eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ 📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله ✍🏻در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید ١۶ ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد. ❌گناهان یک هفته او اینها بود... شنبه: بدون وضو خوابیدم. یکشنبه: خنده بلند در جمع. دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم. سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم. چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت. پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم. جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات. 📝راوی که یکی از بچه‌های تفحص شهدا بوده می‌نویسد: ⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... ⁉️ما چی⁉️ ❓کجای کاریم حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️ 1️⃣غيبت… تو روشم ميگم🗣 2️⃣تهمت… همه ميگن🔕 3️⃣دروغ… مصلحتی📛 4️⃣رشوه... شيرينی 5️⃣ماهواره... شبکه های علمی📡 6️⃣مال حرام... پيش سه هزار ميليارد هیچه💵 7️⃣ربا... همه ميخورن ديگه🚫 8️⃣نگاه به نامحرم... يه نظر حلاله👀 9️⃣موسيقی حرام...🎼 آرامش بخش 🔟مجلس حرام... يه شب که هزار شب نميشه❌ 1️⃣1️⃣بخل... اگه خدا ميخواست بهش ميداد 🌷شهدا واقعا شرمنده‌ایم که بجای باتقوا بودن فقط شرمنده‌ایم. https://eitaa.com/piyroo
امام خامنه‌ای : انگیزہ های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهــدا نگذارید یاد شهـدا فراموش شود . . . تا زنده ایم مدیونت هستیم ای شهید https://eitaa.com/piyroo
صیادهمیشه می‌گفت: مراقبِ باشید ؛ اخلاق و زبان حسن ، حلالِ مشکلات و برطرف کننده موانع بود در همان سال ٦١ که مسئولیتِ توپخانه را به همراه شفیع زاده برعهده گرفت ، بیشترین ارتباط و نزدیکی را با شهید بزرگوار داشت به گونه‌ای که در طول سال‌های دفاع مقدس ، هروقت صیاد شیرازی ، بنده و دیگر دوستان را می‌دید. می‌گفت: مراقب حسن باشید؛ شهید صیاد می‌گفت : من حسن را خیلی دوست دارم چون تعصبِ او به نظام و تعصبِ ملی او، فراتر از تعصب سازمانی است. در واقع حسن تنها به فکر سپاه نبود بلکه تمامِ نظام و بلکه اسلام را درنظر می‌گرفت و بارها هم به ما تاکید می‌کرد که اگر این تعصب را داشته باشید، تعصب سازمانی هم در درون آن هست؛ شادےِ ارواحِ طیبه شهدا ، » .. . خاطره ای از سردار حاجی زاده 🌷 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝دستنوشته زیبایی از شهید نوید صفری دوست دارم در منتهای گمنامی باشم. دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانه‌روز بماند. دوست دارم بدنم از زخم‌های جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمی‌خواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س) برای شفاعت امت پدرش ظهور می‌کنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم. دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود حضرت اشاره‌ای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم. ان‌شاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت ام‌ابیها(س) قرار ندهد. به ما رحم کن ای ارحم الراحمین! و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب! 🌷 https://eitaa.com/piyroo
💢بدرقه فرزندان شهیدان"ربیعی و معاوی"از خانه تا مدرسه توسط جانشین فرمانده انتظامی اهواز 🔹همزمان با فرا رسيدن سال تحصيلي جدید و بازگشایی مدارس فرزندان شهیدان مدافع نظم و امنیت"سعید ربیعی و علی معاوی"با همراهی جانشین فرمانده انتظامی شهرستان اهواز سال تحصیلی را آغاز کردند. 🔹گفتنی است شهید نیروی انتظامی"سعید ربیعی‌فر"روز شنبه 16 اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ در درگیری مسلحانه با قاتل فراری در شهرستان اهواز و شهید"علی معاوی"مرزبان هنگ مرزی دشت آزادگان در 15 دی ماه سال 99 در درگیری با اشرار مسلح در منطقه هور به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. https://eitaa.com/piyroo
💢دختر شهید احمدی در محضر رهبر انقلاب: چرا سر مزار پدرم نرفتید پس از دیدار جمعی از پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس با رهبر انقلاب برخی حاضران از جمله بعضی خانواده‌های شهدا این فرصت را پیدا کردند که خدمت رهبر برسند و از نزدیک با ایشان گفت‌وگو کنند. فضه‌سادات حسینی می‌گوید: آقا با دختر شهید مدافع امنیت پوریا احمدی صحبت کردند. دختر شهید به حضرت آقا گفت: «شما رفتید بهشت زهرا اما سر مزار پدر من نرفتید!» آقا هم بالبخند به او گفتند حتما توفیق نداشتم و ان‌شالله اگر دوباره به آنجا رفتم می‌روم. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من دو تا بیسکوئیت برای جبهه فرستادم که برادرها خوشحال شوند؛ امیدوارم که پیروز شوید! سردار شهید حسن باقری در روز‌های منتهی به فتح خرمشهر در بین رزمندگان، روایتگر نامه دختر ۱۲ ساله‌ای شد که به زبانی ساده، همدلی مردم را به افرادی می‌گفت که جانانه برای دفاع از ایران اسلامی در میان موشک و آتش در حال جنگیدن بودند. نویسنده نامه زهرا نقی‌زاده، دانش‌آموز دبستان شهید محراب قهدریجان است. سردار شهید این نامه که از میان نامه‌های مردمی رسیده است را در جمع رزمندگان قرائت می‌کند: من پدرم که شهید شد ما چهار فرزند و و یکی از آن ها برادرم است و هفت سال دارد و کلاس اول است من پدرم که شهید شد هیچ ناراحتی ندارم به خاطر اینکه برای اسلام شهید شد من آرزو دارم که پسر باشم وبه جبهه بیایم و شهید شوم ولی نمی‌توانم به جبهه بیایم. در راهپیمایی می روم و درس می خوانم. من خیلی آرزو دارم که شهید شوم. من قرآن می‌خوانم من دعاهای زیادی می‌خوانم که رزمندگان اسلام پیروز شوند و صدام و آمریکا نابود شوند ... این نامه با صفا را با صدای شهید بشنویم تا کمی از فضای روزمرگی جدایمان کند. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ بچه که بود فلج شد نذر حضرت زینب(س) کردمش نذرم قبول شد فرزندم خوب شد... خوبِ خوب آنقدر خوب که مهر نوکری عمه ی سادات روی قلبش حک شد عاقبت هم فدائی بی بی شد.. 🌷 https://eitaa.com/piyroo
❣قسمت ۳۱ و ۳۲ _میخوام ازت یه سوال بپرسم دوست دارم حقیقتو بهم بگی . +یپرس مطمئن باش حقیقتو میگم اگر هم نتونم جوابی نمیدم . سر تکان میدهد و بعد از مکث کوتاهی لب به سخن باز میکند _میخوام بدونم تا حالا عاشق شدی ؟ +بستگی داره منظورت چه جور عشقی باشه من عاشق خیلی چیزها هستم مثلا یکیش خانوادمه . _نه منظورم این نیست . این‌ها عاشق یه آدم بشی و اون آدم.... میان حرفش میپرم +آها متوجه منظورت شدم. راستشو بخای تا الان نه. چطور مگه ؟ _همینطوری میخواستم بدونم +تو چطور ؟ غم عمیقی در چشم هایش مینشیند _آره عاشق شدم و عاشق هستم. با آمدن پیش خدمت بحثمان ناتمام میماند. سفارش ها را روی میز میگذارد و میرود. به لیوان قهوه ام خیره میشوم +میتونم بپرسم اون شخصی که عاشقش شدی کیه؟ البته اگه دوست نداری جواب نده . فنجان قهوه را در دستش میگیرد _ اونی که عاشقشم پسر داییمه. اسمش سبحانه. دو ساله عاشقشم تقریبا از ۱۷ سالگی . +پسر داییت دوست نداره ؟ _چطور مگه ؟ +آخه با یه غمی داری اینا رو میگی انگار از یه چیزی ناراحتی فنجان را به لب هایش نزدیک میکند و کمی مینوشد. نگاهش را به چشم هایم میدوزد _ناراحتم برای اینکه چند روزه دیگه مراسم نامزدیشه . از حرفش جا میخورم . ادامه میدهد... _دلیل اینکه گفتم بیای اینجا هم همین بود دلم خیلی گرفته . تو یه این مدتی که باهات بودم به این نتیجه رسیدم که میتونی هم صحبت خوبی برام باشی. فقط حرف هایی که بهت میگم رو به کسی نگو . عمیق نگاهش میکنم +چرا بهم اعتماد میکنی؟ اگه برم حرف‌هات رو به بقیه بگم چی ؟ _میدونم که آدم دهن لقی نیستی ولی اگر هم بگی عیبی نداره عاشقی که جرم نیست. سر تکان میدهم...نفس عمیقی میکشد _بهتره فعلا از این بحث دور بشیم بعد از اینکه قهوه مون رو خوردیم ادامه میدیم +درسته بعد از خوردن قهوه و کیک به یک دیگر خیره میشویم . سکوت را میشکنم +تا اونجا که فهمیدم تو از من بزرگتری درسته؟ _مگه تو چند سالته ؟ +من ۱۸ سالمه ولی مثل اینکه تو ۱۹ سالته چون گفتی دو ساله عاشق پسر داییت هستی و گفتی که از ۱۷ سالگی عاشقش بودی . لبخند کوچکی میزند _درسته ۱۹ سالمه کسی کنار میزمان می ایستد. سر بلند میکنم. اول نمیشناسمش اما با دیدن چشم های سبزش تازه به خاطر می آورمش . نگاه پرسشگرم را به هستی میدوزم . هستی لبخند پهنی میزند _ببخشید نورا جان یادم رفت بهت بگم نازی هم میاد. نازنین خیلی دوست داشت با تو بیشتر آشنا بشه منم بهش پیشنهاد دادم امروز که میایم کافه نازی هم بیاد. نگاهم را به نازنین میدوزم. ای کاش هستی با من مشورت کرده بود. نازنین دختر بدی نیست ولی در چشم هایش صداقت را نمیبینم . آرام کنار من مینشیند . زیر چشمی نگاهش میکنم. موهای مش کرده اش از روسری کاراملی رنگش بیرون زده . مانتوی بلند و مشکی ای همراه با ساپورت مشکی به تن کرده . صورت زیبا و سفیدش با چشم های سبزش چهره اش را جذاب تر کرده است. لبخند تصنعی میزند : _سلام نورا جان. از دیدنت خیلی خوشحالم. من نازنین احمدی ام. دوست داشتم بیشتر باهات آشنا بشم بنظرم دختر خیلی خوبی هستی . به زور لب هایم را به لبخند باز میکنم +سلام خیلی خوشبختم.من هم نورا رضایی‌ام. قبل از اینکه نازنین فرصت پیدا کند چیز دیگری بگوید صدای موبایلم بلند میشود . موبایل را از کیفم درمی‌آورم. با دیدن نام سوگل بی‌اختیار لبخند میزنم. با گفتن ببخشیدی بلند میشوم و از کافی شاپ خارج میشوم. تماس را بر قرار میکنم و سرحال میگویم +سلام سوگل جان خوبی ؟ _سلام نورا. نه اصلا خوب نیستم لبخندم را جمع و جور میکنم جدی میپرسم +چرا خوب نیستی؟ چی شده؟ با حالت عجز میگوید: _پسر خالم اومده خونم. خاله پریسامو یادته ؟ یه پسر ۴ ساله داره امروز با مامانم میخواست بره خرید پسرو گزاشت خونه ی ما . +الان مشکلت اینه که پسر خالت اذیتت میکنه ؟ _نه مشکلم اینه که باید برم جایی کار دارم کسی هم خونه نیست بچرو بزارم پیشش میخوام ازت یه خواهشی کنم +بگو عزیزم «حال شاهی بی پسر دارم که شب‌ها پشت کاخ رازهای سلطنت را مینویسد روی خاک» سعید صاحب علم «به چنگ آورده‌ام گیسوی معشوق خیالی را خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را» فاضل نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 سلام ای همه هَستیَم، تمام دلم سلام ای که به نامت،سرشته آب و گلم سلام حضرت دلبر، بیا و رحمی کن به پاسخی بنوازی تو قلب مشتعلم.. امام خوب زمانم هر کجا هستید با هزاران عشق و ارادت سلام✋ 🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات https://eitaa.com/piyroo