#حجاب🌱
ترجیح میدهم
⇠خـــالـقم⇢
مرا بپسندد😊
☜وقتے او مرا بپسندد
☜دیگر بہ نگاہ دیگرے
نیاز ندارم...
#حجابیعنیحریممنحرمتدارد🙂
#زن_عفت_افتخار
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۷ مهر ۱۳۶۰
سقوط هواپیمای c-130
و شهادت شهادت پنج تن از سرداران رشيد اسلام
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
ناخن های دست و پایش توسط کومله کردستان کشیده شده بود، موهای سرش را تراشیده بودن و در روستا میچرخاندن،بدنش کبود بود، سرش شکسته بود، وقتی حریف نشدن تا به خمینی کبیر توهین کند در هفده سالگی زنده به گورش کردند!
حالا امروز همین ها برای آن مظلومه اشک تمساح میریزند...
#شهید_ناهید_فاتحی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدحسین_لشگری
📃خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
💢وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
🔻قرآن را کامل حفظ کرده بود،
🔻زبان انگلیسی می دانست
🔻و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
"مواظب خودت باش" از همینجا آمد
از همین سفارشِ آخر مادر به فرزند ؛
از همین آخرین وداع ....
#بوشهر
#اعزام_به_جبهه
#مادران_شهید_پرور
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
جشن میلاد پیامبر اسلام در یمن
فقط جمعیتو ببین!!!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
46.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه غافلگیری جذاب در پاساژ ستاره‼️
«اجرای پاتوقی »
فلش ماب سرود #پروانه_شعله_ور
اثری متفاوت و جذاب بیاد شهدای آتشنشان
اثری از گروه سرود #فجرجاوید
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷یوسف_فدایی_نژاد
#یوسف یه #تسبیح هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل #صلوات_های زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به #محمد_عشقی معروف شده بود و نام #جهادیش شده بود #محمد_عشقی .
بعضی دوستان به ایشون میگفتن #یوسف_زهرا که دلیلش ارادت خیلی زیاد آقا #یوسف به مادرمون خانم #فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) بود...
#شهید_فدایی_نژاد نوای ملکوتی در تلاوت #قرآن کریم داشت و هرکسی رو باصداش تحت تاثیر قرار میداد.
آقا #یوسف از #اخلاق بسیار خوبی برخوردار بود و همیشه لبخند به لبش بود و #مهربانی خاصی تو وجودش دیده می شد که با اولین برخورد، طرف رو مجذوب خودش میکرد.
#یوسف بمب روحیه بود. همیشه وقتی بیسیم لازم نبود پشت بیسیم نوحه می خوند و رفقا رو به فیض میرسوند.
#پدر_شهید می گفت #یوسف با سن کمش به ما درس های بزرگ می داد. می گفت بابا #نماز اول وقت رو نباید فراموش کنیم.
یادمه بعد #شهادتش افرادی اومده بودن که نمی شناختیم و میگفتن ما کسی رو نداشتیم که کمکمون باشه اما آقا #یوسف مخفیانه به ما کمک می کرد و ما مثل بچه خودمون دوسش داشتیم.
#یوسف همیشه دست بوس #پدر و #مادر بود و به خانواده می گفت :
چطوری #مادر_شهید !
چطوری #پدر_شهید !
#مادرش ناراحت می شد و میگفت من می خوام #دامادیتو ببینم . #یوسف می گفت نه مامان حالا زوده.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
❣قسمت ۲۵ و ۲۶ با باز شدن در قامت شهروز نمایان میشود . کمی عصبی میشوم ولی سعی میکنم خودم را کنترل کن
💥قسمت ۲۷ و ۲۸
از حرف های شهروز خشکم میزند. انگار برقی با ولتاژ بالا به من وصل کردهاند. حالا دلیل آن خندههای مرموزش را میفهمم. برای یک لحظه تمام قدرتم را در دستم جمع میکنم و محکم روی صورت شهروز فرود میآورم.
شهروز که انگار انتظار این حرکت را نداشت، چند قدمی به عقب پرت میشود. با صدایی که نفرت در آن موج میزند میگویم
+خیلی پست فطرتی. چطور به خودت اجازه میدی انقدر راحت به من تهمت بزنی؟خودتم خوب میدونی که من اهل این کارها نیستم، دلیل ناراحتیمم فقط و فقط خود تو هستی .
شهروز هنوز گیج و منگ است. وقتی به خودش میآید اخم غلیظی میکند و با قدمهایی بلند فاصلهی بینمان را پر میکند . با صدایی که سعی میکند بلند نشود میگوید
_هوی خانم کوچولو مثل اینکه حواست نیست با کی طرفی. فکر نکن هر غلطی که دلت بخواد میتونی بکنی منم ساکت میشینم هیچ کاری نمیکنم.
صورتش به قرمزی میزند. رگ های گردنش ورم کرده اند. انگشت اشاره اش را به نشانه ی تهدید جلوی صورتم میگیرد .
_مطمئن باش، مطمئن باش انتقام این سیلی رو سخت ازت میگیرم.
تابحال او را انقدر عصبی ندیده بودم. فکر نمیکردم انقدر عصبانی شود.از تهدیدهایش میترسم. میدانستم اهل عمل است، اگر حرفی بزند حتما به آن عمل میکند. سعی میکنم ترسم را پنهان کنم و نقاب خونسردی را به صورتم میزنم
_هر کاری دلت میخواد بکن .
به سرعت از اتاق خارج میشوم.به دستهایم نگاه میکنم. بخاطر فشار عصبی زیاد لرزش گرفته اند. از سیلی که زدم پشیمان نیستم . باید حساب کار دستش بیاید. سعی میکنم فکرم را از شهروز منحرف کنم. وارد جمع میشوم و کنار سوگل مینشینم. سوگل با تعجب میپرسد
_چرا انقدر دیر کردی ؟
+هرچی میگشتم گوشیمو پیدا نمیکردم .
_عیب نداره حالا گوشیتو بده عکس بگیرم
دستم را داخل جیبم میکنم ولی چیزی نمییابم. کمی فکر میکنم و تازه بیاد میآورم که موقع جر و بحث با شهروز گوشی را روی میز تحریر گذاشتهام. سری به نشانه تاسف تکان میدهم. دیگر نمیتوانم به اتاق بروم چون شهروز هنوز آنجاست. سعی میکنم طبیعی رفتار کنم.
+فکر کنم گوشیمو تو خونه جا گذاشتم آخه نبود
سوگل بلند میشود
_پس میرم گوشیه مامانمو بیارم
وقتی سوگل بلند میشود شهروز از اتاق خارج میشود
«دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم؟
نازنینا تو چرا بی خبر از ما شده ای»
شهریار
جای سیلی روی صورتش قرمز شده است . به روی خودم نمیآورم و سعی میکنم نگاهش نکنم. شهروز میرود و کنار شهریار مینشیند. شهریار با تعجب میپرسد
_چرا صورتت قرمز شده ؟
شهروز ابتدا به من و بعد به شهریار نگاه میکند
+حواسم نبود در اتاق خورد تو صورتم .
شهریار یکهو میزند زیر خنده . شهروز با تعجب میپرسد
+چرا میخندی ؟
_فکر نمیکردم انقدر دست و پا چلفتی باشی
شهروز آرام با آرنج به پهلوی شهریار میزند. شهریار سریع خودش را جمع و جور میکند. از حرکات بامزه ی شهریار خنده ام میگیرد اما به روی خودم نمی آورم. سوگل هم ریز ریز میخندد.
بعد از صرف شام، در آشپزخانه به بهاره خانم کمک میکنم.آخرین ظرف خورشت را هم در قابلمه خالی میکنم .
بهاره دست روی کمرم میگذارد
_دستت درد نکنه عزیزم خیلی خسته شدی برو بشین کار ها تموم شد . چند تا خورده کاری مونده اون هارو هم خودم انجام میدم
+نه بابا کاری نکردم . بزارید کارها که تموم شد بعد میرم .
_نه عزیزم برو . مهمون که اصلا نباید کار کنه . همینقدرش هم چون اصرار کردی اجازه دادم
+پس با اجازتون
از آشپزخانه خارج میشوم. همه ی مردها گرم صحبت هستند و راجب مسائل سیاسی بحث میکنند. شهریار دور از جمع روی مبل نشسته و تلویزیون تماشا میکند. معلوم است که از بحث سیاسی خوشش نمیآید. میروم و کنار شهریار مینشینم.بهترین فرصت هست که از دلش دربیاورم. شهریار که تازه متوجه حضور من شده است نگاهم میکند و لبخند میزند. گفتن اسمش بدون آقا برایم سخت است اما بعد از کلنجار رفتن با خودم بلاخره صدایش میزنم
+شهریار
انگار منتظر بود صدایش بزنم. چشم هایش برق میزنند و با مهربانی میگوید
_جانم
کمی خجالت میکشم ولی سریع خودم را جمع و جور میکنم
+میخواستم بابت کیک تشکر کنم دستت درد نکنه هم خیلی خوشمزه بود هم خیلی خوشگل بود، زحمت کشیدی
_خواهش میکنم کاری نکردم . ولی اصلا رسمی حرف زدن بهت نمیاد
آرام میخندد. من هم به پیروی از او میخندم. میخواهم سر صحبت را باز کنم ولی نمیدانم چطور این کار را بکنم. تصمیم میگیرم درباره ی خودش سوال بپرسم
+میتونم ازت چند تا سوال بپرسم ؟میخواهم راجبت بیشتر بدونم
_آره بپرس راحت باش
«قلبی به پاس عشق نمک گیر میشود
قلبی از عشق و عاطفه دلگیر میشود»
نیما درویش
ادامه دارد...
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #معرفی_شهدا
#شهید_سید_محمدعلی_جهان_آرا
تاریخ تولد:1333/6/9
محل تولد : خرمشهر خوزستان
تاریخ شهادت:1360/7/7
مزار:بهشت زهرا
درجه: سردار سرلشگر پاسدار
🌷_ #وصیت_نامه_شهید_محمدعلی_جهان_آرا
از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».
بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...
و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟
ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.
ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.
🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید
#سید_محمدعلی_جهان_آرا_صلوات🌼
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدایی1906
🎥سخنان شهید محمد جهان آرا در خصوص
معنوی و اخلاق اسلامی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم💚
سلام اے همه هَستیَم، تمام دلم
سلام اے ڪه به نامت،سرشته آب و گلم
سلام حضرت دلبر، بیا و رحمے ڪن
به پاسخے بنوازے تو قلب مشتعلم..
امام خوب زمانم هر ڪجا هستید
با هزاران عشق و ارادت سلام✋
🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
🕊یادشهدا باصلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
پیر ما گفت شهادت هنر مردان است
عقل نامرد در این دایره سرگردان است
پیر ما گفت که مردان الهی مردند
که به دنبال رفیق ازلی میگردند
#هفته_دفاع_مقدس
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«فرماندهی امام»
🌷شهیدحاج قاسم سلیمانی:
اولین ویژگی دفاع مقدس ما
که کمتر هم به آن پرداخته می شود
این است که این دفاع معرف مذهب ما بود
معرف دین ما بود
خیلی بعید است در دنیا بتوان جنگی را پیدا کرد لشگرکشی را دید.
که آن جنگ و آن لشگرکشی بتواند معرف یک مذهب باشد
معرف یک دین باشد.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تلنگر⚠️
✍استــاد فــاطمـی نيــا:
مشـڪل ڪارهاي ما از ڪجـاست.
مشکل اکثر ما از ناحیه زبان است!
وقتی در خانه، سر ِیک موضوع ساده، دل فرزند،پدر و مادر يا همسرت را میشکنـی و با او تندی میڪنی،
آیا متوجـہ هستی که خودت را از برکات الهـی محــروم میڪنی؟!
جِرمُهُ ُصغیر ،جُرمُهُ ُکبیر
وزنش کم و گناهش بزرگ است♨️🔥
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo