eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
یک آقایی می شناسم که بود. کشید، شد. در ، بود. رزمنده با لباس نه . به پای و تکلیف رفت. برای از هیچکس و هیچ چیز نهراسید. که کرد قاطعانه ایستاد. شد. دوباره آمد و پای آرمان های انقلاب و وصیت همه انقلابیون ماند. هنوز هم دردش و و واقعی و اسلامی است. یک به تمام عیار است. آری کسی که ما به او می گوییم ؛ است. دلش لک می‌زند برای 🏴 https://eitaa.com/piyroo
در نگاه عراقی‌ها به ما خیلی سخت می‌گرفتند جز ارتباط و تکیه به خدا هیچ راهی نبود تنها امیدمان استعانت خداوند بود یکی از راه‌های تحکیم ارتباط الهی بحث و بود بچه‌هایی که با ما در اردوگاه 12 و 18 بودند تقریبا و را در استقبال از ماه رمضان روزه می‌گرفتند هر چند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادی هم جرم بود. روزه گرفتن جرم سنگین‌تری بود بچه‌ها غذای ظهر را می‌گرفتند و در یک پلاستیک می‌ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌کردند و افطار می‌خوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌گرفتند او را می‌دادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیانا در شب می‌دادند را بچه‌ها به عنوان می‌خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌گذشت. راوی: آقای https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#شهید_حسین_لشکری شهید حسین لشکری در سال 1331 در یکی از شهرهای استان قزوین به دنیا آمد. در سال 51 وار
اهمیت بسیار زیادی برای شخص صدام داشت. صدام می خواست از او به عنوان سندی زنده برای اینکه بگوید ایران جنگ را آغاز کرده استفاده کند. جنگ جمهوری اسلامی با رژیم بعث عراق، درست چهار روز بعد از اسارت بود که صدام رسما جنگ را آغاز کرد و شهر های ایران را بمباران کرد. صدام فقط یک جمله از لشکری می خواست و آن جمله این بود: «اینجانب، ستوان یکم خلبان، حسین لشکری، در تاریخ 27 شهریور 59 در خاک عراق سقوط کردم.»  به او گفته بودند اگر این جمله را در مقابل دوربین بگوید، او را به آمریکا می فرستند و شرایط رفاهی و امنیتی کاملی برای او ایجاد خواهند کرد و میلیون ها دلار به او پرداخت می کنند. او هم آدمی نبود که خارج ندیده باشد.در آمریکا آموزش دیده بود و مهارت های پرواز را در آمریکا آموخته بود و خوب می دانست زندگی با رفاه کامل در آمریکا یعنی چه. اما پای امامش ماند و با وجود همه های سختی که انجام می شد، لحظه ای از منافع نظام اسلامی عقب نشینی نکرد. لشکری این جمله را نگفت چون واقعا وارد مرز هوایی عراق نشده بود و صرفا در جدار مرزی پرواز کرده بود. دلیل سقوط هواپیما هم منهدم شدن آن بر اثر موشکی بود که خود بعثی ها پرتاب کرده بودند.خودش را سرباز این کشور می دانست. اصول سربازی را هم بلد بود. معنای سرباز هم مشخص است؛ یعنی کسی که در دفاع از وطنش سرش را می دهد.او حاضر بود سرش را بدهد ولی اعتقادش را نه. او میتوانست با گفتن یک جمله کوتاه، خودش را از 18 سال شکنجه نجات دهد و در وفور امکانات و رفاه دنیوی در آمریکا زندگی جدیدی را آغاز کند. اما این کار را نکرد. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
⚠️ 🌷شهید چمران در کتاب بینش و نیایش درباره صبر امام عصر(علیه السلام) می‌گوید: او به هيچ‏ وجه از غيبت خود ‏برد. او نخوابيده است. او است. او است. او خونريزي‏ها و جنايت‏ها و خيانت‏ها و ظلم و ستم‏ها و ناراحتي‏هايي كه بر مردم و محرومين ومستضعفين عالم مي‏گذرد، او همه را مشاهده مي‏كند و مي‏برد و مي‏بيند. ✔️او مي‏خواهد كه و ريشه ظلم و فساد را از اين عالم براندازد و عدل و داد را به جاي آن برقرار كند.»1 ☑️ پروردگارا به همه ما ده تا رنج های بیشمار امام مان را درک کنیم. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
‍ ✨سال ۱٣٣٧ در یکی از روستاهای اصفهان دختری بدنیا آمد که تمام رفتارهایش با هم سن و سالانش متفاوت بود. از پنج سالگی به مکتب میرفت و تمایل داشت سر کند و چون بزرگان رو می گرفت. مادرش نگران زمین خوردنش بود اما وقتی با او در میان می گذاشت طیبه می گفت زمین بخورم بهتره تا مردم رویم را ببینند! لباس کهنه را به نو ترجیح می داد تا مبادا طفلی یتیم نداشته باشد و حسرت بخورد. تنها شش سال داشت که دور حوض می چرخید و می خواند"خمینی عزیزم ،بگو که خون بریزم!" پدرش از روحانیون مبارز بود و طیبه قبل از نیمی از ماه مبارک را روزه گرفته و هشت روزش را برای سلامتی که در تبعید بودن و بقیه را برای سلامتی پدرش هدیه میکرد. در هفت سالگی قرآنش که کامل شد ، قالی می بافت و می گفت: مزد قالیبافی روزم را برای ام بگذارید و مزد قالیبافی شبم را برای آقای خمینی! می خواهم وقتی به ایران بازگشت، پیش پایش گوسفند قربانی کنم. هر چه پول بدستش می رسید، یک قِران و ۱۰ شاهی کنار گذاشته و باقی را خرج می کرد. شهیده طیبه در سال ۱٣۵۰ با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان کرد و طی یک مراسم خانی به خانه بخت رفت. طیبه بعد از ازدواج با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و پرداخت. بعد از مدتی توسط همسرش به عضویت گروه مهدیون در آمد. سال ۵۴ که در صدد تعقیب ابراهیم برآمد، زندگی مخفی آنان شروع شد. سال ۵۶بعد از دستگیری همسرش، همراه پسر خردسالش، برادر و دختر خاله اش که از همرزمانش بودندتوسط ساواک محاصره شدند. دراین درگیری مسلحانه با ساواک، خودش دستگیر شده و همراهانش به شهادت رسیدند. وسیله آنان فرزند خردسالشان بود. طیبه و ابراهیم یک ماه زیر شکنجه بیشتر دوام نیاوردند و این در حالی بود که بانوی شهید تا آخرین لحظات در زیر شکنجه مراقب بود. گر چه طیبه نماند تا هنگام ورود امام جلوی پایش گوسفند قربانی کند اما با خون خودش راه آمدنش را هموار کرد. ✨ و راهش پر رهرو باد ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۴ تیر ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ٣ خرداد ۱٣۵۶ 🕊محل شهادت : تهران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا https://eitaa.com/piyroo