eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید آوینی میگفتن : در ملکوت اعلا کسی جز زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد به طفیلی شهداست شهدا اول از دلبستگی هاشون دل کندن بود و بعد پرزدن🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
نمی‌گم روزتون شهدایی که‌ خیریسٺ به‌ کوتاهی‌ روز می‌گویم عاقبتتان‌_شهدایی که‌ خیریست به‌ بلندی سرنوشت عاقبتتون‌_شهدایی🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدی که جلو چشمان مادرش قطعه قطعه شد* مظلوم ترین مادر شهید*😔 *میگفت من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم* برام تعجب بود که یه مادر شهید خودش این حرف رو بزنه!!!😳 پرسیدم: منظورتون چیه حاج خانم؟ گفت: پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر اومد مرخصی و به کمک ما اومد که تو مزرعه مون کار میکردیم. کوموله ها ریختن و یوسف رو دستگیر کردن. بهش گفتن به خمینی توهین کن. ولی یوسف این کار رو نکرد. به من گفتن به خمینی توهین کن. گفتم هیچ وقت چنین کاری نمیکنم. گفتن بچه ات رو میکشیم. بازم قبول نکردم. پسرم یوسف رو بستند به گاری و *جلو چشمم سر از تنش جدا کردن و با ساطور دست ها و پاهاش رو قطع کردن و شکمش رو پاره کردن و جگرش رو درآوردن*😭 گفتن به خمینی توهین کن. بازم گفتم نه. گفتن کاری میکنیم که از غصه دِق کنی. من رو با جنازه تکه پاره شده یوسفم کردن تو یه اتاق و در رو قفل کردن. ۲۴ ساعت با جنازه پسرم تنها بودم. بعدش در رو باز کردن گفتن *باید خودت پسرت رو دفن کنی.* گفتم با من این کار رو نکنید،من طاقت ندارم روی صورتم خاک بریزم.😢 گفتن اگه این کار رو نکنی دستات رو میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردونیمت. شروع کردم با دستای خودم برای پسرم قبر در آوردن. *هر مشت خاک که برمیداشتم با گریه میگفتم یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری...* انگار همه عالم کمکم میکردن برای حفر قبر پسرم. قبر که آماده شد گفتن خودت باید خاکش کنی... دلم گرفت، آخه *پسرم کفن نداشت که جنازه اش رو کفن کنم،گوشه ای از چادرم رو جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم رو گذاشتم تو چادر.* نگاهم به جنازه اش که افتاد باز دلم گرفت، آخه نه نمازی بر جنازه خونده شد ، نه تشییعی شد، نه کسی بود دلداریم بده.😢فقط خدا خودش شاهد هست که یه خانم چادری بالای قبر وایساده بود و بهم دلداری میداد و میگفت صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو... *کنار قبرش نشستم و با دستای خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم...*😭😭😭 به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم. هدیه به روح شهید *یوسف داورپناه* و همه شهدا و مادران شهدایی که دیگر در بین ما نیستند 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
⇠[🕊🌿] بــہ‌ یڪے از دوستاش‌ گــفتم: جملہ‌اےاز شــهید‌ بــہ‌ یاد دارید؟! گفت: یڪبار ڪہ‌ جلوے دوستانم‌ قیافــہ‌ گرفتہ‌ بودم ابراهیم‌ ڪنارم‌ آمــد و آرام‌ گفت: نعمتے‌ ڪــہ‌ خــداوند‌ بــہ‌ تو‌ داده بــہ‌ رخ‌ دیــگران‌ نڪش...‼️ 🌿 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
شیوه‌خاص شیوه خاصی برای درس خواندن داشت که تحت هیچ شرایطی آن را تغییر نمی داد. برایش فرقی نمی‌کرد که سه روز یا سه ساعت به امتحان مانده باشد، کتاب را می خواند و بعد خلاصه نویسی می‌کرد. همان خلاصه نویسی ها را مطالعه می‌کرد. در تبادل اطلاعات درسی، خلاصه نویسی هایش را در اختیار دیگران قرار می‌داد و به این شیوه مطالعه علاقه داشت. برای درس خواندن حرص نمی خورد و با آرامش رفتار می‌کرد. نقل از :(دوست شهید) https://eitaa.com/piyroo
چه فرقی می‌کند نشستن روی نیمکت مدرسه در کنار همکلاسی‌ها یا نشستن روی صندلی اتوبوس در کنار ؟! مهم این است که من‌المهد الی‌اللحد از گهواره تا گور، انسان در جاده‌ی حرکت کند و این نشستن‌ها اگر در این صراط و مسیر باشد عین تحرک و پویایی و شدن است به حرمت آن کودکی‌های معصومانه و آن لبخندهای ساده که معمای شهادت را به آسانی در خود حل می‌کرد ما را در مدرسه‌ی فارغ‌التحصیل کن https://eitaa.com/piyroo
سلام بر همه همسنگران سال نو بر همه بزرگواران مبارک باشه إن شاء الله سال خوبی داشته باشید طرحی داریم با نام سفره های هفت سین شهدایی که عکس از سفره هفت سین تون همراه با عکس شهدا باشه برامون بفرستید به ای دی زیر بفرستید تا در کانال قرار دهیم 🆔 @shahiid61
شهید محسن حججے :💌 هــمــہ مےگویند: خــوش بحآل فلانے شــد اما هیچ ڪــس حواسش نیستــــ ڪہ فــلانے براے شــدن شــهید بــودن را یــاد ڱرفتــــ ... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنویــس شــهید میــشود... بــاز هــم بگــویم؟ مــثل ســال قــبل؟ التماستــــــ میڪنم؛ شهادتــــ میخواهم... + چــه میشــود بنویسے در تقدیــر امســال مــن؛ شَــــهیــد مــــیشود؟! 🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
کسایی که میجنگن ... زخمی هم میشن ... دیروز با ... امروز با ...🙂 وقتی تیر میخوردن میگفتن فدا سر مهدی فاطمه:) -- این تصور منه ... تویی که داری برای امام زمانت کار میکنی شب و روز ... وقتی مردم با حرفاشون بهت زخم زدن،تو دلت با خودت بگو "فدا سر مهدی فاطمه" ...❣ آقا خودش میاد زخمتو درمان میکنه🙃 https://eitaa.com/piyroo
۲فروردین ماه ، گرامی باد .‌🥀 نام:زینب کمایی تاریخ ولادت:۱۳۴۶/۳/۸ وضعیت تاهل:مجرد تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۱/۷ نحوه شهادت:دستگیری توسط منافقین و خفه کردن ایشان با چادرشان محل شهادت:شاهین شهر اصفهان محل مزار:اصفهان مزار شهدا کتاب های مربوط به شهید: https://eitaa.com/piyroo
🌸 در سال ۱۳۴۷ در آبادان و در خانواده ای متدین و مذهبی به دنیا آمد. اسمش را میترا گذاشته بودند که بعدها وقتی بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. دوست داشت اسمش زینب باشد، برای همین اصرار داشت او را زینب خطاب کنند. نهایتا هم یک روز روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و به دوستانش اعلام کرد که نامش را به زینب تغییر داده و خواست تا آنها هم زینب صدایش کنند. به گفته خانواده اش، در دوران کودکی دو بار به بیماری سختی مبتلا شد و در بیمارستان بستری شد، اما به لطف و عنایت خدا، سلامتی اش را به دست آورد. به گفته مادرش، زینب بین ۷ بچه، چهار دختر و سه پسر از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمی گرفت، صبور و فعال بود. از بچگی در کارهای خانه کمک حالم بود و بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. به همسرم می گفتم از هفت تا بچه ام زینب سهم من است، انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودند. زینب بسیار درسخوان و خیلی مومن بود، در دوران دبستان به کلاس های قرآن می رفت. بعد از شرکت در کلاس های قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. کلاس چهارم با حجاب شد. با روسری به مدرسه می رفت، در مدرسه مسخره اش می کردند و امُل صدایش می زدند. از همان دوران با وجود گرمای زیاد و شرجی بودن آبادان و لاغری جسمی، روزه می گرفت. اولین باری که روزه گرفت، ده روز قبل از ماه رمضان بود. زینب کوچکترین دختر خانواده بود و در همه راهپیمایی های زمان انقلاب شرکت می کرد. زینب فعالیت های انقلابی اش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد.بعد از انقلاب به خاطر پیام امام هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه بود و خیلی مقید به انجام برنامه های خودسازی بود. وی حتی بعد از انقلاب تصمیم داشت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود، می گفت باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم. جنگ که شروع شد، مردم کم کم به دلیل بمباران مجبور به خروج از شهر شدند، زینب و خواهران و برادرانش مخالف رفتن از آبادان بودند. خواهران بزرگترش برای کمک به بیمارستان شرکت نفت رفتند ولی زینب چون لاغر و ضعیف و کم سن و سال بود، به جامعه معلمان که فعال بودند می رفت و کارهای فرهنگی انجام میداد. به گفته مادر شهید، با دستور امام جمعه آبادان جهت تخلیه آبادان، به اصفهان رفتیم. فقط دو دخترم که در بسیج و بیمارستان فعال بودند ماندند. زینب سوم راهنمایی بود و من خیلی به او وابسته بودم، وقتی گفتم به تو احتیاج دارم، راضی به آمدن با ما به اصفهان شد. زینب که ۶ ماه از درس عقب مانده بود، در اصفهان به مدرسه راهنمایی رفت. علاقه زیادی به شهدا داشت و برای تشییع شهدا به گلزار شهدای اصفهان می رفت. از خاک قبر شهدا به عنوان تبرک برای خودش نگه می داشت، سر مزار شهید زهره بنیانیان از شهدای انقلاب می رفت و قرآن می خواند، می گفت مامان ببین فقط مردها شهید نمی شوند، زن ها هم شهید می شوند. بعد از مدتی از محله دستگرد اصفهان به شاهین شهر رفتیم، زینب اول دبیرستان بود و تصمیم داشت وارد رشته علوم انسانی شود و در آینده به قم برود و درس حوزه علمیه را برای طلبه شدن بخواند. در شاهین شهر هم فعالیتهای فرهنگی می کرد و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به جامعه زنان و بسیج می رفت. در دبیرستان گروه سرود و تئاتری به نام گروه سرود و تئاتر زینب تشکیل داد. مدرسه اش دور بود و مخارج کرایه ماشین را خرج خرید کتاب و هدیه آن به مجروحین و رزمنده های بیمارستان می کرد و مسیر را تا خانه پیاده طی می کرد. اهل خواندن نماز شب بود، وقتی از مدرسه برمی گشت اول به مسجد المهدی می رفت، نماز می خواند و بعد به خانه برمی گشت. یک دفتر درست کرده بود و روی جلد آن نوشته بود، دفتر خودسازی زینب کمایی! دفتری که بیست تیتر داشت و به خودش نمره میداد. به گفته مادر شهید، زینب همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادت هم غسل شهادت کرده بود. اسفند ماه بود که در تمیز کردن خانه برای عید کمک می کرد و از من خواست که بگذارم روز آخر سال برای خواندن نماز مغرب و عشاء به مسجد برود. آخرین نمازش بود بعد از نماز، هنگام برگشت از مسجد توسط منافقین ربوده شد که در ۲ فروردین ۱۳۶۱ با چادر اش خفه اش کرده بودند و نیروهای امنیتی، پیکرش را بعد از سه روز جستجو پیدا کردند. زینب قبل از شهادت توسط منافقین تهدید شده بود و منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. زینب چهارده ساله بود و اولین دبیرستانی بود که همراه با شهدای عملیات فتح المبین در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. 🌺یادش گرامی و راهش پر رهرو باد🌺 https://eitaa.com/piyroo
🌸🌱🌴🌼🌺🌼🌴🌱🌸 💠 💠 💠 بسم الله الرحمن الرحیم خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره مان افتد و در این هنگامه جنگ را تنها گذاریم . اینها از یزید بدترند و جایگاهشان اسفل سافلین است و بس ... ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک . چه یافت آنکسی که تو را گم کرد و چه گم کرد انکس که تو را یافت . از شما می خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید . هیچ گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید . همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید . تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد .نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی اماممان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی عج باشید مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حال که مرا می خوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون امده ای و هرگزدر نبود من ناراحت نشو ٬ زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم و چه چیزی از این بهتر است که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق . مادر جان می دانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و بهمین دلیل تو را به رنجهای حضرت زینب سلام الله علیها قسم می دهم مرا حلال کن و مرا دعای خیر بفرما . در آخر از همه شما خواهران و برادران عزیزم و تمام دوستانم تقاضا می کنم که مرا حلال کنند و اگر من باعث ناراحتی شده ام مرا ببخشید . شما را به خون جوشان حسین علیه السام قسمتان می دهم دعا برای را فراموش نکنید . خواهر کوچک شما .💠 https://eitaa.com/piyroo
☝️✨برگی از دفتر خودسازي مادر زينب دربارۀ دفتر خودسازی دختر نوجوان خود، این گونه روایت می‌کند: «زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان (عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کم‌ خوردن صبحانه، ناهار و شام. دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود و هر شب بعد از محاسبۀ کارهایش جدول را علامت می‌زد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم، به یاد آن اندام لاغر و نحیفش که چند تکه استخوان بود، به یاد آن روزه‌های مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شب‌های طولانی و بی‌صدایش، به یاد گریه‌های او در سجده‌هایش و دعاهایی که در حق امام خمینی (ره) داشت. زینب در عمل، تک ‌تک موارد آن جدول خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود را رعایت می‌کرد.» https://eitaa.com/piyroo