eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
..👌😞 السلام علیک یا اباصالح ..!! ما برای آمدنت ..! نه آستین های را بالا زدیم..! نه پای رادر رکابت گذاشتیم ..!! فقط به ها که رسیدیم.. ‌ دو سه خط نوشتیم برایت ..!! و به نشانه ی عکسی از را بالای پی نوشت هایمان گذاشتیم .. و به دنبال جمع کردن هایمان بودیم که تو را کردیم ..!! و شدیم از ماجرای و بودن .. اگر ..!! و کاش ..!! ما از دور شده ایم و هستیم .. و چه سرگرمیم !! بیشتر از آنکه در پی و تو باشیم .. در پی هاو رضایت ..!! ما که کرده ایم تو را.‌. ما شده ایم که گوش فلک را کرده .. ما به دنبال !! چه می فهمیم معنای را !! چه می فهمیم معنای را !! چه می فهمیم سال های را !! ما چه .. !! و کاش .. تا نشده.. تا به نمرده ایم !! .. .. !! !!! 👈♻️حداقل برای یک نفر ارسال کنید و در نشر حقایق سهیم شوید. 👈کپی هر مطلب با ذکر ۱۰صلوات بر چهره ی دلربای (علیه السلام) و لاغیر میباشید🌹 🍃شادی روح شهدا امام شهدا صلوات🍃 ❤️بر چهره ی دلربای صلوات❤️
بِینِ خُودِمـان بِمـانَد گـاهے! دلمـان مےخواهَـد دِلِ شما هَـم بـرای ما تَنگـ شَود... ! گاهی نگاهمان ڪنید اللهم الرزقنا شهادت شهادت
#تــــلــنــــگــــر👌 #طلبه_شهید_علی_خلیلی ‼حواسمان‌باشد !!! اگر #مذهبے هستیم اگر #هیئتے هستیم اگر ریش دار و تسبیح به دستیم ... اگر مارا با نام #دین و #مذهب میشناسند اگر #چادر مادرمان #فاطمه(س) برسر ماست اگر #نماد شهدا در زمانه ڪنون هستیم ڪارے نڪنیم ڪه هم به #خودمان هم به #مڪتبمان ڪه #حزب‌الله است #اهانت بشود #تظاهر‌نباشیم ... ما منتظر #مهدی‌فاطمه نیستیم بلڪه اوست ڪه #منتظر ماست
حرفم اول با خودمه بعد بقیه👌 بیایین جدی فکر کنیم... کجا و ما کجا... ما که دغدغه روز و شبمون... شده اینستاگرام و تلگرام و... شهدا بخاطر رفتن... اینهمه شهید میاد از ... کی به روی خودش میاره...😔 یکم بیشتر حواسمون به باشه... بیشتر حواسمون به باشه... ما ...😔 ما آقاییم........😢 باید زمینه ساز باشیم.... بیاین کمتر کنیم... به نگاه نکنیم... مایی که ادعای مذهبی بودنمون میشه.... اگر عکس با میگیریم حداقل شهدایی هم عمل کنیم... خودمون رو جای تصور کنیم..... بببینیم چه طوری رفتند که ما آزاده زندگی میکنیم..... چطوری رفتند که سرافراز هستند..... قدر داشته هامونو بدونیم. یکم‌ فکر کنیم. به چقدر پایبندیم!؟ به حرفهایی که آقا میزنه چقدر میشه و ما چقدر میکنیم!؟ چرا باید ایشون غریب باشن!؟ داشتم به این فکر میکردم👇👇 که اگه امام زمان برای اقا نامه بنویسن نامه رو با چی شروع میکنن یدفعه به ذهنم رسید "من الغریب الی الغریب"! 💔 حرفم با کسایی هست که رو میکنند اما عمل نمیکنند به خودت بیا.....!!!!! حواست باشه چه کار میکنی... ♨️ یعنی... تقوا یعنی اگر یک هفته مخفیانه از همه‌ی کارهای ما فیلم گرفتند و گفتند اعمال هفته‌ی گذشته‌ات در تلویزیون پخش شده،ناراحت نشویم. امام خامنه‌ای: ما باید خود را برای امام زمان(ارواحنا فداه) آماده کنیم. https://eitaa.com/piyroo
ای ڪاش ڪسے براے آقا تب داشٺ یادے ز امـام بر لبـــ داشٺ قربان غریبے اٺ شوم جان اے ڪاش ڪہ صاحب الزمان داشٺ 💔 https://eitaa.com/piyroo
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃 ⌛️آخرین سال است کجایی آقا حالمان رو به زوال است کجایی آقا عمر بیهوده من بی تو چه ارزد تو بگو زندگی بی تو سراب است کجایی آقا  ❤️دل غمگین مرا کی تو عنایت بکنی بهر جواب است کجایی آقا https://eitaa.com/piyroo
. -چه است رسیدن به وقتی هنوز را ترجیح می دهیم... -و چه شگرفی دارد ، وقتی خوشیِ دنیا را همچنان بر مقدم می داریم -چه عجیبی ست ، امید به لحظه ... وقتی هنوز امامِ غائبمان هم نیستیم... -و چه غریبی دارد ، قدم نهادن بر خاکی که متصل به است اما کجا؟! معشوق کجا؟! یار کجا؟! همنشینی با کجا؟! . 🔻تا از دنیا دل نَبُریم دل ها را نمی بَرَند ... . ❗️تاریخ ولادت و تاریخ شهادت چه کسانی ثبت خواهد شد؟! https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید محمود رادمهـــر: یڪ بار از من پرسیده بود: چقـــدر دریافت حقوق ماهیانه ات میـــــمانی؟؟! گفتم : از هـــمان ابتدای زمانی ڪه حقوقـــــم را میگیرم؛ منتظرم ڪه موعد بعـــدی پرداخت حقوق ڪی میـــــرسه! آهی از سر حسرت ڪشید و گفت: اگر مردم این انتظاری را که بخاطر دنیا و دنیا میڪشند ڪمی از آن را برای امام زمان میکشیـدند ایشان تا حالا ظهـــور ڪرده بودند امام منتظـــــر ندارد. https://eitaa.com/piyroo
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 🌷نزدیک مراسم محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده باید برایت بخرند. 🌷خلاصه با هم برای رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ... 🌷هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید (عج) امشب کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.» یعنی گویا تمام لحظات زندگی، یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود. https://eitaa.com/piyroo
💢نقطه نامه های اهل کوفه؟! جالب است بدانید، اهل کوفه پس از مرگ و شنیدن خبر بیعت نکردن امام با یزید عموما در نامه هایشان یک را زیاد بکار میبردند! در اکثر نامه ها آماده است که بسوی ما بیا که ما توییم!!! مثلا شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، در خود نوشته بودند: باغ‌ها سرسبز گشته و میوه‌ها رسیده است، پس هرگاه که اراده کردی بیا که سربازان آماده برای یاری تو در نشسته‌اند، والسلام. 📚ابصار العین، ص 216 حواسمان باشد، حسین را به کشاندند. https://eitaa.com/piyroo
🔶 تو بیا بر لب ما شهد مکرر برسان گوشه چشمی بنما به آخر برسان ی رنج جهان را تو به داور برسان ابرِ پاییزیِ آبستنِ بفرست بر تن خشک زمین آب سراسر برسان دست مهری به سرِ چشمه‌ی امید بکش دل مأیوس، به سر منزل بهتر برسان روح شده از شوق تماشا خالی بر دل پاک یک سره گوهر برسان کام ها شد از حجم حوادث... ای داد تو بیا بر لب ما مکرر برسان شب شعرو غزلی وصف شما گفته دلم بزن امضا و بکن مهر و به دفتر برسان. 🔶 باز حسرت به دلم ماند و نیامد یارم باز به دلم ماند و نیامد یارم او چه کرده است ندانم همه شب بیمارم نیت نمودم که به هیچ لب نزنم یاد رخساره ی تو شد سبب افطارم گر بُود صفحه ی روشن به کتاب عمرم لحظاتی ست که خرج تو شده ای یارم بس که از وصف تو گفتم همه مشتاق تواَند لیک پرسند چگونه است رخ دلدارم کاش تصویر گناهم به دو چشم تو نبود تو به رویم نزدی من خجل از کردارم گر نشانی ز تواَم بود همه رفت از دست کاروان رفته و من گمشده ی دیدارم از تو شوم گر به سرایم آیی خواب باشم بروی و نکنی بیدارم آرزویم همه این است که در خیمه ی تو بنگرم از کرمت بنده ی خدمتکارم https://eitaa.com/piyroo 🕊
رابلد نیستم دلتنگـ💔 که می شوم پنجرہ اتاقم روبه خیابان شلوغی🏘 باز می شود آنقدر آمدنت مینشینم تا خیابان از دست "نگاه های من" خسته شود😔 https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
✍️ یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/piyroo
در حدیثی قدسی به کسانی که از او روی گردان شده اند می فرماید: 🌸🍃اگر آنانکه پشت به من نموده اند بدانند که من چقــدر آنان هستم و به توبه و بازگشت آنها مشتاقم😍 از شوقِ دیدار من قالب تهی میکردند و از من بند بند وجود آنها از هم می گسست. ای کاااااش می توانستیم ارزش این را 👌 🚩 https://eitaa.com/piyroo
♡مدافعان حرم، تجسمی عینی اما غریب!♡ 🍃حریمِ حرم را کفتارها محاصره می‌کنند، غرق در خیالِ غارت و سوزاندن. مرور می‌شود، ، مردی میانه میدان تنها و صدایی که در دشت طنین انداز می‌شود: "هَل مِن ناصِرِ یَنصُرُنی...؟"😔 تاریخ تکرار می‌شود اما اینبار، پاسخِ ندایِ امام‌زمان، مدافعانی است که در دل حسرتِ نینوا دارند! قرار نیست تکرار شود... مرور تاریخ متوقف می‌شود! همانجایی که رگ غیرتشان می‌جنبد که مبادا کفتاری به جسارت کند. می‌روند تا مرهمی شوند بر غربتِ امام زمانمان! سردار غریب* در وصیت نامه اش نوشت، (عج) غریب است، نباید آقا را فراموش کنیم چون ایشان هیچ‌وقت مارا فراموش نمی‌کنند😞 به راستی چقدر، روز و شبمان را به یادِ آقا سپری می‌کنیم؟ سجاد در یاریِ امام زمانش، سر و صورت و هرآنچه که داشت فدا کرد اما ما، تا به حال به خاطر مولایمان از لذت یک گذشته ایم؟🥺 او سفارش کرده است، اگر درد و دل و مشورتی داریم به مزارش برویم که به لطف خدا حاضر است و ما. سجادها عاشقانه جان را فدای محبوب می‌کنند. چقدر شبیه آنها بوده ایم 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
✨ بزرگے‌میگفت:↯ همه‌مردم‌نسبت‌به‌همدیگه‌حق‌الناس‌دارن!! پرسیدم‌ینی‌چی‌ڪه‌نسبت‌به‌هم؟ فرمودن‌وقتی‌یڪی‌زار‌میزنه‌‌ تا‌امام‌زمانش‌روببینه. یڪیم‌بی‌خیال‌داره‌گناه‌میڪنه! این‌بزرگترین‌حق‌الناسیه‌ڪه‌باهر‌گناه‌.. میفته‌به‌گردنمون :)💔" ۳۱۳ https://eitaa.com/piyroo