#شهـید_دڪتر_بهشـــــتی
🌼در زندگی دنبال ڪسانی حرڪت
ڪنید ڪه هرچــه به جنـــــبه های
خصوصی ترِ زندگیِ شان نزدیڪتر
شوید تجـلی ایـــــماݩ را بیشتــر
می بینیــد.👌🏻
https://eitaa.com/piyroo
💠 امام خامنه ای حفظه الله:
هیچ حادثه ای از حوادث خونبار صدر اسلام، به اندازه حادثه کربلا، غربت و
بی کسی و تنهایی وجود نداشته است.
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
⭕️کدام قطره اشک برای اباعبدالله(ع) یک دنیا ارزش دارد؟
شهید مرتضی مطهری: اگر اشکی که ما برای او میریزیم در مسیر هماهنگی روح ما باشد، روح ما پرواز کوچکی با روح حسینی بکند، ذرهای از غیرت او، ذرهای از ایمان او، ذرهای از تقوای او، ذرهای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک هر چه دلتان بخواهد قیمت دارد. اگر گفتند به اندازه یک بال مگسش هم یک دنیا ارزش دارد، باور کنید.
📚حماسه حسینی، جلد۱، ص۱۰۰
https://eitaa.com/piyroo
┅══✼🍃🌹🍃✼══┅
#شهید_مدافع_وطن_حسین_ولایتیفر
هر سال #محرم که میشد، با بچههای محل تکیهای بر پا میکردیم، تو پارکینگ خونه شهید ولایتی.یک سال به خاطر یه سری از مشکلات نمیخواستیم تکیه رو برپا کنیم. تو جمع رفقا، حسین میگفت هر طور شده بایداین سیاهیها نصب بشه، باید این
روضهها برقرار باشه حسین که از جون و دل مایه
میگذاشت در خونه ارباب و نمیخواست
هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی
همراهیش نمیکنه. اومد در خونه ما؛
گفت من دلم نمیاد که امسال تکیه
نباشه️، سیاهیها و پرچم رو ازم گرفت
و رفت.. اون شب خودش تکیه رو برپا کرده
بود؛ تنهای تنها....از قرار معلوم شب رو هم تو تکیه خوابیده
بود. صبح روز بعد سراسیمه و البته با خوشحالی زنگ خونمون رو زد.بهش گفتم: چی شده حسین جان!؟
گفت: دیشب که پرچم ها و سیاهیها
رو نصب کردم تو همون تکیه خوابم برد.
تو خواب دیدم #امام_حسین(ع) اومده
تو پارکینگ خونمون و به من گفت:
احسنت! چه تکیه قشنگی زدی و دستی
به سیاهیها کشید و بهم خسته نباشید
گفت.وقتی حسین این جملات رو میگفت
اشک تو چشمای قشنگش حلقه زده بود،
میدیدم که چقدر خوشحاله از اینکه
کارش مورد قبول ارباب واقع شده بود.
🔻ععکس مربوط به عزاداری عاشورای
سال۱۳۹۷ دو روز قبل از #شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
#شهید_مدافع_مهدی_قاضی_خانی
💶ما از لحاظ مادی کم و کسری نداشتیم با این که در آمد آن چنانی نداشتیم آقا مهدی می گفت: وقتی ما توی زندگی مون آرامش روحی داریم نباید از بچه دار شدن بترسیم همیشه می گفت: یکی از وظایف والدین نسبت به اولادشان انتخاب اسم خوبه. اسم خوب هم اسم #معصومینه.
🍃اما وقتی دخترمان به دنیا آمد من خیلی اصرار داشتم اسم دخترمان نهال بگذارم. خیلی این اسم را دوست داشتم به خاطر ظرافتی که در این اسم حس کردم اما آقا مهدی اصرار داشت اسم اولیای خدا باشد مثلا فاطمه، زهرا، زینب.
📘 وقتی هم که رفته بود شناسنامه بگیرد من مطمئن بودم که اسم مذهبی انتخاب کرده اما وقتی برگشت و شناسنامه را داد دستم دیدم همان اسمی گذاشته که من دوست داشتم. #نهال
🌸خیلی خوشحال شدم بیشتر به خاطر اینکه چقدر نظرم برای همسرم مهم است می دانستم برای آقا مهدی خیلی سخت بود که برای اولین دخترش اسم فاطمه، یا زهرا نگذارد اما با این حال راضی شده بود به خاطر من از نظر خودش چشم پوشی کند.
💨می گفت: شما شریک زندگی ام هستی زحمت بچه ها هم بیشتر روی دوش شماست به خاطر همین همون اسمی که شما دوست داشتی رو گذاشتم اما پیش خدا مسئولیتی بابت این اسم قبول نمی کنم.
📗منبع: کتاب بابا مهدی
https://eitaa.com/piyroo
💢قسمت هفتاد و یکم:
اسرای تازه و ماجراهای تازه
وضعیت اسفناک و تاریخ خونبار غواصان بازمانده از کربلای چهار و اسرای کربلای پنج، تا عید نوروز و تحویل سال ادامه داشت و به عید ختم نشد.
وارد سال ۶۶ شدیم و همچنان بساط کابل و شکنجه در جای جای اردوگاه برپا بود و این وضعیت ویژه و فوق العاده تا حدود شش ماه ادامه داشت. هر وقت تعدادی اسیر تازه را وارد اردوگاه می کردند ، همان بساط تونل وحشت برای اونا برپا میشد. گر چه با ورود هر دسته ای از اسرای جدید به اردوگاه تا چند روزی به اونا مشغول بودند و کمتر به آزار و اذیت ما می رسیدند ، ولی تکرار صحنه های وحشتناک تونل مرگ برای تعدادی از بهترین فرزندان این آب و خاک، شکنجه روحی ناشی از مشاهده این صحنه ها ، برای ما کمتر از شکنجه مستقیم خودمون نبود. اسرای جدید که میومدن ما قدیمیا را داخل می کردند و درها رو قفل می کردن. تازه می فهمیدم روزهای اول چی کشیدیم. می دیدیم اسرای مظلوم رو که داخل محوطه خاکی غلت می زدند و بعثیا مانند گله ای کفتار که در پی دریدن طعمه باشن ، چند نفری می ریختند رو سر یه نفر و آنقد می زدن که فرد قادر به تحرک نبود و خیلی وقتا اتفاق می افتاد اونایی رو که خصوصی و سفارشی شکنجه می شدن تا روزها و حتی هفته های متمادی نمی تونستن روی پاهاشون بایستند و برای دستشویی و هواخوری چهار نفر از دوستاش اونو با پتو جابجا می کردند.
بر خلاف عراقی ها که تا تقی به توقی می خورد دسته دسته و گوسفندوار خودشون رو تسلیم می کردند و فریاد دخیل الخمینی آنها بلند میشد ، بچه های ما بندرت و تنها در شرایط بحرانی و اکثرا زخمی به اسارت در می اومدن و به همین دلیل تعداد اسرای ما تا روزای پایانی جنگ خیلی کمتر از عراقی ها بود و به یک سوم هم نمی رسید. بیشترین اسرای ما متاسفانه در ماهای پایانی جنگ و بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به اسارت دراومدند.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده
رحمان سلطانی
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
تصویر کمتر دیده شده از حضرت آقا در دفاع مقدس
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت هفتاد و دوم:
کِرم زدن زخم مجروحین
هر سری جدیدی که از اسرا وارد اردوگاه میشد، همراهشون تعداد زیادی زخمی بود. در حالیکه طبق قوانین بین المللی و کنوانسیون حمایت از زندانیان جنگی ، عراق موظف بود مجروحین رو به بیمارستان منتقل کرده و مداوا کنند، همانگونه که ایران این کار رو انجام میداد، اما جلادان بعثی توجهی به این قضیه نداشتن و زخمیا رو هم مثل افراد سالم به اردوگاه منتقل می کردند. حسین سلطانی از اسرای مشهدی بعد از تحمل درد طولانی به مرور انگشتای دستش ریخت و بعلت عفونت دستی که میشد با اندک مداوایی خوب بشه، از مچ جدا شد. خیلی از بچه ها لت و پار بودن و شکستنی هایی داشتند و حتی مواردی از قطع دست و پا داشتیم ، اما بعثیا هیچکدوم رو بیمارستان نمی بردن - مگر در موارد بسیار نادر- و به همون حال در اردوگاه رها می شدن و تنها هر چند روز یه بار تعدادی که خیلی بدحال بودن رو به بهداری کوچک اردوگاه می بردن و مختصری پانسمان می کردن.
عدم رعایت بدیهی ترین اصول انسانی مانند مداوای مجروحین جنگی، سبب شد بتدریج تلفات ما شروع بشه و هر چند روز یه بار، یکی از بچه ها غریبانه و مظلومانه جان بده. به مرور زخما عفونی و بعد از مدتی زخمای عُمقی عفونت کرده و کِرم میزد. یک از بسیجیای شیراز که یه پاش قطع شده بود تمام زخماشو کِرم زده بود و هر چه آه و ناله می کرد به دادش نمی رسیدن و فقط گاهی یه کپسول پنی سیلین یا آمپی سیلین بهش می دادن . این تمامِ معالجه و درمانِ اونا بود و به همین خاطر بشهادت رسید. قافله اسرای مفقودالاثر در هرمکان و مقطعی شهیدی برجای میگذاشت و تعداد کاروانیان کم و کمتر میشد.
بر خلاف این رفتار غیر انسانی بعثی ها، خود شاهد بودم در جبهه های ایلام زخمیای عراقی رو مثل بچه های خودمون تو بیمارستان مداوا می کردند. اوایل جنگ که نوجوانی سیزده ساله بودم، برای عیادت یکی از بستگان به همراه خانواده به بیمارستان امام خمینی ایلام رفتم. سرباز زخمی عراقی بدون هیچ نگهبان و مراقبتی در قسمت عمومی بیمارستان بستری بود و مردم به عیادتش می رفتند و مثل مریضای خودشون براش کمپوت و میوه می بردن. هیچ مجروح عراقی قبل از بهبودی کامل به اردوگاه منتقل نمی شد، اما در عراق همه چیز بر عکس بود و بعثیا هیچ تفاوتی بین مجروح و سالم قائل نبودن و همون رفتار ظالمانه که با اسرای سالم داشتن با زخمیا هم همونجور رفتار می کردن.
ادامه دارد ⏪
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
...♡
حبّ«حســــین»سرالاسرارشهــــداست
اگراصراطمستــقیممیجویۍبیــا
ازاینمستــقیمترراهیوجودندارد...
~|حبحسیــنعلیهالسلام|~
#شهــــیدآوینی
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
هی میگیم شهید میشیم شهید بشیم ، به این فکر کردیم اخه ما چیمون شبیه شهداست که بخرنمون؟
آرزویی که براش نجنگی همون آرزو میمونه
هیچ وقت به واقعیت تبدیل نمیشه ...
#شبیهشهداشیم
ماه عزای اربابمونه ها
شاید این آخرِ کاریه بیهوا بخرن...
#به_خودت_بیا_رفیق
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#بیوگرافے
او خودش را فروخت ، از همان زمان که فهمید فاطمه گمنام میخرد :🍃🌹
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo