🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت یازدهم:
مسابقه من و جوجه لاکپشت 🌴
هوا که تاریک شد حرکتمو دوباره شروع کردم. خیالم راحت بود که دیگه دشمن نمی تونه منو ببینه. اولش سینه خیز میرفتم یخورده که دور شدم بلند شدمو و یه پایی می دویدم. خیلی تلاش میکردم هر چه زودتر به خط برسم و از این وضعیت نجات پیدا کنم. از نظر خودم مثل موشک می رفتم ، ولی بعد از یه ساعت که نگاهی به پشت سر مینداختم می دیدم فوقش صد متر راه رفتم. انگار دو تا وزنه سنگین به پاهام بسته بودن. ضعف و خستگی تموم بدنمو گرفته بود و تشنگی امونمو بریده بود. از بس خون ازم رفته بود که سرم گیج می رفت. لباسام هنوز خیس و ِگلی بودن و براحتی سرما رو جذب خودشون می کردند. نه می تونستم اونا رو در بیارم و دور بندازم نه با اون هوا خشک میشدن. بی تحرکی اون دوازده ساعت روز قبل هم لباسا رو تبدیل کرده بود به یه تکیه چوب خشک. باید بخاطر خودم اونا رو تحمل می کردم تا بلکه به جایی برسم که بتونم اونا رو عوض کنم. نماز مغرب و عشامو که با همون وضع خوندم مسیرمو ادامه دادم. بعضی وقتا انگار خوابم میبرد. با خودم می گفتم آخه الان چه وقت خوابه. ولی خواب نبود . پی در پی از هوش می رفتم و مثل یه جنازه بی حرکت می موندم. اگه انفجار گلوله های توپ و خمپاره در اطرافم نبود شاید هیچوقت به زندگی برنمی گشتم. باید ممنون میشدم از بعثیا که از خوابشون میزدن و برا زنده موندنم مدام طناب توپا رو می کشیدن.
از غروب آفتاب تا یکی دو ساعت مونده به اذان صبح این تناوب بین حرکت و بی هوشی ادامه داشت و تنها توقف اختیاریم همون چن دقیقه ای بود که برای نماز مغرب و عشا انجام شد. کورنومتر نداشتم ببینم تو ساعات گذشته چقدشو حرکت کردم و چقدر بیهوش بودم. ولی همینقد می دونم که اگه با یه جوجه لاکپشت مسابقه میذاشتم، اون ده بار مسافت بین شروع تا پایونو رفته بود و هر وقت که از کنارم رد میشد یه گاز کوچولو از پام می گرفت و می رفت.😉
با روشن شدن تعدادی منور چشمم به پایگاهی خورد که از دور پیدا بود. مسیرمو به سمت اون پایگاه ادامه دادم و مثل ماشینی که بنزین سوپر بریزن تو باکش، گازشو گرفتمو با حداکثر سرعت «مثلا دویست متر در ساعت» به سمتش حرکت کردم. نزدیک مقر که شدم دیدم از پایگاهای متروکه عراقه. وارد محدوده پایگاه شدم و به لطف منورای اهدایی حزب بعث دیدم دو ردیف اتاق سیمانی روبرو هم ساخته شده و یه محوطه بزرگ بین اوناس و اینقد توپ و خمپاره خورده بود تو پایگاه که سقف اکثر اتاقها فرو ریخته و مخروبه شده بودن. به هر حال کاچی بِه از هیچی و این نشانه خوب و امیدوارکننده ای برام بود. تازه متوجه شدم که اصلا از مسیر دیگه برگشتم چون شب عملیات همچین مقر و پایگاهی در مسیر حرکتمون نبود. به هر حال رسیدن به اینجا و پناه گرفتن توی اتاقا یه موفقیت بود و حداقل منو از شر سرما و ترکشای سرگردون نجات میداد
✍رحمان سلطانی
ادامه دارد ⏪
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت دوازدهم:
واقعا کویت بود
یکی از اتاقا نسبتا سالم بود و رفتم داخل. بابا اینجا کویته! یه تخت خوابِ آهنی با تخته های چوبی روش. از فرط خستگیِ شدید رو همون تخت خوابم برد. تو دو سه ساعتی که به روشن شدن هوا مونده بود دَها بار با صدای انفجارای سنگین از خواب میپریدم و چن لحظه بعد دوباره خوابم میبرد. شبی پر از کابوس و وحشت بود و لحظه ای نبود که پایگاه رو نکوبن. نمی دونم چی دیده بودن و برای چی این همه گلوله رو حروم اون میکردن. شاید از ترس پناه گرفتن رزمنده های ما یا واقعا بی هدف، نمی دونم. چن دقیقه ای هم صدای انفجار قطع میشد و خوابم می برد با کابوسی وحشتناک از خواب می پریم. خواب می دیدم عراقیا پایگاه رو محاصره کردنو دارن بسمتم میان. یه وقتم می دیدم بچه ها رسیدند اینجا و با داد و فریاد خودم که من اینجام. من زخمیم از خواب می پریم. یه وقتایی هم خواب می دیدم برگشتم ایران و پیش خونواده ام هستم. آخه بابا تو یه شب اونم دو سه ساعت چند فیلم و سریال باید آدم ببینه. همشونم اکشن و هیجانی !
اون شب بجای خواب و استراحت ، یه تراژدی پر از کابوس، انفجارای پی در پی، درد و عطش برایم رقم خورد ، ولی هر چه بود بهتر از شب و روز قبلش بود. فاتح و فرمانده بلا منازع پایگاه شده بودم و مشکل خاصی غیر از اونایی که گفتم نداشتم ، یه مشکل کوچولوش این بود که وسط آتیش دو طرف بود و هر گلوله ای که از طرف ایران یا عراق خرجش کم بود و پا می کرد میخورد تو سر کچل من. با زدن سپیده صبح نمازمو خوندم و فضولیم گُل کرد. روی دیوارا چن دست لباس تر و تمیز به میخ اویزون بود و تعدادی پلاستیک که چیزایی توشون بود.
انگار دنیا رو بهم دادن. سریع پوتین پای راستم که سالم بود رو دراوردم . پای چپم بشدت آسیب دیده بود و استخون ساقم پام تراشیده و انگشت سبابه ام دو نصف شده بود و پوتین پای چپم پر از خون بود و دراوردنش خیلی درد داشت.
خوشبختانه بسته کمکای اولیه اونجا بود و از تیغ جراحی تا باند و بتادین و چسب همه چی بود. با تیغ جراحی از بغل پوتینو شکافتمو و از پام بیرون کشیدم. بعدش رفتم سراغ لباس. لباسای خیس و خونی و گِلمالی شده رو کندم . نگاهی به اطراف کردم کسی نگاهم نمی کرد. به اجنه اطرافم گفتم چشما رو درویش کنن و لباس زیرا رو هم دراوردم و یه شورت و یه زیر پوش رکابی آک پوشیدم. یه پیراهن نظامی عراقیم تنم کردم که سردم نشه و رفتم سراغِ پانسمان زخمام. حسابی با بتادین شستمو باند پیچی کردم و روشون چسب زدم. خونریزی هم دیگه نداشتم و از این بابت خیالم راحت شده بود. تو شلوارا گشتم همشونو برای دو نفر دوخته بودند و مثل کیسه خواب تو یه لنگه شون جام میشدم. آخرش یکی رو که کمی کوچکتر بود پام کردم و یه فانوسقه هم روش. پوتین پای راست که سالم بود رو پام کردم. ولی دیگه پوتین پای چپ قابل استفاده نبود. باید فکری برای پای چپم می کردم. انگار برادران بعثی می دونستن من میام اینجا و چه نیازای دارم. همه چیز رو برام جا گذاشته بودن بجز آب و غذا. یه جفت چکمه پلاستیکی پیدا کردم و لنگه چپشو پام کردم. برای چی چکمه پلاستیکی اورده بودن اونجا اینش اصلا مهم نیست. حالا دیگه اون رزمنده تر و تازه نبودم. خشک و اتو شده و پانسمان شده و لباس نو. دیگه سرما اذیتم نمی کرد و مقداری روحیه گرفته بودم و برای ادامه راه و رسیدن به خط خودی شروع کردم به نقشه کشیدن.
✍طلبه آزاده، رحمان سلطانی
ادامه دارد ⏪
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آرزوت چیه؟!
🌸 نمیگم..
💠 یکمش رو بگو..
🌸 #ش داره #ه داره #ا داره #د داره #ت داره
✅آرزوی شهید محسن حججی در حرم امام رضا(ع)
❣🌟❣🌟❣🌟❣
سالروز شهادت دلیر مرد نجف آباد اصفهان #شهید_محسن_حججی گرامی باد
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بی سر اما چه رو سپید اومدی...
🎬نماهنگ بسیار زیبای"قهرمان قهرمانان" در وصف شهید محسن حججی
سالروز شهادت
یاد شهید باصلوات🌹
🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد
https://eitaa.com/piyroo
❣ خا کریز خاطرات ❣
💌 مرخصی داشتم و قرارشد با حاج حسین بریم اصفهان ،
حاجی گفت : بیا با اتوبوس بریم؟.
بهش گفتم : حاجی ! هوا خیلی گرمه .
حاجی گفت گرمه ! پس بسیجی ها تو این گرما چیکار می کنن؟!
با همون اتوبوس می ریم تا حالمون جا بیاد .....
#شهیدخرازی 🌹
https://eitaa.com/piyroo
تڪ تيرانداز را صدا زدم
گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش!
اسلحہ اش را برداشت،
نشانہ گرفت،
نفسش را حبس كرد،
ولے ناگهان اسلحہ اش را پايين آورد!
گفتم: چرا نزدے؟
گفت: داشت آب مےخورد....
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💙
السلام علیڪ یا طبیب القلوب
آقاے من این #قاصدڪها ڪی خبر آمدنت را میآورند
السلام علیڪ یا صاحب الزمان
یا ابا صالح المهدے ادرڪنی
الهم عجل لولیڪ الفرج
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
5cf8b116463260de0d4ab70c_-5140826465204308285.mp3
3.22M
🎵| کِشمیر
#حاج_حسین_یکتا از فعالیتهای فرهنگی جوانان کِشمیر هندوستان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
نوحه سوزناک در فراق امام زمان با نوای محمود کریمی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💠رهبر معظم انقلاب:
شهید حججی عزیز، حجت خداوند در مقابل چشم همگان شد
💠استاد پناهیان:
شهید محسن حججے، ابراهیم هادے دیگر است.
🌸شهید محسن حججی:
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه. اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه…
🌸شهید ابراهیم هادی:
همیشه کاری بکن که اگر خدا تورو دید خوشش بیاد، نه مردم!
✅مناسبت_ سالروز شهادت شهید محسن حججی _ یادش گرامی باد🌹
✅صلوات به روح پاک و آسمانی اش
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
يہ خانوم چادرے
از همه رنگا لباس داره🙂
نگا به مشڪیه چادرش نڪن
چادرياهم آرايش ڪردن بلدن💄
چادريا هم لباس زیبا خريدن بلدن😌
چادريا هم بلدن لاڪ بزنن💅🏻
خلاصه
خانومے ڪہ
رنگارنگ ميرے تو خيابون😏
و فڪر ميڪنے چادرے جماعتـ
عقبـ موندس و بہ روز نيستــ 🙄
چرا چادريا همــــــہ
اين ڪارها رو بلــدن 😉
منتها فقط ☝️
براے يه نَفَر،اونم همسرشون💑
نه مرداے تو خيابون 😱😰
#عشـــــق_الهی_مـــــن😍
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
...محجبه ها فرشته اند...🌺🌹
حس زیبای بندگی...😍❤️
وقتی چشم هایت را بر حرام می بندی ...
وقتی با آهنگ نجابت و وقار ...
از جاده تلخ گناه
پیروزمندانه میگذری ...
وقتی پاکی وجودت را ...
از نگاه های چرکین می پوشانی!
آنگاه ; پیشکش توست بلندای آسمان ها
که حیایت , فریاد" لبیک یا مهدی" سر می دهد....
و تو می مانی و ♥حس زیبای بندگی♥
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔆 امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه
اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی
#شهیدحامدبافنده
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت411 حاج حسین یکتا-توسل به شهید #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#سردارشهیدعلی_اکبرمیرزایی
در سال ۱۳۴۲ هجری شمسی در روستای درق در خانوادهای مذهبی و سختکوش در خاندان میرزائی با پیشه کشاورزی و دامپروری، پسری دیده به جهان گشود که نامش را هم نام جوان امام حسین (علیهالسلام) علیاکبر گذاشتند.
در ۲ سالگی به بیماری سختی مبتلا شد که خانواده او را نذر حضرت ابوالفضل «علیهالسلام» کردند؛ او اولین فرزند این خانواده بود و در آغوش مادری مهربان و پدری دلسوز رشد و پرورش یافت و طوری تربیت یافت که در فامیل در گفتار و کردار مشهور به اخلاق حسنه بود.
وقتی به سن ورود به مکتبخانه (مدرسه کنونی) رسید جهت فراگیری قرآن و سایر علوم به مکتب رفت امّا به علت برخی مشکلات از تحصیل باز ماند و هرگز سواد خواندن و نوشتن را همچون دیگر بچههای هم سن و سال خود در مکتبخانه نیاموخت و ازآنجاکه علاقهی زیادی به خواندن و نوشتن داشت بهصورت خودجوش و بهره گرفتن از دوستانش بهدوراز کلاس درس و معلم اندکی خواندن و نوشتن را یاد گرفت و از همان دوران کودکی بهاندازهی توانش همپای پدر مشغول به کارهای کشاورزی و دامداری شد و طعم سختکوشی را چشید.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#سردارشهیدعلی_اکبرمیرزایی در سال ۱۳۴۲ هجری شمسی در روستای درق در خانوادهای مذهبی و سختکوش در خاندا
این شهید والامقام قبل از اعزام به جبهه مدتی در هلالاحمر شیروان و مدتی در بهداری سپاه مشغول کار بود.
علیاکبر میرزائی در عملیاتهای مختلف ازجمله والفجر ۲ و ۳ و ۴ و ۸، بدر، فتح المبین، میمک، طریقالقدس و پاکسازی کردستان حضور داشت.
وی ۲ بار مجروح شد؛ یکبار در تپه اللهاکبر در سال ۶۵ و دومین بار در فتح خرمشهر.
شهید میرزائی در تمام این دوران باعلاقه و عزم و ارادهای محکم دست از یادگیری برنداشت و دوستان و همرزمانش همچون شهید محرابی را معلم خود قرار داد تا خواندن و نوشتن را به او بیاموزند و به گفته دوستان و همرزمانش؛ ازآنجاکه سمت نظامیاش اقتضاء میکرد، بر خود لازم دانست زبان عربی را در حد محاوره هم که شده یاد بگیرد و این ارادهی محکم، شجاعت و دیگر ویژگیهای شخصیتی و اخلاق حسنهاش بود که او را موردتوجه فرماندهان نظامی قرارداد و در سمت معاونت اطلاعات عملیات لشگر و گردان قرار گرفت و سرانجام در سی ویکم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۵ که مصادف بود با ایام قدر ماه مبار ک رمضان در منطقه مهران در عملیات شناسایی به درجهی رفیع شهادت نائل شد.
مزار شهید میرزائی در گلزار شهدای دَرَق (باب النّور) واقع شده است. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#فرازی_بروصیتنامه_شهید
با درود و سلام فراوان به پیشگاه آقا امام زمان (عج) مهدی موعود و نائب برحقش امام خمینی روح خدا و رزمندگان اسلام.
حال که چنین نعمتی را خدا نصیبم کرد که من هم در این جنگ سهمی داشته باشم آنهم در مقابله با دشمنان خدا و قرآن و اسلام این قدمی را که در راه خدا برداشتم یک وظیفه اسلامی و انسانی خود دانسته و امیدوارم حال که خداوند چنین نعمتی بزرگ را به من داده است بتوانم به نحو احسن از این نعمت پاسداری و حراست نمایم و تا آخرین قطره خون و نفسم از اسلام و قرآن و میهنم حفاظت کنم.
اگر اسلام با ریختن خون ناقابل من پابرجا بماند من از خدا میخواهم که هزار بار مرا به دست دشمنانش بکشد و باز زنده کند و باز بکشد تا بلکه آن حقی را که به گردن من است ادا کرده باشم.
هرکس شهید شد برادر یا اقوام نباید اسلحه او را زمین بگذارند. حامی انقلاب باشید. زینب وار باشید. حامی خون شهدا باشید. پیرو خط امام باشید و امام را تنها نگذارید.
همیشه نماز اول وقت را باید اقامه کرد. برگرد ولایت طواف کنید. درراه ولایت کوشش کنید و درراه ولایت جان دهید.
روحش شاد یادش گرامی باد.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهید_علی_اکبرمیرزایی
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#علی_اکبرمیرزایی
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo