🔴شهادت یک مستشار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه در اثر حملات هوایی شب گذشته به شرق سوریه
🌷شهید بهروز واحدی از رزمندگان سپاه اسلام در اثر حملات هوایی شب گذشته به مناطقی در شرق سوریه به شهادت رسید.
#در_راه_فتح_قله_ایم
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_و_سی_وپنجم
💥 اسفند ماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچهها داشتند برنامه کودک نگاه میکردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برفها کمکم داشت آب میشد. خیلیها در تدارک خانهتکانی عید بودند اما هرکاری میکردم دستودلم به کار نمیرفت. با خودم میگفتم: « همین امروز و فردا صمد میآید، او که بیاید حوصلهام سر جایش میآید آن وقت دوتایی خانهتکانی میکنیم و میرویم برای بچهها رخت و لباس عید میخریم. »
💥 یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور و افتاد. چرا این کار را کردم؟ چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم؟ بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچهها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: « صمد خودش میآید و برای بچهها خرید میکند. »
خیلی اصرار کرد. دستآخر گفت: « پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگترت هستم. »
💥 هنوز هم توی روستا رسم است نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی میخرند. نخواستم دلش را بشکنم اما نمیدانم چهطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشم نیامد گفت: « خواهرجان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد. »
گفتم: « نه، همین خوب است. »
همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمیخریدم.
دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش میکنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوشآبورنگ میخرم.
💥 💥 بچه ها داشتند تلویزیون نگاه میکردند. خدیجه مشغول خواندن درسهایش بود، گفت: « مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمسالله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکسهای بابا را با خودش برد. »
💥 ناراحت شدم. پرسیدم: « چرا زودتر نگفتی؟!... »
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: « یادم رفت. »
اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمسالله آمده بود خانهی ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
💥 بچهها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: « بابا!... بابا آمد... »
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راهپله.
از چیزی که میدیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم امین، هم با او بود.
بهتزده پرسیدم: « با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟! »
پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاکآلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: « نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه. »
پرسیدم: « چهطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید! »
پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «...کلید...! آره کلید نداریم، اما در باز بود. »
گفتم: « نه. در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم. »
پدرشوهرم کلافه بود. گفت: « حتماً حواست نبوده؛ بچهها رفتنهاند بیرون در را باز گذاشتهاند. »
هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: « پس صمد کجاست؟! »
با بیحوصلگی گفت: « جبهه! »
گفتم: « مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه. »
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_و_سی_وششم
با بیحوصلگی گفت: « جبهه! »
گفتم: « مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه. »
گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.»
💥 فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، اینقدر ناراحت است. تعارفشان کردم بیایند تو اما ته دلم شور میزد.
با خودم گفتم اگر راست میگوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده!
دوباره پرسیدم: « راست میگویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟! »
پدرشوهرم با اوقاتتلخی گفت: « گفتم که خبر ندارم. خیلی خستهام. جایم را بینداز بخوابم. »
با تعجب پرسیدم: « میخواهید بخوابید؟! هنوز سرشب است. بگذارید شام درست کنم. »
گفت: « گرسنه نیستم. خیلی خوابم میآید. جای من و برادرت را بینداز بخوابیم. »
💥 بچهها داییشان را دوره کرده بودند. احوال شینا را از او پرسیدم. جواب درست و حسابی نداد. توی دلم گفتم: « نکند برای شینا اتفاقی افتاده. »
برادرم را قسم دادم. گفتم: « جان حاجآقا راست بگو، شینا چیزی شده؟! »
💥 امین هم مثل پدرشوهرم کلافه بود، گفت: « به والله طوری نشده، حالش خوب است. میخواهی بروم فردا بیاورمش، خیالت راحت شود؟! »
دیگر چیزی نگفتم و رفتم جای پدرشوهرم را انداختم. او که رفت بخوابد، من هم بچهها را به برادرم سپردم و رفتم خانهی خانم دارابی. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم: « میخواهم زنگ بزنم سپاه و از صمد خبری بگیرم. »
💥 خانم دارابی که همیشه با دستودلبازی تلفن را پیشم میگذاشت و خودش از اتاق بیرون میرفت تا من بدون رودربایستی تلفن بزنم، این بار نشست کنار تلفن و گفت: « بگذار من شماره بگیرم. »
نشستم روبهرویش. هی شماره میگرفت و هی قطع میکرد. میگفت: « مشغول است، نمیگیرد. انگار خطها خراب است. »
💥 نیم ساعت نشستم و به شماره گرفتنش نگاه کردم. انگار حواسش جای دیگری بود. زیرلب با خودش حرف میزد. هنوز یکی دو شماره نگرفته، قطع میکرد. گفتم: «اگر نمیگیرد، میروم دوباره میآیم. بچهها پیش برادرم هستند. شامشان را میدهم و برمیگردم..»
برگشتم خانه. برادرم پیش بچهها نبود. رفته بود آن یکی اتاق پیش پدرشوهرم. داشتند با صدای آهسته با هم حرف میزدند، تا مرا دیدند ساکت شدند.
💥 دلشورهام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده؟! تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور میزند.
پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: « نه عروسجان، چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه میزنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم میگفتیم. »
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
35.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری_شهدایی2082
رضا برای من نبود، من امانتدار بودم | صحبتهای مادر شهید رضا پناهی در «ماه من»
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
🔰فراخوان ششمین جشنواره ملی فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی (مرحله استانی)
🔹بخش های جشنواره
✔️دانش آموزی
✔️عمومی
🔹 محورهای جشنواره:
✔️پایگاه های اطلاع رسانی و خبری
✔️پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی
✔️نرم افزارهای کاربردی
✔️کلیپ، موشن گرافیک و ...
✔️پویانمایی، انیمیشن و ....
♦️ آخرین مهلت ارسال آثار:
سوم خرداد ماه 1403
شماره ارسال آثار در پیام رسان ها
۰۹۰۲۴۸۶۰۴۳۶
ID : @kh_defa ( در پیام رسان های ایتا، سروش ، روبیکا و تلگرام)
#جشنواره
#فضای_مجازی
#دفاع_مقدس
#مقاومت
#خراسان_شمالی
#بحار۳۳
ایتا : @moghadas_khorasan_sh
تلگرام: @ravieane_eshgh
#سلام_امام_زمانم💚
یادِ تو؛ ابر بهاریست!
که بر چشمانم می بارد...
و هر قطره اش
قلبم را پر از شکوفه می کند!
آری! با تو از قلب پاییزی ام؛
نغمه یِ بهار می آید!
وقتی بیایی... فصلِ دنیا؛
همیشه بهار می شود!
سلام؛ زیباترین بهار.
#أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪَ_الْـفَـرَج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
🕊یادشهدا باصلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهیدانه
خودش لبهایش ترَڪ خورده بود
خشکِ خشک بود دهنش،
قمقمه آب را گرفته بود بغل
دنبال تشنه ها میگشت...
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#شهید_حسین_خرازی🕊
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
جز16.mp3
3.95M
📢بشنوید| تندخوانی (تحدیر)
جزء #شانزدهم قرآن کریم با صدای استاد
معتز آقایی🎼
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعلام خبر شهادت پاسدار شهید بهروز واحدی به محضر خانواده گرانقدر او
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تلنگر⚠️
✅لطف و محبت جالب خداوند به بنده های روزه دار!
✍خدا قبل از عالم تشریع، رزقی را برای بندهای مثلاً در روز ماه رمضان بریده است. حالا او در روز ماه رمضان فراموش میکند که روزه است و آن غذا را میخورد... بعداً یادش میافتد که روزه بوده است. نه روزهاش باطل است و نه قضا دارد.
این خدا بود که این فراموشی را بر او مسلّط کرد تا رزقی را که برای او مقدّر کرده بود، به او بخوراند.
امیرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید: « وقتی خداوند امری را اراده کند، عقل عبد را میگیرد و آن کار را به دست او جاری میکند، بعد عقلش را به او باز میگرداند ». بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده، اینگونه بوده است والاّ اگر به عقل خودمان بود، آن کار را نمیکردیم.
📚مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی
مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💢 عماد قشنگ میگه
هدف واضح، مشخصشده و دقیق است: نابودی اسرائیل!
#شهید_عماد_مغنیه🌷
#غزه
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#چادرانه🦋
چـادرم
ســیاھترینرنگجهانهمڪھباشد
باطنشرنگــیسـت
پرازنقشحیاو عفتو پاڪدامنے
اگرتوفقطٮــیاهےاشرامیبینے
ایراد از چادر من نیست
عمیق بنگر...!
#زن_عفت_افتخار
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyrooز
عجب ماهی است!
خوابیدن مان عبادت حساب میشود
نفس کشیدن مان تسبیح خدا
یک آیه ثواب یک ختم قرآن
و تمام گناهان رابه عبادت و توبه تو
میبخشند
وقتی خدا میزبان مهمانی شود، سنگ تمام میگذارد.
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyrooز
این شهید بخاطر تو خودش را فدا کرد
برای #حجاب برای #غیرت
خواهر خوبم علی را نگاه کن
تنها پسر خانواده که میتوانست برادر تو باشد...
علی مربی بود
درس میخواند
درس میداد
و زندگی ساده و پاکی داشت.
از همان بچه مثبت هایی که شاید به سر و تیپشان بخندی.
ده سال پیش علی نیمه شبی در خیابان های تهران، آدم های شر و شلوغی را دید،
که این روزها امثال همانها شده اند مدافعان زن زندگی و آزادی!
این آدم های مدافع حقوق زنان! نصفه شبی مزاحم یک دختر خانم که میتوانست شما باشی! شده بودند و میخواستند به زور سوارش کنند.
بقیه اش را از چاقویی بپرس که بر شاهرگ علی فرود آمد...
جانم برایت بگوید
تا چند ساعت هیچ بیمارستانی علی غرق به خون را قبول نمیکرد
میدانی چرا؟
آن چاقو درست به شاهرگش خورده بود.
تو بخوان شاهرگ... من مینویسم شاهراه غیرت و جوانمردی...
علی دو سال بعد در اثر همین زخم چاقو که نه، بخاطر دفاع از حیا و حجاب شهید شد و محبوب دلها...
مینویسم به یادگار
که اگر کسی برای رسیدن به جسم تو شاهرگ علی هایمان را میزند، اول کشف حجاب تو را دیده، و هدف گرفته.
شک نکن فردا یکی دیگر شاهرگ خوابش را میزند، تا تو کنار بروی و خودش جایت را بگیرد!
خواستم بگویم اینست چرخه تلخ بیحجابی.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📜فرازی_از_وصیت_شهید:
در این جا کار خیلی ساده می شود، به روشنی روز و به زیبای تمام، آن چیست؟ آن حب اهل بیت و امامان اطهر است! بله، اگر کسی بخواهد بدون امامان معصوم به خداوند برسد از همین حالا به او بگویم که نمی تواند و به آن کسی هم که کمی مایوس شده و در دل او مقداری ناامیدی آمده، بگویم که هیچ جای نگرانی نیست چون ما حسین علیه السلام داریم. کسی که امام حسین علیه السلام دارد که دیگر نسبت به اعمال خود غمگین نمی شود. خیلی خودمان را گم کرده ایم. موقعیت عالی خودمان را نمی بینیم، آخر ما علی علیه السلام داریم! به تمام عالم قسم که اگر عاشق آن ها شوید دیگر هیچ چیزی نمی خواهید چون در این صورت همه چیز دارید.
#شهید_علی_همایون_پور🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
(🌹🖇🕌)
🌱بچـهکهبودفلجشد،نذرحضـرت
زینب﴿سلامالله﴾کردمش؛نذرقبولشد
ورضاخوبشدخوبِخـوب،اونقدر
خوبکهمھرنوکریعمـهۍ
ساداتروےقلبشحڪشدعاقبت
همفدائیبیبیزینبشد . . :)💚
#شهید_رضا_کارگر🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
با این که مدام به جبهه میرفت، خیلی اصرار داشت تا ازدواج کند. روزی یکی از اقوام به او گفت: «شما با این حضور دائمت در جبهه، معلوم نیست عمری طولانی داشته باشی ... آن وقت میخواهی داماد شوی؟»
محمدرضا جواب داد: «شهیدی که متاهل باشد در لحظهی شهادت، سرش بر دامان امیرالمومنین (ع) خواهد بود؛ در حالی که شهدای مجرد، فقط موفق به رویت آقا میشوند. میخواهم بعد از شهادت، سر بر دامان مولایم بگذارم.» تازه آن وقت بود که دلیل اصرارش را فهمیدم ...
وقتى من در هنگام عزيمتش به جبهه گريه مى كردم، مى گفت: مادر، مگر در زيارت عاشورا نمى خوانيد: كاش بودم و ياريت مى كردم. امروز روز يارى امام خمينى، فرزند حضرت زهرا(س) است، چگونه مى خواهى من دست از يارى او بردارم.»
✍️به روایت مادربزرگوارشهید
📎معاون طرحوعملیات و قائممقام تیپجوادالائم
●ولادت : ۱۳۴۲/۱/۱۸ مشهد
●شهادت : ۱۳۶۴/۱/۲ هورالعظیم ، عملیات بدر
#سردارشهید_محمدرضا_ارفعی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo