eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اول مهر بدرقه فاطیما خانوم محمدی فرزند شهید امنیت احمد محمدی توسط پلیس کرمانشاه 🌷شهید مدافع وطن احمد محمدی مورخ 1395/5/21 هنگام تأمین امنیت شهروندان و مبارزه با سارقین طلافروشی براثر اصابت گلوله سارقین به شهادت رسید. https://eitaa.com/piyroo
چقدرتلخه جمله ی "اگه بابام بود" امروزداشتم فکرمیکردم اگه بابابود چقدرهمه چیزتوزندگیمون فرق داشت زندگی خیلی قشنگتربود چقدردلخوشی داشتیم چقدرامیدداشتیم بدون پدر زندگی ناقصه هرکاری هم کنی، هرچقدرم موفق باشی توبهترین لحظه ها بازم میگم کاش بابام بود💔 کاش بودی بابامصطفی😔 https://eitaa.com/piyroo
در قاموس شما حرف اول را می‌زند نه و ... سایز لباس خاڪی‌ ات گـواهِ حـرف من اسـت و نگاهــی که شایــد هرگز نتوانم تفسیرش کنم امـا سربند اتمـام حجـت تـو با مـن است ... https://eitaa.com/piyroo
🌷شهید مدافع حرم شهید رسول خلیلی: خدایا می‌دانم که کم‌کاری از من است. خدایا می‌دانم که من بی‌توجهم. خدایا می‌دانم که من بی‌همّتم. خدایا می‌دانم که من قلب امام زمان را رنجانده‌ام. امّا خود می‌گویی که به سمت من بازآیید. آمده‌ام خدا کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. 🕊 https://eitaa.com/piyroo
شهیدی که در لیست ترور منافقین بود شهید محمد فرومندی مانعى براى به هدف رسيدن منافقين بود و از آنها تنفر داشت و با شدت با آنها برخورد مى‏كرد، در اين‌باره یکی از همرزمانش ‏مى‌گويد: «او جزو فهرست ترور منافقين در سبزوار بود، يكى، دوبار هم حملاتى به او شد، ولى اين گونه مسائل كوچک‌ترين نگرانى برايش ايجاد نمی‌كرد، مثلاً يک‌بار نارنجكى به‌طرفش پرتاب شد، ولى عمل نكرد، فرومندی انسانى چند بعدى بود، در بعد فرماندهى از همه ابعاد بهتر بود، در بعد عبادى و آگاهى‌هاى سياسى و طراحى نقشه‌هاى جنگى سرآمد بود، فرمانده بى‏‌نظيرى بود كه رعايت همه مسائل را می‌کرد، قبل از شهادتش در سخنرانى كه در محل استقرار لشكر ۵ نصر داشت، گفت: «اگر پاهايم قطع شود با دستهايم و اگر دستهايم قطع شود با خونم به كربلا خواهم رفت» او كسى بود كه باعث تثبيت پيروزى عمليّات كربلاى ۵ شد و پس از تلاش و كوشش فراوان - در حالى كه بدنى متلاشى شده داشت - به شهادت رسيد. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با یک دست ژ۳ ای گرفته‌اند که گرفتنش با هر دو دست هم سخت است! چون با دستِ دیگر سلاحِ حجاب را محکم گرفته‌اند..! درود بر تمام شیر زنان ایران https://eitaa.com/piyroo
⭕️" آمدیم نبودید " وقتی بعثی‌ها وارد شهر شدند روی دیوارهای شهر نوشتند:جئنا لنبقی؛ "آمده‌ایم بمانیم". شهید بهروز مرادی در جوابشان نوشته بود "آمدیم نبودید". او همچنین اصرار داشت یکی از دیوار‌نوشته‌های بعثی‌ها، به عنوان میراث جنگ برای آیندگان حفظ شود. ✍دستنوشته‌ای از شهید بهروز مرادی: 《دشمن آمده است که بماند. این را روی دیوارهای شهر ما نوشته است. بدون شرم نوشته‌اند: «ما آمده‌ایم بمانیم»، اما بچه‌های خرمشهری به دشمن ثابت خواهند کرد که ترسو و بزدل‌تر از آن است که بتواند در مقابل ما مقاومت کند. قسم به خون سرخ شهدای شهرمان، ما بالاخره روزی خرمشهر را آزاد خواهیم کرد.》 🌷 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💥قسمت ۲۷ و ۲۸ از حرف های شهروز خشکم میزند. انگار برقی با ولتاژ بالا به من وصل کرده‌اند. حالا دلیل
🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی قسمت ۲۹ و ۳۰ _آره بپرس راحت باش +اول اینکه میخوام بدونم چه رشته ای میخونی؟ _لیسانس پرستاری +به پرستاری علاقه داری ؟ _خیلی زیاد. شهروز هم مثل من پرستاری میخونه. وقتی شهروز رفت برای پرستاری خیلی مسخرش کردم. ولی بعد یه مدت که از شهروز راجب رشتش پرسیدم واقعا به نظرم جذاب اومد و یک دفعه نظرم کلا عوض شد. پرستاری واقعا شایسته و برازنده شهریار بود ولی اصلا فکر نمیکردم شهروز پرستاری بخواند. همیشه فکر میکردم میخواهد مهندس بشود. بعید میدانم شهروز پرستار خوبی بشود. میشود یک پرستار که فقط به بیمارهایش پوزخند میزند. از تصور این صحنه خنده‌ام میگیرد . شهریار لبخند کوچکی میزند _تو چی میخوای بخونی ؟ +روانشناسی بالینی _خیلی بهت میاد ولی اول باید خودتو درمان کنی وبعد بلند میخندد....با خنده میگویم +فعلا درمان تو تویه اولویته سوگل از آشپزخانه خارج میشود و به سمت من می‌آید. وقتی شهریار را میبیند متوجه میشود که میخواهیم تنها صحبت کنیم. لبخند میزند و راهش را کج میکند. در دل بخاطر درک و فهم بالایش تحسینش میکنم . کمی سکوت میکنم تابتوانم در ذهنم کلمات را کنار هم بچینم. نگاهم را ابتدا به چشم هایش و بعد به زمین میدوزم +از دستم ناراحتی _ناراحت؟ برای چی ؟ +امروز عصر کمی به فکر فرو میرود. انگار تازه یادش آمده است. _نه برای چی باید ناراحت باشم ؟ فقط میخوام بدونم دلیل گریه‌ت چی بود ؟ +ناراحتیم بخاطر این نبود که تو برادرم شدی..... میشه جواب سوالتو ندم ؟ _اگه واقعا دوست نداری نگی، نگو، ولی دلم میخواست بدونم . سرم را پایین میاندازم تا از نگاهش فرار کنم. وقتی سکوتم را میبیند بلند میشود _جو سنگین شد بهتره برم پیش مردا . اونور هم یک نفر منتظرته . وبا انگشت به سوگل اشاره میکند . «ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران» شهریار بعد از رفتن شهریار سوگل را صدا میزنم . سوگل با لبخند کنارم مینشیند . _خوب خواهر برادری با هم خلوت کرده بودینا آرام میخندم +با شهریار گرم نگیرم با کی گرم بگیرم؟ یک دونه داداش که بیشتر ندارم با مشت آهسته به با زویم میزند _خُبه خُبه . من این همه سال داداش داشتم پزشو ندادم حالا یک ساعت داداش پیدا کردی داری پزشو میدی به من و بعد هر دو میخندیم . . . در چوبی را هل میدهم و وارد میشوم . نگاهم را داخل کافی شاپ میگردانم و بعد از کمی جست و جو هستی را پیدا میکنم . دستی برایش تکان میدهم و به سمتش میروم . +سلام هستی جان خوبی ؟ _سلام خوبم تو چطوری ؟ +منم خوبم . ببخشید دیر شد تو ترافیک گیر کردم . خیلی وقته منتظری ؟ _نه منم تازه رسیدم. حالا بیا بشینیم به سمت یکی از میزهای خالی میرویم. صندلی را بیرون میکشیم و روی آن مینشینم. نگاهم را به هستی میدوزم +خب حالا بگو برای چی گفتی بیام اینجا ؟ _دلیل خاصی نداشت گفتم بیایم حرف بزنیم زبانش این را میگفت ولی چشم‌هایش چیز دیگری میگفت . هستی دختر مهربان و با نمکی است. روز اول که دیدمش چندان از او خوشم نیامد . اما امروز بعد از مدت کوتاهی دوستی با او به این نتیجه رسیدم که میتواند دوست خوبی باشد . مرد پیش خدمتی با لباس مشکی رنگی کنار میزمان می ایستد.با احترام میگوید _سلام خیلی خوش اومدین. چی میل دارین ؟ هستی بدون اینکه به پیش خدمت نگاه کند میگوید +دوتا قهوه و دوتا کیک براونی مرد پیشخدمت بعد از یادداشت کردن سفارش ها از ما دور میشود . با خنده میگویم +کی به تو گفتی جای من نظر بدی ؟ اصلا شاید من قهوه دوست نداشته باشم خنده ی نمکینی میکند.قهوه های اینجا عالیه مطمئنم هاشقش میشی.خنده اش را سریع جمع و جور میکند و با لحن جدی ادامه میدهد _از این حرفا بگذریم . میخوام ازت یه سوال بپرسم دوست دارم حقیقتو بهم بگی +بپرس مطمئن باش حقیقتو میکم اگر هم نتونم جواب نمیدم . «گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسد همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست» هوشنگ ابتهاج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 بی تو دلتنگ ترین شاعر دلها شده اَم و اسیر غم وتنهایی و رویا شده اَم اَهل شهر چه دانند ز اندوه و فراغ بی تو آوار ترین شَهرَک دُنیا شُده اَم 🌤‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اَلَّلهُمـ ّعجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ 📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله ✍🏻در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید ١۶ ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد. ❌گناهان یک هفته او اینها بود... شنبه: بدون وضو خوابیدم. یکشنبه: خنده بلند در جمع. دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم. سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم. چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت. پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم. جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات. 📝راوی که یکی از بچه‌های تفحص شهدا بوده می‌نویسد: ⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... ⁉️ما چی⁉️ ❓کجای کاریم حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️ 1️⃣غيبت… تو روشم ميگم🗣 2️⃣تهمت… همه ميگن🔕 3️⃣دروغ… مصلحتی📛 4️⃣رشوه... شيرينی 5️⃣ماهواره... شبکه های علمی📡 6️⃣مال حرام... پيش سه هزار ميليارد هیچه💵 7️⃣ربا... همه ميخورن ديگه🚫 8️⃣نگاه به نامحرم... يه نظر حلاله👀 9️⃣موسيقی حرام...🎼 آرامش بخش 🔟مجلس حرام... يه شب که هزار شب نميشه❌ 1️⃣1️⃣بخل... اگه خدا ميخواست بهش ميداد 🌷شهدا واقعا شرمنده‌ایم که بجای باتقوا بودن فقط شرمنده‌ایم. https://eitaa.com/piyroo