eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌺ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا (س)🌺 💠خاطرات شهید سید مجتبی علمدار 💠قسمت 0⃣2⃣ (بخش سوم) 💠شهادت 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ✨آمدم بالای سر سید. بدنش کبود شده بود. اصلا حالش خوب نبود. سید گفت: «حمید، بگو این چیزا رو از دستم در بیارن.» خودش می خواست آنها را جدا کند که نگذاشتم. به سید گفتم: «مگه چی شده، برا چی می خوای سرم و دستگاه ها رو در بیاری؟» گفت: «می خوام برم غسل کنم.» با تعجب گفتم: «غسل!؟» نگاهی به صورتم انداخت و گفت: «آمده اند مرا ببرند.» از این حرف بدنم لرزید. ترسیده بودم. سید مجتبی هیچ وقت حرف بی ربط نمی زد. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ✨سید به گوشه ای از سقف خیره شده بود. دوباره نگاهش به من افتاد و گفت: «آمده اند مرا ببرند. پیامبر (ص) ، حضرت علی (ع) و مادرم حضرت زهرا (س) اینجا هستند. من که نمی تونم بدون غسل شهادت برم!» سید گفت: « من دیگه رفتنی شدم. اینجا دیگه کارم تموم شده، برگه ام امضا شده.» تحمل شنیدن این حرفها را نداشتم. یکی از پزشکان بهم گفت: «تب سید خیلی بالاست. جدی نگیر، داره هذیون میگه.» یکدفعه سید صدایش را بلند کرد. به حالت اعتراض گفت: «کی داره هذیون میگه!؟ این که حمیدِ، اون هم دکتر جمالیه و ...» (می خواست ثابت کند که هوشیار است) سید در همان روز نیمه شعبان به سختی غسل کرد؛ غسل شهادت. 👈🏻ادامه دارد... 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 📚کتاب علمدار، صفحه 180 الی 181 نا. جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح مطهر امام و ارواح طیبه شهدا 5صلوات🌹 https://eitaa.com/piyroo