eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید احمد رجب خیشگر در یکی از روزهای زیبای سال ۱۳۳۹هجری شمسی، در جمع مهربان و صمیمی خانواده ای متدین در شهر دزفول، چشم به جهان هستی گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند. در سال های اوج گیری مبارزات ملت ایران برای به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی، به صف قیام مردمی پیوست و از ادامه تحصیل بازماند. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، احمد به استخدام ارتش جمهوری اسلامی ایران درآمد. وی، دوره آموزشی نظامی را در زادگاهش دزفول گذراند تا این که جنگ تحمیلی با تجاوز نیروهای رژیم بعثی به مرزهای میهن اسلامی مان شروع شد. احمد با شور و اشتیاقی فراوان به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و به پادگان دشت آزادگان سوسنگرد اعزام و در جبهه های الله اکبر مستقر گردید. او مردانه سلاح بر دوش کشید و در مقابل تجاوزگری های دشمن بعثی ایستادگی ها کرد. احمد به واسطه حماسه ها و دلاوری های فراوان که از خود نشان داد به درجه گروهان یکمی نائل گردید. سردار جوان سپاه اسلام دلیرانه زخم جنگ را چشید و از جبهه محروم شد. اما موضوع را از خانواده پنهان نمود و سرانجام در تاریخ سوم مهرماه سال ۱۳۵۹ ه.ش در سن بیست سالگی عاشقانه به سوی ملکوت اعلی پرواز نمود. پیکر مطهر شهید احمد رجب خیشگر به دست دژخیمان بعثی افتاد و هنوز هم به وطن بازنگشته است. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید 🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهرستان بیجار از استان کردستان در سال ۱۳۴۳ه.ش شاهد ولادت کودکی به نام محمدباقر بود: شهید محمدباقر منصوری. او روزهای زیبای کودکی اش را در کنار خانواده سپری کرد. سال ۱۳۴۹ه.ش آموختن را آغاز نمود و تا پایان سال دوم مقطع راهنمایی درس خواند. ۱۵ ساله بود (سال ۱۳۵۸ه.ش) که به عضویت افتخاری مرکز فرهنگی سپاه پاسداران شهرستان بیجار درآمد. در سال ۱۳۶۲ه.ش برای انجام خدمت نظام وظیفه آماده شد و مدت دو سال با همراهی تیپ ۵۵ هوابرد شیراز در جبهه های جنوب و غرب کشور خدمت نمود. جنگ تحمیلی، آغاز راه صعب و دشوار برای مردان غیور این سرزمین آسمانی بود. محمد در خیل یاوران روح الله (ره) به دفاع از حریم ایران اسلامی پرداخت. دو بار در منطقه عملیاتی سومار و یک بار در آبان ماه سال ۱۳۶۲ه.ش از ناحیه ساق پای راست و بار دیگر در دی ماه همان سال از ناحیه ران پای چپ مجروح شد. منصوری به خاطر علاقه ای که به کسب معلومات عقیدتی داشت، دوره عالی پیاده را با کسب رتبه دوم در محل مرکز آموزش تخصصی شهید منتظری به پایان رساند. در سال ۱۳۶۷ه.ش به عنوان پاسدار نمونه مورد تقدیر قرار گرفت و مسئولیت های متعددی از جمله آموزش نیروهای بسیجی و مسئول امور رده های بسیج، تسلیحات سپاه، گروهان عملیاتی سیاسران، ستاد ناحیه مقاومت جعفر آباد، قائم مقام گردان عملیاتی حسین آباد و فرماندهی گردان ادوات تیپ ۲ ویژه سقز را پذیرفت. محمدباقر در تاریخ چهارم مهرماه سال ۱۳۷۱ خورشیدی در سن بیست و هشت سالگی در جریان یک درگیری با ضد انقلاب، خودروی وی به داخل دره سقوط کرد و در منطقه عملیاتی سرتون سقز، سکوی پرواز عاشقانه او به دیار جاویدان عشق گردید. مزار مطهر شهید محمدباقر منصوری در گلزار شهدای شهرستان بیجار قرار دارد. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید عزت الله شمگانی در سال ۱۳۳۹خورشیدی در روستای مشهدی کاوه شهرستان فریدن از توابع استان اصفهان چشم به جهان هستی گشود. پنج سال دوران کودکی را در همانجا گذراند و سپس به اصفهان سفر کرد و در آن شهر اقامت گزید. پس از گذراندن مقاطع ابتدایی و راهنمایی، از ادامه تحصیل منصرف شد و با انجام کارهای متفرقه به امور اقتصادی خانواده کمک نمود. عزت الله که جوانی بشاش و توانا بود، ابتدا برای خدمت سربازی و سپس به شکل رسمی وارد ارتش شد و توانست دوره تکاوری و چریکی را بگذراند. وی پس از استعفا از ارتش در شعاع نورانی رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) قرار گرفت و به همراه خیل عظیم مردم در تظاهرات، پخش اعلامیه و نوارهای امام (ره) حضوری فعال داشت. پس از انقلاب، عزت الله شمگانی در دفاع شهری اصفهان بود و مسئولیت گروه های گشت و حفاظت را بر عهده داشت اما به محض تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به آنجا رفت و در واحد عملیات سپاه مشغول شد. روح بلند او هیچ زمزمه ای را به جز تکلیف نمی پذیرفت لذا به سیستان و بلوچستان رفته، به عنوان مسئول عملیات سپاه زاهدان با تلاش بی وقفه، امنیت نسبی را در آنجا برقرار نمود. شمگانی در دیوان دره یزد، به عنوان فرمانده سپاه و در زاهدان به عنوان فرمانده عملیات و سپس به عنوان فرمانده عملیات سپاه در سیستان و بلوچستان و نیز در هر جای دیگر که انقلاب، ایثار و گذشت می طلبید؛ حضور داشت. روزهای پرالتهاب جنگ آغاز شد و عزت الله با گام های استوار راهی جبهه های نور گشت و چند ماه بعد به پیروی از سنت ارزشمند نبوی با دختری مؤمنه ازدواج کرد و پس از آن بلافاصله به جبهه مراجعت نمود و در مهرماه سال ۱۳۶۰ه.ش در عملیات ثامن الائمه (علیه السلام) شرکت کرده و در منطقه فیاضیه دارخوین در محفل ملائکه الله جای گرفت. او یاد حنظله غسیل الملائکه را در ذهن همگان زنده نمود. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید 🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تاریخ تولد:1333/6/9 محل تولد : خرمشهر خوزستان تاریخ شهادت:1360/7/7 مزار:بهشت زهرا درجه: سردار سرلشگر پاسدار 🌷_ از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین». بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ... و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟ ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند. ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید 🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید هوشنگ خانی در سال ۱۳۳۶ش در خانواده‌ای مذهبی در شهر آبادان پا به عرصه گیتی نهاد. وی در سایه حمایت‌های بی‌دریغ خانواده‏اش توانست تا اخذ مدرک دیپلم درس بخواند. هوشنگ برای انجام خدمت سربازی به خرمشهر رفت، و در ضمن آن، به فعالیت‌های سیاسی نیز پرداخت تا این‏که توسط مأموران رژیم ستم‏شاهی دستگیر و زندانی شد. او پس از رهائی از زندان، بار دیگر به خیل عظیم تظاهرکنندگان پیوست و با ورود حضرت امام خمینی (ره) به ایران و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی به عضویت جهاد سازندگی درآمد و با تمام توان خود به بازسازی ایران اسلامی و مناطق محروم آن همت گماشت. هوشنگ در ساعت فراغت به تدریس در روستا روی آورد ‌و با تشکیل کتابخانه و کلاس‌های ایدئولوژی و انجمن اسلامی محل، به جذب نیروهای انقلابی مشغول گردید. اعتقاد عمیق او به روحانیت مبارز و فداکار و اطمینان از نهضت پرشور انقلاب اسلامی باعث شد تا تحت عنوان امدادگر به جبهه ‏های حق علیه باطل بشتابد. هوشنگ سرانجام در تاریخ دوازدهم آبان‏ماه سال ۱۳۵۹ هجری شمسی در آبادان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، در سن بیست و سه سالگی به جمع شاهدان پیوست. پیکر پاک شهید هوشنگ خانی را در تکیه شهدای شهر اصفهان به خاک سپردند. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و ‌شهید 🌼 https://eitaa.com/piyroo
شهید حمید شمایلی شهید حمید شمایلی به تاریخ 27 بهمن 1342 در بهبهان در خانواده مذهبی متولد شد. اواخر سال 1356 که اندک اندک شعله های انقلاب اسلامی از زیر خاکستر زبانه می کشید، حمید مشغول تحصیل در دوم راهنمائی بود. اما مانند بسیاری از همسالان خود، در تجمعات انقلابی و تظاهرات ها شرکت کرده و افتخار حضور در تظاهرات خونینِ ماه رمضان را که رژیم طاغوت برای اولین بار در بهبهان ، دست خود را به خون مردم رنگین نمود، در کارنامه خود ثبت نمود. با پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان با آغاز فعالیت های جهاد سازندگی حمید به این نهاد برخاسته از متن انقلاب پیوست. حمید پشت نیمکت های کلاس دوم دبیرستان نشسته بود که جنگ تحمیلی شروع شد. علی رغم مراجعات مکرر حمید به پایگاه های بسیج ، برای اعزام به جبهه ، به دلیل حضور دو برادر بزرگش در میادین نبرد ، از اعزام او ممانعت به عمل می آمد. با این حال حمید به ترفندی ، خود را به سپاه سوسنگرد رساند و مدتی را در کنار مدافعان این شهر به نبرد با متجاوزان بعثی پرداخت.او پس از بازگشت از جبهه به تحصیل خود در مقطع سوم دبیرستان ادامه داد. پس از عملیات ثامن الائمه(ع) حمید به آبادان رفت و به واحد مهندسی رزمی جهاد استان فارس ملحق شد. این جوان ، در کسوت سنگر سازان بی سنگر ، در عملیات طریق القدس حضوری فعال داشت و زیر سنگین ترین آتش دشمن به کار احداث خاکریز و جاده مشغول بود و پس از آن نیز در عملیات فتح المبین به وظایف جهادی خود عمل نمود. در عملیات « الی بیت المقدس» چند روز قبل از آزادی خرمشهر ، هنگامی که حمید با بولدوزر مشغول احداث خاکریز بود ، مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجروح شد که البته پس از چند ساعت با بدن مجروح دوباره به خط مقدم نبرد بازگشت. پس از شرکت در عملیات رمضان ، حمید، خرقه ی سبز پاسداری از انقلاب اسلامی را بر تن نمود و در فروردین ماه 1362 به عضویت واحد مهندسی رزمی تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) درآمد و به فاصله کوتاهی، به «معاونت واحد مهندسی رزمی تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) »منصوب گردید. هر زمان مأموریت و کاری به او محول می شد با وجود مشکلات و کمبودهای موجود نه نمی گفت و با توکل بر خداوند متعال کارش را شروع می نمود. سرانجام در روز جمعه ، دهم فروردین ماه سال 1363 ،در منطقه عملیاتی جزیره مجنون شمالی ، پس از ادای فریضه نماز ظهر و عصر ، همراه برادران همرزمش بهروزی، اندامی، موسویون، آبرومند و حاج عبدالخالق اولادی ، مورد اصابت راکت های صدامیان قرار گرفت و بال در بال ملائک گشود. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام : سید مرتضی آوینی تاریخ و محل تولد : 21 شهریور 1326 شهر ری تاریخ و محل شهادت : 20 فروردین 1372 (45 سال) فکه، خوزستان علت شهادت : برخورد ترکش مین پیشه : کارگردان، روزنامه نگار عنوان شهید آوینی : سید شهیدان اهل قلم
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان درگز از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیر کبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل شد. شهید صیاد شیرازی پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد. وی در سال ۱۳۵۰ با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند. شهید صیاد شیرازی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخش‌های مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 بیوگرافی شهید سید احمد پلارک سید احمد فرزند عباس در سال ۱۳۴۴ در تهران دیده به جهان گشود. اصلیت او از تبریز است. پدر او در سن ۶سالگی سید احمد، فوت کرد. درواقع سید احمد پلارک، تک پسر خانواده بود و مسئولیت خانواده به غیر از تحصیل، بر عهده ی او بود و او با کار کردن توانست به خواهرانش در امر ازدواج، کمک کند. محل زندگی شهید سید احمد پلارک در خیابان ایران میدان شهدا بود و پناه‌گاه همیشگی او مسجد حاج آقا ضیاء آبادی( علی بن موسی الرضا( ع)) بود. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام و نام خانوادگی :محمود عبدالهی تاریخ تولد :۱۳۳۶/۰۶/۰۱ محل تولد :دامغان مسئولیت :تک تیرانداز سن :۲۴ سال تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۰۱/۲۲ محل شهادت :تنگه چزابه نام عملیات :پدافندی نحوه شهادت :اصابت ترکش خمپاره 🌷 بسم رب الشهداءوالصدیقین” در نخستین روز شهریور ‌هزاروسیصدوسی‌وشش در شهرستان دامغان به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا اول دبیرستان در شهرستان دامغان ادامه داد و بعد از آن برای ادامۀ تحصیل و کار عازم تهران شد و در ضمن کار به تحصیلاتش در دبیرستان‌های شبانه ادامه داد. محمود از همان کودکی دارای هوش و استعداد سرشاری بود. علاقۀ شدیدی به رشتۀ برق و الکترونیک داشت. در ایام تحصیل و کار چندین دورۀ کارآموزی را در رشتۀ الکترونیک گذراند. در سن هفده‌‌سالگی وارد ارتش و پس از گذراندن دوران آموزشی در پادگان حشمتیۀ تهران مشغول کار شد. چون روح لطیف و سرشار از محبت او با جو پادگان سازگاری نداشت، تصمیم گرفت که از ارتش بیرون بیاید. چندین بار استعفا داد؛ اما نه‌‌تنها استعفایش پذیرفته نشد، بلکه مورد تهدید مقامات هم قرار گرفت؛ تا جایی که این مسائل باعث شد مدت‌های زیادی را در زندان به‌‌‌‌سر ببرد. تمام درجه‌هایش را از او گرفتند و فقط حقوق سربازی را به او می‌دادند. او هم‌‌چنان در زندان به‌‌سر می‌برد تا در بحبوحۀ انقلاب با استعفای او موافقت می‌شود؛ به شرط این‌‌که مبلغی را به‌‌عنوان غرامت به ارتش بپردازد و آن‌ها در عوض کارت پایان ‌‌خدمت به او بدهند. او غرامت را می‌پردازد اما هم‌‌چنان در بند دژخیمان باقی می‌‌‌‌ماند تا سرانجام در بیست‌‌و‌‌دوم‌‌ بهمن سال هزاروسیصدوپنجاه‌‌وهفت هم‌‌زمان با پیروزی انقلاب و بازشدن‌‌ زندان‌ها توسط مردم مسلمان از زندان آزاد می‌گردد و پس از چند ماه موفق به دریافت گواهی‌نامه پایان خدمت می‌شود. سال هزاروسیصدوپنجاه‌‌وهشت به دامغان بازمی‌گردد. در خیابان شهید مطهری اقدام به بازنمودن مغازه تعمیرگاه رادیو و تلویزیون می‌نماید. با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به صف شیرمردان مدافع میهن می‌پیوندد. در بهار سال شصت ازدواج می‌کند که حاصل زندگی مشترک او یک دختر است. در تاریخ بیست‌‌وششم‌‌ اسفند‌‌ماه سال شصت برای دومین بار داوطلبانه عازم جبهۀ بستان می‌شود. سرانجام در تاریخ بیست‌‌ودوم فروردین‌‌ماه سال هزاروسیصدوشصت‌‌ویک در تنگۀ چزابه روح پاک محمود در جوار رحمت حق آرام می‌گیرد و بر خوان «عند ربهم یرزقون» می‌نشیند و برای همیشه در یاد و خاطره مردمان میهنش جاودانه می‌شود. پیکر پاکش در فردوس‌‌رضای دامغان در جوار بقیۀ همسنگرانش دفن می‌شود. “راهش جاوید باد” 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهید محمود عبدالهی صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نــام :محمدرضا نـام خـانوادگـی :بیات نـام پـدر :حسن تـاریخ تـولـد :۱۳۶۵/۱۱/۰۷ مـحل تـولـد :تهران سـن :۳۰ سـال تـاریخ شـهادت :۱۳۹۵/۰۱/۲۴ کـشور شـهادت :سوریه مـحل شـهادت :حلب 🌷 شهید محمدرضا بیات هفتم بهمن سال 1365در محله فلاح تهران به دنیا آمد. بعد از سمیه و سمانه، خدا علی(محمدرضا) را به حسن آقا و همسرش بخشید. محمدرضا 2 ساله بود که از نعمت مادر محروم شد و در دامن زهرا خانم زبان باز کرد. پدرش می‌گوید: «از کودکی همراه با من به مسجد می‌آمد و از سن حدود پنج یا شش سالگی در مسجد مکبری می‌کرد. کم‌کم عاشق مداحی اهل‌بیت (ع) شد و به اهل‌بیت، خصوصا حضرت امام حسن مجتبی (ع) علاقه زیادی داشت.» روزی که او برای نخستین بار در هیئت خیابان شهید عیوض‌خانی روضه خواند، کوچک و بزرگ هیئت شیفته حس و حال مجلسش شدند. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 رزاق «رضا» چراغی در سال ۱۳۳۶ در شهرستان ساوه متولد شد. در ۶ سالگی قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبی که داشت، همواره در درس‌هایش موفق بود. او علاوه بر تحصیل، به مطالعات و فعالیت‌های مذهبی علاقه‌مند بود و در مجالس مذهبی، با شور و اشتیاق حضور می‌یافت. پس از گذراندن دوره ابتدایی، وارد دبیرستان شد و در آن مقطع با برخی مسائل سیاسی آشنا شد. رضا در شروع انقلاب اسلامی، در سال آخر دبیرستان بود و در راهپیمایی‌ها علیه رزیم منحوس پهلوی و در توزیع اعلامیه‌های امام خمینی (ره) فعال بود. همچنین در روزهای پیروزی انقلاب، در تسخیر مراکز نظامی و دولتی رژیم، حضوری پررنگ داشت. او پس از شروع غائله کردستان توسط ضدانقلاب، فوری به همراه جمعی از دوستان، خود را به مریوان رساند و در مبارزه با گروه‌های محارب، از هیچ کوششی دریغ نکرد. چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئول جانشینی سپاه دزلی بود و زمانی نیز به‌عنوان مسئول محور مریوان انجام‌وظیفه کرد و خدمات درخشانی را از خود به یادگار گذاشت. رضا چراغی که ارادت خاصی به حاج احمد متوسلیان داشت و خصوصیات اخلاقی و نظامی او را الگوی خود قرار داده بود، بعد از شکل‌گیری تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، به همراه تیپ در عملیات‌های مختلف شرکت کرد. وی از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیرماه سال ۱۳۶۱، فرماندهی گردان حمزه را در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه سال ۱۳۶۱ در لبنان و قبول فرماندهی تیپ ۲۷ توسط حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به‌عنوان قائم‌مقام لشکر خدمت کرد و از مهرماه سال ۱۳۶۱ برای مدت کوتاهی، معاونت سپاه ۱۱ قدر را که فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت. از آبان ماه سال ۱۳۶۱ تا فروردین‌ماه سال ۱۳۶۲ در عملیات‌های «والفجر مقدماتی» و والفجر یک، به‌عنوان فرمانده لشکر انجام‌وظیفه کرد. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید اسماعیل نظری در خردادماه سال 1347 در خانه فقیری به‌ دنیا آمده‌ام. موقعی که به چهارسالگی رسیدم برادرم کلاس 10 بود و شکل‌های کتاب طبیعی را در خانه‌مان می‌کشید و پیش ایشان می‌نشستم، نگاهش می‌کردم و خیلی علاقه زیادی به نقاشی پیدا کرده بودم. از آن‌ به‌ بعد موقعی که بیکار بودم وقتم را صرف نقاشی کشیدن می‌کردم. بعد برادرم که دید علاقه زیادی به نقاشی دارم، مرا به کتابخانه نقاشی کودک برد و در آنجا عضو کتابخانه شدم. صبح‌ها و بعدازظهرها به کتابخانه می‌رفتم و نقاشی می‌کردم. بعد در کتابخانه ما را به اردوی رامسر بردند و بعد از دو روز باز به کتابخانه آستانه برگشتیم؛ ولی علاقه‌ام به نقاشی بیشتر شده بود تا به 6 سالگی رسیدم. به مدرسه رفتم و شروع به درس خواندن کردم و به درس خواندن هم استعداد داشتم. تا به کلاس پنجم رسیدم و همه سال قبول شدم موقعی که به کلاس اول راهنمایی رفتم دیگر برادر بزرگم به دانشگاه رفته بود و کم‌کم با دوست‌هایی آشنا شده بودم که مرا جذب خودشان کرده بودند و مرا از کتابخانه، نقاشی، درس‌خواندن، مدرسه رفتن، همه چیز انداختند. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 محسن اسحاقی” در سال 1339 در شهرستان “فریدونکنار” ديده به جهان گشود .خانوادة “اسحاقی” در شهر “فريدونکنار” زندگی می کردند .پدر او کشاورز بود و از اين راه امرار معاش می کرد .مادر محسن خانم عذرا تندرست در کنار خانه داری با خياطی به بهبود وضع معيشتی خانواده کمک می کرد . پيش از تولد محسن ،مادرش که به گفته خود هميشه رو به قبله می خوابيد شبی در خواب ديد که خانمی با پوشش سياه و روسری سفيد به همراه آقايي بالای سر او نشسته اند و او را به جای آوردن دو رکعت نماز شکر و همچنين خواندن چند سوره از قرآن نظير کوثر ترغيب می کنند . محسن ،دوران کودکی را در داخل منزل و در کنار مادر خود سپری کرد .او نسبت به کودکان هم سن و سال خود متواضع تر و آرام تر بود .به تدريج با رسيدن به سنين بالاتر تحصيل در مکتبخانه و نزد ملاّ را تجربه کرد .سپس به دبستان رفت و دوره ابتدايی را با موفقيت به پايان رساند . در اين سنين همبازيها و دوستان خود را ميان افرد بزرگ تر انتخاب می کرد و کم کم که بزرگ تر شد با روحانيون، معلمان و اساتيد و بچه های درس خون معاشرت داشت .هرگز زير بار حرف زور نمی رفت .دوره راهنمايي را در مدرسه "اسدی"در" فريدونکنار" به پايان رساند و در همين سنين به پدرش در کار کشاورزی کمک می کرد .به گفتة مادرش از دوران کودکی هميشه با وضو بود و بر سر زمين زراعت نيز با وضو حاضر می شد و به کار و تلاش می پرداخت . https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 سید محمدتقی رضوی در سال 1334، در شهر مقدس مشهد و در خانواده‏ای مذهبی و متدین از سلسله‏ی جلیله‏ی سادات دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را گذراند و وارد دبیرستان شد. در کنار تحصیل به ورزش نیز پرداخت و به عنوان عضو رسمی تیم والیبال ابومسلم در مسابقات مختلف شرکت می‏کرد. در یکی از مسابقات، قرار بود از دست پسر شاه ملعون مدال دریافت کند، که از این کار خودداری نمود. پس از اخذ دیپلم وارد انستیتو راه و ساختمان شد و به ادامه‏ی تحصیل پرداخت. پس از فارغ‏التحصیلی پدرش پیشنهاد کرد، که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود، اما او گفت: حاضر نیستم لحظه‏ای از عمرم را در خارج از کشور بگذرانم. در سال 56، برای انجام خدمت سربازی راهی تهران شد و پس از گذراندن دوره‏ی آموزشی به مشهد منتقل گردید. با اوج‏گیری انقلاب شکوه‏مند اسلامی و فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‏ها او نیز در اطاعت از امام از پادگان فرار کرد و سربازان دیگر را نیز به این کار تشویق نمود. از جلسات سیاسی و مذهبی رهبر معظم انقلاب و شهید هاشمی‏نژاد بهره‏ی فراوان می‏جست. در خوش‏رویی و خوش خلقی سرآمد آشنایان و دوستان بود. به امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی عشق می‏ورزید و در زمان پیروزی انقلاب فعالانه به پخش و تکثیر نوارها و عکس‏های حضرت امام خمینی(ره) می‏پرداخت. در پاک‏سازی شهر مشهد از لوث وجود عوامل طاغوتی و ساواکی نقشی فعال داشت. پس از این که پرونده‏های افراد انقلابی، که در دست ساواک بود، به دست مردم افتاد، معلوم شد که وی در لیست اعدامی‏های رژیم ستم‏شاهی قرار داشته است. پس از پیروزی انقلاب، بقیه‏ی خدمت سربازی خود را در کمیته‏ی انقلاب اسلامی گذراند و با شکل‏گیری جهاد سازندگی خراسان به عضویت این نهاد در آمد و از اعضای فعال آن شد. شهید سید محمدتقی رضوی جهادگری مخلص و مؤمن و انسانی آرام با روحیه‏ای قوی و زاهدی متعبد و رزمنده‏ای عاشق بود. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید حاج هادی کجباف متولد تیر ماه سال 1340 در شهرستان شوشتر بود و دوران تحصیلات خود تا دیپلم را نیز در همین شهرستان سپری کرد. خدمت سربازی او از سال 1359 آغاز شد و بعد از اینکه دو ماه آموزشی را در آبادان پشت سر گذاشت، به سوسنگرد رفت. در زمان محاصره سوسنگرد آنجا بود و با بالا گرفتن درگیری‌ها به همراه یکی از دوستانش با لباس عربی از طریق رودخانه و کانال‌های اطراف شهر از مهلکه خارج می‌شوند و پیاده خود را به اهواز می‌رساند. او مدتی بعد مجددا اعزام می‌شود. این فرمانده شجاع سال 1360 در جبهه بستان در چند جای بدنش دچار جراحت شد. در جریان این مجروحیت یک ترکش به اندازه انگشت اشاره هم به کمرش در نزدیکی نخاع اصابت کرده بود. از آنجایی که احتمال داشت پس از خارج کردن ترکش او فلج شود، تا پایان عمر و زمان شهادت این یادگاری دوران جنگ تحمیلی در بدنش باقی ماند. حاج هادی در پی این جراحت دو ماه در خانه ماند تا اینکه باجناقش به دنبال او آمد و آذرماه سال 60 همراه یکدیگر به شوشتر رفتند. معلمی و آموزش از علائق او بود. از آنجایی که همسرش معلم بود توانسته بود تا مقدمات فعالیت‌های آموزشی حاج هادی را برای تدریس فراهم کند. اما به دلیل حضور در جنگ تحمیلی و درگیر شدن با دشمن در خوزستان در زادگاهش ماند. او معاون فرماندهی گردان مالک اشتر شوشتر از لشکر 7 ولی‌عصر(عج) بود. حاج هادی سال 1361 با همسرش ازدواج کرد. 15 روز پس از ازدواج به جبهه رفت. حاصل این ازدواج سه فرزند به نام‌های فاطمه، سجاد و محمد است. او در طول حضور در جبهه نبرد حق علیه باطل در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران 9 بار مجروح و دو بار نیز دچار موج گرفتگی شده بود. با آغاز تحرک داعش در منطقه حاج هادی کجباف به صورت داوطلبانه به کشور سوریه رفت تا اینکه در جنگ با تروریست‌های سوریه فروردین‌ماه امسال طی عملیاتی در منطقه «بصر الحریر» درعا به مقام شهادت رسید. پیکر شهید کجباف پس از چند ماه‌ روز چهارشنبه 20 خرداد ماه 94 در پی تبادل پیکر شهدا در اختیار ارتش سوریه و نیروهای مدافع حرم قرار گرفت. پیکر این فرمانده شهید روز گذشته یعنی شنبه 23 خرداد ماه وارد تهران شد و پس از گذشت حدودا 50 روز از زمان شهادتش به اهواز منتقل شد. 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهیدحاج هادی کجباف صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تکاور» زندگینامه داستانی سروان «صادق شیبک» از شهیدان مدافع حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران است. زندگینامه داستانی سروان «صادق شیبک» از شهیدان مدافع حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران در کتاب «تکاور» نوشته ثریا منصوربیگی ثبت شد. وی ۳۱ فروردین ۱۳۹۵ در منطقه زیتان، حلب سوریه به شهادت رسید تنها چیزی که موقع ازدواج برای من اهمیت داشت، صداقت و شرافت طرف مقابلم بود. وقتی برای اولین بار با وی روبه‌رو شدم، احساس عجیبی در تمام وجودم ‌رخنه کرد. حس خیلی خوبی نسبت به صادق داشتم و یقین داشتم که سخنان براساس صداقت است، اما... شنیدن خبر آزادسازی حلب شاید برای برخی افراد جامعه حائز اهمیت نبود، اما برای همسران شهدای مدافع حرم دلگرمی زیادی داشت. آن‌ها از این امر که خون همسرانشان در آزادی مردم مظلوم و بی دفاع حلب و همچنین دفاع از حرم اهل بیت (ع) به ثمر نشسته است، خوشحال شدند. برخی از این شهدا با وجود همسر و فرزند برای رسیدن به اهداف والایشان راهی سوریه شدند. یکی از این شهدا، تکاور شهید مدافع حرم «صادق شیبک» است. این شهید بزرگوار نهمین شهید مدافع حرم استان گلستان، هفتمین شهید مدافع حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران و دومین شهید مدافع حرم شهرستان گالیکشاست، که به بهانه آزادسازی حلب، خبرنگار دفاع پرس گفت‌وگویی با مهدیه بیگلری همسر این شهید مدافع حرم انجام داده است، که در ادامه می‌خوانید: https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 حسین بصیر در شام غریبان عاشورای حسینی سال ۱۳۲۲ در یکی از روستاهای " فریدونکنار" که اکنون یکی از شهرستان‌های مازندران است دیده به جهان گشورد. او اولین فرزند محمدحسن بصیر و سکینه طیبی نژاد بود که در دوره ارباب و رعیتی به عنوان یک رعیت در زمین‌های اربابی، کشاورزی می‌کردند. حسین دوران ابتدایی را در مدرسه سنایی فریدونکنار سپری کرد؛ اما به دلیل مشکلات مالی بعد از دوره ششم ابتدایی ترک تحصیل نمود و به شهر بابل رفت و در آنجا نزد یکی از بستگانش به آهنگری مشغول شد. او همچنین در امور کشاورزی نیز به پدرش کمک می کرد و هیچگاه پدر رعیتش را تنها نگذاشت. وی در شهریور ۱۳۴۱ برای انجام خدمت وظیفه به تهران اعزام شد؛ اما به دلیل فعالیت‌های سیاسی و پخش اعلامیه های امام خمینی(ره)، او را به پادگان منظریه قم تبعید کردند. او در این دوران شرایط سخت و دشواری را سپری کرد. بصیر جوان در سال ۱۳۵۰ پس از پایان خدمت سربازی در شرکت باطری سازی وزارت جنگ در تهران مشغول به کار شد ولی به علت فعالیت های سیاسی پس از سه سال اخراج گردید. به دنبال آن به زادگاهش فریدونکنار بازگشت و مشغول آهنگری شد. مدتی بعد به کمک پدرش یک کارگاه ساخت در و پنجره آلومینیومی راه اندازی کرد و مشغول کار شد. وی همواره در کنار موج خروشان ملت ایران با استبداد و دیکتاتوری رژیم پهلوی مبارزه کرد و چندین بار توسط عمال رژیم مستبد پهلوی دستگیر و روانه زندان شد.پس از چند سال اسارت و در بند بودن، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و با آزاد شدن زندانی های سیاسی او نیز به آغوش خانواده و جامعه بازگشت. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگینامه شهید سپهبد محمد ولی قرنی محمدولی قرنی در سال1292  در تهران به دنیا آمد.  پدرش را که یکی از مدیران مخابرات تهران بود در سن 10 سالگی از دست داد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان گلبار اصفهان و تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه دارالفنون و دبیرستان نظام تهران به اتمام رسانید. در سال 1309 وارد مدرسه صاحب منصبی(دانشکده افسری) شد و دوره دهم را در سال1311 به پایان برده و با درجه ستواندومی در رسته توپخانه فارغ ­التحصیل شد. قرنی به­ علت شایستگی و کاردانی، رتبه ­های نظامی را یکی پس از دیگری پشت ­سر گذاشت و در آخرین مرحله با درجه سرتیپی در رأس رکن دوم(اطلاعات) ستاد ارتش قرار گرفت و تا 20 بهمن ­ماه 1336 در این سمت باقی ماند. وی در مهرماه سال 1336 به درجه سرلشکری رسید. بر پایه اسناد موجود، خرده‌گیری قرنی علیه رژیم محمدرضا شاه پهلوی از اواخر سال 1335 و در دوران نخست‌وزیری حسین عَلاء آغاز شد. قرنی به اتهام طرح کودتا بر علیه شاه در هشتم اسفندماه 1336 دستگیر و به دو سال و هشت ماه زندان محکوم و در 31 تیرماه 1337 از ارتش شاهنشاهی اخراج شد. قرنی در هشتم آذرماه 1339 از زندان آزاد شد و از سال 1341 فعالیت ­های سیاسی و مذهبی خود را علیه حکومت پهلوی پررنگ‌تر نمود و با چهره‌های مذهبی؛ همچون آیت‌الله سید محمود طالقانی و آیت‌الله سید محمدهادی میلانی ارتباط نزدیک برقرار نمود و تا پیروزی انقلاب اسلامی در22 بهمن­ ماه 1357 این ارتباط ادامه داشت. ساواک در پنجم دیماه 1342 او را به همراه شماری دیگر دستگیر کرد و به ­مدت 9 ماه در زندان انفرادی به سر برد. در دادگاه نظامی نیز به سه سال زندان محکوم شد و تا 20 آذرماه 1345در زندان بود. از این زمان تا واپسین روزهای دستگاه حاکم پهلوی، پیوسته قرنی تحت نظر شدید ساواک قرار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی(ره) با درجه سرلشکری به سمت اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد، وی همچنین عضو شورای انقلاب بود. با فرمان امام خمینی(ره) و موضع قاطع خود به مبارزه با ضدانقلابیون و عوامل غائله کردستان شتافت. شهید قرنی در سازماندهی و انسجام ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی تلاش وافری نمود و بازوی دفاعی و امنیتی انقلاب اسلامی محسوب می ­شد. سرانجام به خاطر اختلافی که در نوع برخورد با اشرار و ضدانقلاب فعال در منطقه کردستان با دولت موقت داشت، استعفای خود را تقدیم امام(ره) نمود و طولی نکشید که در سوم اردیبهشت­ ماه 1359 توسط گروهک تروریستی فرقان به شهادت رسید. شهید قرنی اولین شهید ترور جمهوری اسلامی ایران محسوب می شود. 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهید محمد ولی قرنی صلوات 🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگینامه غلامرضا قربانی مطلق فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پاوه «غلامرضا قربانی مطلق» در سال 1332 ه ش در محله «امیر اتابک»در تهران دیده به جهان گشود و سر نوشت چنین رقم خورد که تنها فرزند خانواده باشد .از او پسری به نام حسن به یادگار مانده به اضافه همین چند خط ،به همراه چند قطعه عکس و یک نوار سخنرانی .تمام تلاش و جستجو برای یافتن چیزی بیش از این ها نا کام ماند .برای نویسنده این سطور شهید «مطلق» از آن رو مورد توجه و در یاد ماندنی است که حاج «احمد متوسلیان »در مقابل جسم در خون طپیده او زانوی ادب بر زمین نهاد و چون ابر بهاری ،زاز زار گریست «.حیدر» رزمندگان ،تعلق خاطر عجیبی به دو تن از رزمندگان داشت ،یکی همین غلامرضا مطلق ،و دیگری محمد توسلی . زاری و ناله حاج احمد را تنها در کنار پیکر این دو تن دیده اند و بس .یک نکته قابل توجه دیگر نیز وجود دارد ،توجه کنید: «احمدمتوسلیان» و «غلامرضا» از بدو آشنایی ،دوشا دوش یکدیگر در تمامی صحنه های مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پی آزاد سازی شهرستان «پاوه» در دی ماه 1358 حاج «احمد» که سرپرستی فاتحان شهر را بر عهده داشت به جای اینکه خود فرماندهی سپاه شهر را به دست گیرد این مسئولیت را بر دوش «غلامرضا قربانی مطلق» نهاد و حکم فرماندهی سپاه «پاوه »به نام این جوان قد بلند و خوش مشرب ،که ریش انبوه و سیاه و موهای مجعدش جذابیت خاصی به او می بخشید ،صادر شد و حاج «احمد» فرماندهی عملیات سپاه «پاوه» را پذیرفت. با توجه به شناختی که طی تحقیقاتم از وسواس و دقت فوق العاده احمد در انتخاب افراد جهت واگذار نمودن مسئولیت پیدا کرده ام .این عمل او نشان دهنده اعتقاد و اطمینان وافر آن عزیز به توانایی و مدیریت شهید «مطلق» است .به هر حال ،عروج زود هنگام« غلامرضا» این فرصت را به حاج «احمد» نداد تا نتیجه نهایی سرمایه گذاری خود را ببیند .یقین دارم که اگر شهادت زود هنگام در تقدیر این فرمانده همیشه خندان رقم نمی خورد ،به یقین یکی از سرداران کلیدی دفاع مقدس می توانست باشد. پرچمداری که چه بسا نامش همردیف «همت» و «موحد دانش» و «زین الدین» برده می شد .زمانی که او فرماندهی سپاه یک شهر مهم را بر عهده داشت ،قالب عزیزانی که بعدا پرچمداران نام آور سپاه اسلام شدند نیروهای ساده و گمنام بودند. در فروردین 1358 ،پس از یک دوره فشرده آموزشی در محل کاخ سعد آباد ؛«غلامرضا» به سپاه منطقه 6 واقع در خیابان خردمند اعزام شد .در همان جا بود که با هر دو همرزم جدا ناشدنی خود آشنا شد ؛«احمد متوسلیان» و «محمد توسلی» ،و از آن پس تا اعزام به کردستان ،در« بانه» ،«بوکان» و «سنندج» و سر انجام در پاوه دوشا دوش یکدیگر ،به ستیز با ضد انقلاب پرداختند. صبح روز چهارم اردیبهشت ماه سال 1359 که «غلامرضا» و« علی شهبازی» جلوی مقر سپاه مشغول صحبت بودند ،سفیر مرگبار خمپاره 120 و پس از آن صدای مهیب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد .«غلامرضا» و« علی» هر دو میان غبار و دود ناشی از انفجار گم شدند و زمانی که خودمان را با لای سر آنها رساندیم ،تنها «علی» بود که ناله می کرد .«غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ،روی خاک دراز کشیده بود . یکی از پاهایش به طور کامل از زیر کمر قطع شده و سینه و پهلویش ،مشبک شده یود .فریاد یا حسین فضای پادگان را پر کرد هر کس سر در گریبان خود گرفته بود و ناله می کرد .زمانی مهع احمد از ماجرا با خبر شد به زحمت خودش را کنترل کرد . سر انجام با رسیدن به با لا ی سر جنازه ،بغضش ترکید . نشست و آرام و بی صدا ،اشک ریخت .پیکر در هم کوفته «غلامرضا» را در پاوه غسل دادند و برادر« احمد» شب همه شب را تا خروسخوان صبح در کنارش ماند و در خلوت خود تلخ گریست .«غلامرضا »اکنون در بهشت زهرا آرام گرفته ونظاره گر رفتار ماست.دربهشت زهرا (س) – قطعه 24 ،ردیف 31 ،شماره 31 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهید غلامرضا قربانی مطلق صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید محمد رضا تورجی زاده در سال چهل و سه در شهر شهیدان،اصفهان به دنیا آمد . در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصف ناپذیر در مجالس عزا داری شرکت می نمود . در کودکی بسیار با وقار بوده به گونه ای که در میان همگان ممتاز بود. ایشان دوران تحصیل را همراه با کار و همیاری در مغازه پدر آغاز نمود . پدرش به دلیل علایق مذهبی برای دوره ی راهنمایی به مدرسه ی مذهبی احمدیه ثبت نام نمود . کلاس سوم راهنمایی شهید مقارن با قیام مردم قم شده بود که شهید با جمعی از دوستان هم کلاسی ،چند نوبت تظاهراتی در مدرسه تدارک دیده و از رفتن به کلاس خودداری کرده بودند . با اوج گرفتن انقلاب ، شهید با چند تن از دوستان فعالیت های سیاسی خود را در مسجد ذکر الله آغاز نمود و در تظاهرات ضد حکومت شرکت می نمود که چند بار مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفت . شب ها را شعار نویسی و چاپ عکس حضرت امام روی دیوار ها اقدام می نمود . با پیروزی انقلاب فعالیت های خود را در مسجد ذکر الله و حزب جمهوری اسلامی و دیگر پایگاه های انقلابی پیگیری نمود . وی که از فعالان مبارزه با گروهک های ضد انقلاب و بنی صدر بود بار ها مورد ضرب و شتم طرفداران بنی صدر و اعضای این گروهک ها قرار گرفت . ایشان به شهید مظلوم بهشتی و آیت الله خامنه ای علاقه ی فراوانی داشتند . شهید تورجی زاده مداحی و روضه خوانی را در دبیرستان هاتف با دعای کمیل آغاز کرد شبهای جمعه در جمع دانش آموزان زیبا ترین مناجات را با خدای خویش داشت . در سال شصت و یک به جبهه عزیمت نمود و در تیپ نجف اشرف ولشكر امام حسين(ع)به خدمت مشغول شد . و در عملایات های محرم والفجر ها و کربلا ها شرکت نمودند .پس از عزیمت به جبهه در جمع رزمندگان به مداحی و نوحه سرایی پرداخت و بسیاری از رزمندگان جذب نوای گرم و دلنشین او می شدند و در وصیت نامه های خود تقاضا داشتند در مراسم هفته ی آن ها ایشان دعای کمیل را بخوانند . این علاقه و تقاضا های رزمندگان بود که باعث شد ایشان هیئت گردان یازهرا را تاسیس کنند که هر دوشنبه در جبهه در محل گردان و در هنگام مرخصی در اصفهان برگذار می شد . که این هیئت بعد ها به هیئت محبان حضرت زهرا و هیئت رزمندگان اسلام شهر اصفهان تغییر نام داد. شهید به حضرت زهرا سلام الله علیه علاقه ی وافری داشتند و در غالب مداحی هایشان از مصائب ایشان می خواندند . همچنین ایشان وصیت نمودند که بروی سنگ قبر ایشان بنویسند : یا زهرا ایشان به نماز اول وقت اهمیت فراوانی می دادند . و قران کریم را بسیار تلاوت می نمودند . همیشه دو ساعت قبل از نماز صبح به راز و نیاز می پرداختند . صدای گریه های ایشان بعضا موجب بیدار شدن دیگران می شد . این عبادت و راز و نیاز با معبود تا طلوع آفتاب ادامه داشت . ایشان در جبهه بار ها مجروح شدند به گونه ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شدند . و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت کردند . سر انجام این مجاهد خستگی ناپذیر در پنجم اردیبهشت سال شصت و شش در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در ساعت هفت و سی دقیقه صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند . جراهتی که موجب شهادت ایشان شد همچون حضرت زهرا بود : جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش ها یی مانند تازیانه بر کمر ایشان . https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید دانشجو محمد حسن کسایی تاريخ تولد: 20 شهریور 1330 محل تولد: مرند رشته تحصيلي: زبان و ادبیات فارسی نام دانشگاه : تبریز تاريخ شهادت : 6 اردیبهشت 1366 محل شهادت: شلمچه 🌷 زندگی نامه شهید شهید محمد حسن کسایی در سال 1330 در شهرستان مرند چشم به جهان گشود .پس از اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1350 در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز پذیرفته شد . وی همزمان با تحصیل وارد فعالیت های سیاسی گردیده و به همراه تعدادی از دانشجویان مسلمان اقدام به تشکیل یک گروه مبارزاتی نمود که فعالیت های سیاسی دانشجویان را در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سازماندهی می نمود . ایشان پس از پایان خدمت سربازی در نیروی در یایی به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در کسوت معلمی به تعلیم و تربیت آینده سازان جامعه پرداخت در این زمان نیز به فعالیت مبارزاتی خود ادامه می دادو در جلسات مخفی مخالفان شاه که با حضور شهیدان محراب آیت الله قاضی طباطبایی و آیت ا…مدنی تشکیل می یافت به نمایندگی از طرف معلمان آذرشهر شرکت می نمود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس جهاد سازندگی به فرمان امام (ره) ،ایشان جهاد سازندگی شهرستان مرند راتشکیل داده و به همراه تعدادی از جوانان پرشور انقلابی به سازندگی روستاها پرداخت .با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تشکیل گردانهای انصار جهاد سازندگی ،حضور در میدانهای نبرد را بر هر کاری ترجیح داده و به عنوان فرمانده گردان انصار جهاد سازندگی استان آذر بایجان شرقی در دفاع از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی به پشتیبانی رزمندگان اسلام پرداخت که خدمت خالصانه چندین ساله اش مورد توجه و عنایت پروردگار عالم قرار گرفت و در تاریخ 6 اردیبهشت 1366 در منطقه شلمچه به فیض عظیم شهادت نائل آمد. 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهید محمد حسن کسایی صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید غلامحسین بسطامی تاریخ تولد : 1338/2/23 مکان تولد : دامغان (سمنان) تاریخ شهادت : 1362/2/7 مکان شهادت : فکه سمت : مسئول مهندسی رزمی تیپ سید الشهداء(ع) عملیات : والفجر 1 🌷فرازی از وصیت نامه ی شهید غلامحسین بسطامی ... چه بسیارند شهیدانی که جان تقدیم خدا می کنند و تنها رضایت خدا را می طلبند و وارثانی خونخوار با پیراهن خونین شان عقاید باطل خود را تبلیغ می کنند . بزرگترین رنج به یک شهید را وارثانش و بزرگترین هدیه برای شهید را تابعینش می توانند داشته باشند. سلام بر همه ی رهروان راه خدا. 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهید غلامحسین بسطامی صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید علی اکبر قربان شیرودی تاریخ تولد : 1334/10/25 محل تولد : تنکابن تاریخ شهادت : 1360/2/8 محل شهادت : دشت ذهاب 🌷 هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم. اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم. 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهید علی اکبر شیرودی صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 محسن وزوایی، ۵ مرداد ماه سال ۱۳۳۹ در محله نظام آباد تهران، متولد شد. او در سال ۱۳۵۵ به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد. پس از ورود به دانشگاه، به جریان مکتبی انجمن‌های اسلامی دانشجویان این دانشگاه پیوست و هم زمان با شرکت در فعالیت‌های سیاسی و جلسات عقیدتی، از سال ۱۳۵۶ مسئولیت هدایت و جهت دهی به مبارزات دانشجویی ضد دیکتاتوری را در سطح دانشگاه شریف عهده دار شد. در سال‌های ورودش به دانشگاه، نقش فعالی در تشکیلات اسلامی دانشگاه از خود نشان می‌داد. این جوان مبارز و پرشور، از تظاهرات خونین ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ تا ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و ورود امام خمینی (ره) به ایران، در همه صحنه‌ها از جمله پیشتازان و جلوداران تظاهرات مردمی بود. او در روزهای پرتلاطم انقلاب نیز نقش حساس هدایت را بردوش می‌کشید و در درگیری‌های مسلحانه و سرنوشت ساز ۱۹ بهمن تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، حضوری پرثمر داشت. محسن وزوایی در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرت‌آباد نیز شهامت بالایی از خود نشان داد. وی از نخستین دانشجویان پیرو خط امام بود که در جریان راهپیمایی ضد سیاست‌های مداخله‌گرایانه آمریکا در ایران، در سالروز کشتار دانش‌آموزان به دست رژیم پهلوی و سالگرد تبعید امام خمینی (ره) عهده‌دار حرکتی شد که رهبر انقلاب، از آن با تعبیر بدیع «انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول» یاد فرمودند. محسن وزوایی در سال ۱۳۵۸ همزمان با کار تبلیغاتی در جمع دانشجویان پیرو خط امام، بلافاصله با تشکیل سپاه پاسداران، به این ارگان نظامی پیوست و در دوره‌ای فشرده، آموزش‌های چریکی را در سپاه آموخت. او مدتی در سپاه به عنوان فرمانده مخابرات انجام وظیفه کرد، سپس سرپرستی واحد اطلاعات عملیات را به عهده گرفت. محسن وزوایی به دنبال تجاوز عراق به ایران، داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت کرد. با ورود او به این منطقه، تحولی پدید آمد؛ به گونه‌ای که در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را برعهده گرفت و ضمن حمله‌ای پارتیزانی به مواضع و استحکامات دشمن، به کمک هم‌رزمان خود، ارتفاعات حساس و سوق‌الجیشی تنگ کورک را از تصرف قوای اشغالگر بعث خارج ساخت. در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ طرح‌ریزی شده بود، محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه می‌داد. در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که همین چند نفر، توانستند ۳۵۰ تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند. محسن وزوایی، نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندی‌های «بازی دراز» ایفا کرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت. او در بیمارستان با وجود درد بسیار، ناله نمی‌کرد و به یکی از پزشکان که از مقاومت او در برابر درد ابراز شگفتی کرده بود گفت: «آقای دکتر! من هر چه بیشتر درد می‌کشم، بیشتر لذت می‌برم و احساس می‌کنم از این طریق به خدای خودم نزدیک می‌شوم». پس از بهبودی نسبی از مجروحیت، قدم به معرکه‌ای گذاشت که فرجام آن، آزادسازی خرمشهر اشغال شده بود. او در طول جنگ تحمیلی، در عملیات‌های متعدد با مسئولیت‌های گوناگون حضور داشت. در ۲۰ آذر ۱۳۶۰، در عملیات «مطلع الفجر» فرمانده بود. در اسفند سال ۱۳۶۰ فرمانده گردان حبیب بن مظاهر و تیپ تازه تأسیس محمد رسول اللّه (ص) شد که در عملیات «فتح المبین»، این گردان نوک عملیات بود. با تأسیس «تیپ ۱۰ سیدالشهدا»، فرمانده این تیپ شد. همین تیپ، در ۲۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ وارد عملیات «الی بیت المقدس» شد و برای اجرای بهتر عملیات، با تیپ حضرت رسول صلی الله علیه و آله ادغام شد و محسن وزوایی نیز فرماندهی محور اصلی را عهده‌دار شد. محسن وزوایی، این عاشق وارسته و آگاه، پس از ماه‌ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیات‌های متعدد و به ویژه «الی بیت المقدس»، سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱، در ۲۲ سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید. 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهید محسن وزوایی صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo