد بعد یهو با صدای بلند گفت: بازار شام رو میگی؟ من از بازاری که بی‌بی زینب (س) رو توش چرخونده باشن، هیچی نمیگیرم هرگز . ‌محرابی🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
❌زهر وصلی چشیده ام که مپرس تپه ای را دویده ام که مپرس با تو در هشت سال ماضی هی از رو کودی! پریده ام که مپرس رفع تحریم‌‌هاست بالمره من دروغی شنیده ام که مپرس گشته ام توی متنتان آنقدر لیفت و ساسپند دیده ام که مپرس آب خوردن که هیچ! جوری سیب یا گلابی نچیده ام که مپرس تشنگی بی هوا به جان زده است توی چیزی تپیده ام که مپرس برق رفت و نیامد و آنطور توی گرما پزیده ام که مپرس میروی عاقبت و پشت سرت کاسه آب... من غلط میکنم بریزم برو بابا! ! سلام ودرود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 و رو به ارشیا گفت: -مامان تو هم برو همراهشون من دلم طاقت نمی آره بی خبر بمونم. مسعود از پشت فرمان گفت: -نه بابا لازم نیست مزاحم ارشیا جان بشیم. ارشیا خودش را انداخت وسط : -نه نه میام چه مزاحمتی. و رو به پدرش گفت: -شما برین دیگه بابا مهرناز خانم بالاخره رضایت داد و سوار شد.ارشیا تا دم ماشین همراهشان رفت و در آخرین لحظه گونه مادرش را بوسید و گفت: -به خدا خودم نوکرتم. مهرناز خانم خندید و گفت: -خیلی خوب برو دیگه.ارشیا دوان دوان رفت پیش ماکان و گفت: -دیگه بابات نمی خواد بیاد ما می ریم. مسعود قبول کرد و جایش را به ماکان داد. سوری خانم عقب نشسته بود و سر ترنج را توی بغلش گرفته بود.ارشیا نشست کنار ماکان و راه افتادند.ساعت از یک گذشته بود و درمانگاه حسابی خلوت بود. ماکان و سوری خانم ترنج را کشان کشان بردند سمت اتاق دکتر. همان طور که ماکان گفته بود دکتر سرم داد. اتاق تزریقات خلوت بود و ماکان و سوری خانم کنار ترنج ایستاده بودند و ارشیا از کنار در به چهره رنگ پریده ترنج که آن چادر مشکی رنگ پریدگی اش را بیشتر نشان میداد نگاه میکرد 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .صدای ماکان باعث شد نگاهش را از ترنج بگیرد. -می خواین ببریمش خونه؟ -نمی دونم برو بپرس می تونیم؟ ماکان ازدر خارج شد و ارشیا هم دنبالش راه افتاد. دکتر اجازه داد و گفت: -مشکل خاصی ندارد و بقیه سرم را هم می تونید در خانه دریافت کند. ماکان دوباره به ترنج کمک کرد و راهی خانه شدند. ماکان بعد رفت و ارشیا را رساند. ارشیا دست در جیب قدم زنان عرض حیاط را پیمود. هوای اوایل مهر مطبوع و دوست داشتتنی بود. دلش می خواست مدتی با خودش خلوت کند. همانجا کنار باغچه روی نیمکت نشست. دستهایش را از دو طرف باز کرد و سرش را به پشتی نیمکت تیکه داد. دلش جور خاصی بود. چنین حالتی را هرگز توی زندگی تجربه نکرده بود. نگاهش را چرخاند توی آسمان پر ستاره کویر. هر جا که نگاه می کرد چهره رنگ پریده ترنج پیش چشمانش پر رنگ میشد 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 همانجور که به آسمان نگاه می کرد. گفت: -بابا بزرگ آبروتو بردم. گند زدم به هر چی گفته بودی. ارشیات نوه گلت گل سر سبد فامیل آقای به تمام معنا. خیلی مغرور شده بودم بابا بزرگ. فکر کردم هنر کردم نماز می خونم روزه می گریم.حلال حروم سرم میشه. نگام و هرز نمی گردونم. خیلی خوش خیال بودم بابا بزرگ. حالا یادمه می گفتی. تکبر آافت دینه. دیدیش؟ ترنج و دیدی؟ دیدی امشب چه جوری وایساد پای اعتقادش. نه توهین کرد نه طفره رفت. کاری که من سه سال پیش کردم. وقتی ترنج بهم اعتراف کرد.بابا بزرگ از خودم بدم اومده بود. ترنج داره تنبیهم میکنه. داره زجرم میده. یادمه نگاش نمی کردم. یادمه اصلا نمیدیدمش. حالا می فهمم چرا این همه بلا سرم میاورد. می خواست توجه منو جلب کنه.من احمقم که اینقدر از غرور باد کرده بودم که اونو ندیدم. خدایا هر بلایی سرم بیاره شکایت نمی کنم. فقط دست رد به سینه ام نزنه که طاقتشو ندارم. نگاهشو ازم دریغ کرده بابا بزرگ. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:00 صبح تعطیل میباشد⛔️ 🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲التماس دعای فرج سلام ودرود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلـــتنگ شــهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 سلامتی؛ ارمغانِ سلام است! و تـــو؛ جلوه‌ی تمام و کمالِ سلام! سَلامِ بر سلام؛ نورٌ علیٰ نور است برای آنان که به تلالؤ پسِ پرده‌ات نیز، دلگرمند... سلام بر تـــو حضرت صاحب دلم؛ 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | علی آقا 🌿 سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید علی ماهانی از فرماندهان لشکر 41 ثارالله 🔹انتشار به‌مناسبت سالروز شهادت شهید علی ماهانی🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo