eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید سید احمد پلارک تهران بهشت زهرا قطعه ۲۶ ردیف ۳۲ شماره ۲۲ شهیدی که سنگ مزارش همیشه با گلاب مرطوب است و از مزارش بوی گلاب استشمام می شود ارسالی کاربران کانال https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺لحظاتی از جشن پتوی رزمندگان‌ فاطمیون این دیار تا همیشه مفتخر به خنده‌ شماست نه،شما پرنده نیستید،آسمان پرنده‌ی شماست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/piyroo
می‌گفت: اگر مال، مالِ خداست؛ چرا انفاق نکنیم و اگر بدنِ ما مالِ خداست، چرا در راه خدا قطعه قطعه نشود! حاج‌‌عبدالله نوریان🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/piyroo
بانویی که به سرش چادرِ ناموس خداست در صف اول هر معرکه با فاطمه است .... زنان فاطمی دفاع مقدس حجاب و عفاف ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/piyroo
✨شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🎨دیوارنگاره جدید حاج قاسم در بیروت از دیوارنگاره جدید مکتب حاج‌قاسم در جاده فرودگاه بیروت با عنوان «حبيب‌المقاومة» بمناسبت ایام سالگرد جنگ ۳۳ روزه لبنان رونمایی شد. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلزار شهدای بجنورد قطعه یک و دو دعاگوی همه بزرگواران هستیم
🌷_روز وصل دوستداران یاد باد... یاد باد آن روزگاران یاد باد را یاد کنید هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند ...🌷🕊 … نثار روح بلندشان صلوات https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 سردار شهید حاج غلامرضا صالحی جانشین فرمانده لشکر27 محمد رسول‌الله(ص) دورۀ کودکی غلامرضا در نجف‌آباد و در میان مزارع سرسبز کشاورزی گذشت. علاقه به فراگیری علوم دینی و قرائت کلام‌الله موجب شد حوزه علمیۀ حاج شیخ ابراهیم ریاضی را برای ادامۀ تحصیل انتخاب کند. در آنجا به مدت دو سال از محضر اساتیدی چون آیت‌الله ایزدی بهره‌مند شد. مطالعات گستردۀ غلامرضا در این دوران، مثال‌زدنی است. در آن زمان عده‌ای از شخصیت‌های مذهبی بازداشت و تبعید شدند و ساواک حوزۀ علمیه را تعطیل کرد. غلامرضا خطاب به مأموران شهربانی گفته بود: «این چه دولت و چه نظامی است که مخالفِ با سواد شدن مردمش است؟» و به‌ دست مأموران اذیت و آزار زیادی را متحمل شد. https://eitaa.com/piyroo
✯پس از آن تصمیم گرفت برای ادامۀ تحصیل به قم مهاجرت و در مدرسۀ حقانی ثبت‌ نام کند ، ولی به علت مشکلات مالی موفق به انجام این کار نشد. به فکر افتاد برای ادامۀ تحصیل چند ماه کار کند ، لذا در یزدآباد اصفهان در کنار پدر به کار مشغول شد. روزها کار می‌کرد و شب‌ها به درس خواندن مشغول بود. این دوره هم‌زمان شده بود با انقلاب و او تا پاسی از شب به همراه دوستان انقلابی‌اش در جلسات مذهبی و چاپ و پخش اعلامیه‌ها تلاش می‌کرد. در حال گذراندن دورۀ سربازی بود که با شنیدن فرمان امام، از پادگان محل خدمت فرار کرد و به جمع مردم انقلابی پیوست . در بهمن‌ ماه 1357 با چند تن از دوستان خود به تهران رفت و جزء گروه محافظان در کمیتۀ استقبال از امام خمینی شد . https://eitaa.com/piyroo
✯انقلاب که پیروز شد، ادامۀ خدمت سربازی‌اش را در کمیتۀ انقلاب اسلامی اهواز سپری کرد. وقتی به زادگاهش برگشت، عضو این نهاد انقلابی در نجف‌آباد شد، سپس به تهران مهاجرت کرد و با شهید محمد منتظری به مبارزۀ سیاسی با گروهک‌های لیبرال پرداخت. هم‌چنین در چاپ روزنامۀ پیام شهید که زیر نظر محمد اداره می‌شد، همکاری و فعالیت کرد. حضور در آموزش‌های نـظـامـی و چریکی در سوریه، هم‌چنین سفر به کـشورهای لیبی و الجزایر از جمله همکاری‌هایش با شهید محمد منتظری بود. https://eitaa.com/piyroo
✯با آغاز جنگ تحمیلی، به سپاه پیوست و همراه یک گروه صد نفری که خودش فرمانده آن بود، عازم منطقۀ سر پل‌ ذهاب شد. در عملیات الی‌بیت‌المقدس که به عنوان فرمانده گردان عمل می‌کرد، از ناحیۀ پا به شدت زخمی و حدود دو ماه در بیمارستان تهران بستری گردید، سپس به جبهۀ غرب رفت و نزدیک یک ماه به کار شناسایی در کوهستان‌های صعب‌العبور و پُر برف منطقۀ شمال عراق مشغول شد. با توجه به توانایی، مدیریت و روحیۀ رزمی زیادی که داشت، سال 1362 در قرارگاه حمزه سیدالشهدا مسئولیت هماهنگی واحدهای عملیاتی قرارگاه را بر عهده گرفت. https://eitaa.com/piyroo
✯در عملیات قادر، نمایندۀ رسمی سپاه در قرارگاه ارتش بود و با تلاش شبانه‌ روزی‌اش در هماهنگی‌های لازم بین این دو نیرو نقش مهمی را ایفا کرد. از اوایل سال 1365 تا اواسط سال بعد با سِمت مسئول عملیات قرارگاه نجف در طرح‌ریزی عملیات‌های مختلف نقش فعالی را ایفا کرد. همان‌گونه که یک طراح عملیات‌های نظامی بود، عنصری فرهنگی نیز به شمار می‌رفت و هیچ وقت از کتاب و کتابخوانی فاصله نگرفت. از جمله مسئولیت‌هایش می‌توان به: عضویت در کمیتۀ انقلاب اسلامی، قائم مقام سپاه پاسداران نجف‌آباد، فرمانده گردان در لشکر8 نجف‌اشرف، معاون رزمی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، مسئول عملیات قرارگاه نجف و قائم‌ مقام لشکر27 محمد رسوال‌الله(ص) اشاره کرد. سردار سرلشکر ایزدی دربارۀ ایشان می‌گوید: «نقش او در دفع حمله‌های دشمن در استراتژی دفاع متحرک، به یادماندنی است.» https://eitaa.com/piyroo
✯تنگۀ ابوغریب در 22 تیر ماه 1367 حکایتی عجیب از پرواز غلامرضا داشت . سی سال بیشتر نداشت و هنگامی که گردان عمار را به جلو حرکت می‌داد، اصابت ترکش گلولۀ توپ دشمن به پاها و بدنش، او را به زمین انداخت و به مقام وصال رساند. آخرین کلام او در واپسین لحظه‌های زندگی سعادتمندانه‌اش ذکر مقدس «یا حسین» بود . https://eitaa.com/piyroo
✯فرازهایی از وصیت نامه شهید غلامرضا صالحی در حالی این وصیت‌نامه را می نویسم که حتی یک لحظه آرام نمی گیرم. چون عشقِ شهادت در سر دارم و «مرگ با شرف» را بر «زندگیِ ننگین» ترجیح می¬دهم و با چشم خود، مرگ را در جلوی گام¬هایم می-بینم که چطور ]از من[ استقبال می کند. خواستِ من از ملت ایران این است که فرمانِ امام را به جان بخرند و نگذارند که امام، این فرزند فاطمه‌ی زهرا(س) قلبش به درد بیاید. هر چند که این ملی گرایانِ خائنِ آمریکایی، قلب امام را به درد آورده¬اند و روزی در دانشگاه، فاجعه به نفع آمریکا می¬آفرینند، و روزی در دادگاه، از امیرِ اسلام دفاع می‌کنند. شما ای مردم مسلمان، دست به دست هم بدهید و وحدت را حفظ کنید که در این صورت پیروزی اسلام بر کفر حتمی است. اما تو ای مادرم، خواهش من این است که برای من هیچ گریه نکن، چون موجب شادی دشمن می¬شود. و اگر شما به جای گریه، شادی کنی، آنچنان مشتی بر دهانشان زده¬ای که توان، و شادی از آنها گرفته می شود و عزادار می¬شوند. اصلا چرا گریه؟ خدا در قرآن مجید می فرماید: «ما به شما اولاد و مال می¬دهیم تا شما را امتحان کنیم.» اگر می خواهی امتحان خوبی پس داده باشی، وقتی که می¬بینی من شهید شدم، بگو خدایا این قربانی را از من قبول کن و راضی هستم به آنچه رضای تو در آنست. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید 🌼 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا