#سلام_امام_زمانم💚
ای سبب تپش زمین و زمان سلام!
نامتان حیات است
برای تمامی عالمیان!
گواراتر از آب زلال...
لطیفتر از هوای بهار...
شیرین تر از عسل...🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
🕊یادشهدا باصلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹کسانیبه امامزمانشان خواهند رسید
که اهلِسرعت باشند؛
و اِلّا تاریخِکربلا نشان داده ،که قافلهٔ حسین معطلِ کسی نمیماند ..!
شهیدآوینی ✍🏻
#شهید_آرمان_علی_وردی🕊
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
همه مےگویند:
میانعدهاےباڪلاس
املبودنجرأتمےخواهد...🪴
امامنمےگویم:
میانعدهاےحرمتشڪن
حرمتنگه داشتن؛شجاعت است...
شیرزن!
به خودت ببال
بدانڪه ازمیانعدهےڪثیرے
لیاقت داشتی ڪه مدافع
چادرمادرباشے...!
#چادرانه
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بہقوݪشہیدحججۍ:
خدایا!
مرگۍبہمونبده..
ڪہهمہحسرتشوبخورن!💔
-قشنگنیستخدایی؟!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
نظࢪے ڪنبہدلـمحالدلمخوبشود
حالواحوالࢪفیقٺبخداجالبنیسٺ..
#رفیقشهیدم🤍
#بهدعاتمحتاجم
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📜 فرازی از وصیتنامه
#شهید_محمدرضا_موحد_دانش...🌷🕊
✍ فراموش نکنید امامِ زمانِ شما حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
لحظهای از دعا برای سلامتی ایشان غفلت نکنید. گرفتاریهای خود را به واسطه ایشان حل و رفع کنید.
با تمام قدرت کوشش کنید تا هر چه زودتر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور فرماید. اطلاعات و معرفت خود را به امام زمان زیاد کنید و سعی کنید دلتان با محبت به امام انس بگیرد.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌱قسمت ۱۱۴ از چیزی که در دلم گذشت خنده ام میگیرد اما به روی خودم نمی آورم . شهروز دوباره پوزخند میز
🌱🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی
✔️قسمت ۱۱۵
+میتونی باور کنی میتونی نکنی ، حقیقت ماجرا همینه
اگرچه دلم چیز دیگری میگوید اما ساکت میشوم تا مبادا شهروز چیزی بفهمد.به صندلی تکیه میدهد
_فرض میکنیم که فقط به چشم پسر عموت بهش نگاه .....
میان حرفش میپرم
+لازم نیست فرض کنیم. با اطمینان میتونیم بگیم فقط به چشم پسرعموم بهشون نگاهم میکنم
با تمسخر میگوید
_باشه باشه تو راس میگی .
بعد از مکث کوتاهی ادامه میدهد
_اینا رو گفتم که بگم حتی اگه ۱ درصد هم بهش فکر میکردی دیگه بهش فکر نکنی. اینا رو گفتم که اگه بخاطر اون به من جواب رد دادی بیخیالش بشی. اون که سرطان گرفت رفت پی کارش.دیگه مشکلت با من چیه ؟ نکنه میخوای به اون جوجه مذهبی که از بچه های دانشگاهه بله بگی ؟
ادای آدمهای متفکر را درمی.آورد و ادامه میدهد
_البته بدم نیست.....خوشگله
خودم را به صبر دعوت میکنم.چقدر صبور بودن کار سختیست.حالا میفهمم چرا قرآن گفته«وَ اَلله یُحِبُ الصابِرین»چون خداوند درصورتیکه بنده اش در کوره سختی ها پخته شود علاقه اش به آن بنده بیشتر میشود. کار سخت است که انسان را پخته و علاقه خدا را بیشتر میکند وگرنه کار راحت را که همه میتوانند انجام دهند. نفس عمیقی میکشم
+اولا آدم نباید راجب دیگران اینطوری صحبت کنه . دوما من هیچوقت ظاهر جزو ملاکام نبوده . سوما من فعلا قصد ازدواج ندارم نه با شما نه با هم دانشگاهیم . من و شما به هم نمیخوریم. ازدواج ما اشتباهترین کار ممکنه من حتی یه بارم بهش فکر نکردم و حتی وقتی قصد ازدواج هم داشته باشم اصلا حاضر نیستم این کار رو انجام بدم حتی اگه پای جونم در میون باشه. پس این بحث رو برای همیشه کنار میزاریم .
دستانش را در جیب جلیقه اش فرو میبرد و با غرور نگاهم میکند
_یه بار گفتم دوباره ام میگم . من اگه چیزی رو بخوام حتی به زورم که شده بدستش میارم .
جدی نگاهش میکنم و با تحکم میگویم
+من از این حرفا نمیترسم چون پشتم به خدا گرمه.برادرای حضرن یوسف خواستن سعادت و خوشبختی رو از حضرت یوسف بگیرن اما چون خواست و تقدیر خداوند چیز دیگه ای بود حضرت یوسف به سعادت بیشتری دست پیدا کرد.پس اگه خواست و تقدیر خداوند خلاف خواست شما بشه حتی اگه خودتو به آب و آتیشم بزنی نمیتونی جلوی خواست خداوندو بگیری .زور و قدرت خدا در برابر بنده خدا هیچه .
پوزخند میزند و سرتکان میدهد
_خوب منبر میری. چرا سخنران نمیشی؟شنیدم درآمدشم خوبه.یه ذره از این چرت و پرتا تو مخشون فرو کنی کلی بهت پول میدن و ازت تشکر میکنن
سری به نشانه تاسف برایش تکان میدهم .
اثر گذاشتن در او مثل سوراخ کردن سنگ سخت و دشوار است.بلند میشوم
+خدافظ
فقط سر تکان میدهد و به میز خیره میشود ؛ بدون حتی کلمه ای پاسخ
.
.
.
امروز آخرین امتحانم را دادم و برای چند ماهی از دانشگاه خلاص شدم.آشفته و بی حوصله هستم. اتفاقات این چند روز خسته ام کرده اند.روزی که فهمیدم سجاد سرطان دارد نیمه های شب بغض حبس شده در سینه ام را آزاد کردم و تا نماز صبح گریه کردم.میدانم شهروز هر آدمی باشد دروغگو نیست. حداقل دروغ به این بزرگی نمیگوید .
حرف هایش هم با توجه به اوضاع درست است .
در میان امتحاناتم ۲۹ خرداد ماه تولد سجاد بود که گذشت. سجاد هم مثل شهروز ۲۴ ساله شد.سجاد و شهروز با اختلاف چند ماه همسن هستند. چه خون دل ها که سجاد به خاطر این چند ماه اختلاف سنی نخورد .
وقتی بچه بودیم شهروز مدام به سجاد زور میگفت و معتقد بود چون چند ماه از سجاد بزرگتر است، سجاد موظف است حرفهایش را اطاعت کند.سر تکان میدهم تا ذهنم خالی شود.دلم نمیخواهد با این ذهن خستهام دوباره به گذشته فکر کنم .
تازه متوجه دور و برم میشوم.به پارک نزدیک دانشگاه رسیده ام.بی حوصله روی نزدیکترین نیمکت مینشینم .چند دقیقه قبل علیرام از من جدا شد و رفت.از روزی که شهروز را دیده بود دیگر دور و برم نبود و از من فرار میکرد.تا اینکه امروز در دانشگاه از من توضیح خواست و من هم سربسته توضیحی راجع به محرم بودن به شهریار دادم تا فکر نکند با دو نامحرم سوار ماشین شده بودم.بعد هم حرف های شهروز را راجب عاشق شدنم تکذیب کردم ؛ اگرچه دروغ گفتم اما چاره دیگری نداشتم .
با شنیدن صدایی که به من سلام میکند سر بلند میکنم.پسر جوانی که کلاه بافت روی سرش کشیده و ماسک به صورتش زده رو به رویم ایستاده. با تعجب نگاهش میکنم .نمیتوانم بشناسمش ؛ بعید میدانم از بچه های دانشگاه باشد .
کمی به چشم هایش دقت میکنم که تنها عضو معلوم از صورتش است .نا گهان هین کوتاهی میکشم.تازه او را شناختم . به کنارم اشاره میکند
_اجازه هست بشینم ؟
با شنیدن صدایش مطمئن میشوم که سجاد است !!!از دیدنش هم خوشحالم، هم متعجب و هم غمگین .ضربان قلبم دارد شدت میگیرد. سلام میکنم و لبخند تصنعی میزنم .
+بفرماییدمینشیند و به رو به رو خیره میشود
_خوب تونستید منو بشناسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدایی1951
روایتگری شهدا حجت الاسلام سعید آزاده شهدای مدافع حرم
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم💚
من که جز همنفسی با تو ندارم هوسی
با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی
من کسی جز تو ندارم که بهدادم برسد
میتوانی مگر ای دوست بهدادم نرسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
🕊یادشهدا باصلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
مردان بے ادعــا
نمےدانم
از این جمع باصفاےتان،
ڪدام ماندید و ڪدام پر ڪشیدید..
اما همینقدر مےدانم
و مےگویم ڪه،
شرمندۀ آن نگاههاے خالصم...
یاد شهدا باصلوات
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شاید شهـــــادت
آرزوے همه باشد
اما یقیناً
جز مخلصین
ڪسے بدان نخواهد رسید...
ڪاش بجاے زبان با عملم،طلب شهادت مے ڪردم...
شهــید مدافــع حـــرم
#محمدحسیــنبشیری 🥀 🥀
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
#یـاد.شـہـدا.بـا.صـلـواتـ
🌖قمر فاطمیون شهرت داشت
یڪے از شروط عقدش این بود
ڪہ مدافع حرم باقے بماند....
💦ڪلام شهید:
من حاضرم مثل علیاڪبرِ امامحسین(ع)
اِربا ِاربا بشم ولے ناموس شیعہ حفظ بمونه
◀️آخرش هم
در حالِ خنثے ڪردن بمب بود ڪه
منفجر شد و بدنش تیڪہ تیڪہ شد! :)
⚘️ #شهید_حسین_هریری 🥀
(⚘️شادے روحشون صلوات ⚘️)
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
#یـاد.شـہـدا.بـا.صـلـواتـ
✍ _میخواست بیدارش کند؛ نمیگذاشتم. بحثمان گرفت. گفتم: مگه تو نمیدونی اون چقدر کم میخوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، میگه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمتام. طرف، خیلی خونسرد گفت: راستش میخواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا میخوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش اینطرف و آنطرف تا سرانجام عکساش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش اینور و اونور؟
سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم.
#شهید_محمود_کاوه...🌷🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
...دشمنان کوچک مانند اسرائیل را برای آمدنت با حاج قاسم های کوچک از بین میبریم، اما؛
ریشه ی ستم را باید دستان حیدری باشد تا از بُن بَر کَنَد.
مهیا میسازیم زمینه های ظهورت را حضرت ارباب.
اما بیا که؛
شمشیر کَجت راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌱🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی ✔️قسمت ۱۱۵ +میتونی باور کنی میتونی نکنی ، حقیقت ماجرا همینه
🌱قسمت ۱۱۶
سر برمیگرداند و نگاهم میکند اما نگاهش نمیکنم تا دوباره بغض نکنم .
_شما زندگیتونو تباه میکنید با این کار. اگه این بیماری منو بکشه شما میمونید و یک دنیا غم. پس الکی جوونیتونو بخاطر یه عشق بیثمر خراب نکنید .
نمیداند با این حرف هایش چه آتشی به دلم میزند. سعی میکنم حرفهایش را نشنیده بگیرم
+من نمیدونم شما تفسیرتون از عشق چیه ولی تا جایی که من میدونم عشق چیزی نیست که به اراده من بیاد و به اراده من بره .
سر تکان میدهد
_این فقط یه نصیحت برادرانه بود . یا علی .
و بعد با قدمهایی بلند از من دور میشود .
نصیحت برادرانه؟ برادر؟ این واژه را دوست ندارم؛ دوست ندارم کنار اسم سجاد پیشوند برادر بگذارم.میدانم این حرف هایی که زد حرف دلش نبود. میدانم او بیش از من ناراحت است. چون هم برای من ناراحت است، هم برای خودش و مجبور است صبوری کند.تنها بخاطر من مجبور شد این حرف ها را بزند .
سر بلند میکنم. اثری از سجاد در دور بر نیست، حتما تا الان از پارک خارج شده. بغضم میترکد و به اشک تبدیل میشود .
بدون اینکه مانع آنها شوم آزادانه رهایشان میکنم تا در دلم نمانند.
یعنی واقعا قرار است سجاد با این بیماری برای همیشه برود؟ چقدر بیرحمانه ! چرا تابحال نگفته بود؟ چرا به بقیه نگفته؟ معلوم نیست دارد چه کار میکند .
با شنیدن صدای زنگ موبایلم را از جیبم بیرون میکشم.نام مادرم روی صفحه نقش بسته است.دست از گریه برمیدارم و صدایم را صاف میکنم و تماس را وصل میکنم.
+سلام مامان .
_سلام مادر کجایی ؟ دیر کردی ؟
+یه کار کوچیکی برام برام پیش اومده. یک ساعت دیگه خونم
_باش منتظرتم عزیزم. خدافظ
+خدافظ
تلفن را قطع میکنم و اشکهایم را با گوشه چادرم پاک میکنم.تا خانه پیاده میروم و فکر میکنم بلکه به نتیجه ای برسم .
.
.
.
تسبیحات حضرت زهرا را میگویم و تسبیح را کنار مهر میگذارم.نفس عمیقی میکشم و چشم هایم را محکم میبندم.دلم میخواهد وقتی چشم هایم را باز میکنم بگویند این مدت خواب بودی و حالا بیدار شده ای .
نه سوگل رفته و نه سجاد سرطان دارد .
میزنم زیر گریه و به سجده میروم
خدایا شهروز این همه اذیتم کرد،ازت شکایت نکردم، گفتم بنده بدی بودم، دارم تاوان پس میدم، سوگل فوت شد، سکوت کردم، و گفتم حتما قسمت بوده، ولی دیگه چرا سجاد باید سرطان بگیره ؟
گریه ام شدت میگیرد
خدایا مگه نگفتی فَاِنَ مَعَ العُسره یُسرا؟
پس کو آسونی؟ کو راحتی؟ چرا همش سختی و درد و بدبختیه ؟
از سجده بلند میشوم .گریه ام آرام میگیرد . قران را از کنار جانماز برمیدارم و اتفاقی یکی از صفحه ها را باز میکنم.
سوره مزمل آمد....
از اول با دقت به معنی شروع به خواندن میکنم. به آیه ۹ میرسم
«و صبر کن بر آنچه میگویند و به طرزی نیکو از آنان دوری گزین.»
به محض خواندن این آیه از گفته هایم پشیمان میشوم. نباید ناشکری میکردم . مگر من عبد ضعیف خدا صلاحم را بهتر از خالقم میدانم که برای خدا تعیین و تکلیف میکنم ؟
✨با خواندن این آیه تازه میفهمم.....
چرا اذیت های شهروز کمتر نمیشد بلکه بیشتر میشد ؛ باعث و بانی همه اش خودم بودم . اشتباهم این بود که در برابر اذیت هایش #سکوت کردم.از همان اول باید به پدرم میگفتم.نگفتم چون فکر میکردم اگر بگویم شهروز بیشتر اذیتم میکند.اگر به پدرم گفته بودم و خودم هیچ اقدامی نمیکردم ، پدرم کاری میکرد که شهروز تا عمر دارد جرات نکند سمت من بیاید.عمو محسن هم قطعا با او برخورد میکرد و با تهدید به گرفتن ثروت شهروز را ساکت میکرد.شهروز آنقدر بی عقل نیست که سر لج و لجبازی بخواهد ثروتش را از دست بدهد .
اشتباه بزرگ را من کردم .
اشتباهم این بود که خودسرانه عمل کردم .
اشتباهم این بود که از او دوری نکردم .
دوباره به سجده میروم
💫خدایا مقصر خودم بودم، مقصر همش خودم بودم ولی این بلا رو از سرم بردار . اشتباه کردم ، #فهمیدم که اشتباه کردم ، پس کمکم کن .
سر بلند میکنم. قطره اشکی از گوشه چشمم سُر میخورد و بین گل های چادر نمازم گم میشود .
با صدای در سر بر میگردانم . با دیدن شهریار لبخند مهربانی میزنم
+سلام ، چه عجب یادی از ما کردی ؟
کی اومدی نفهمیدم ؟
_علیک سلام . حتما داشته چیزی بهت الهام میشده نفهمیدی .
و بعد چشمکی حواله ام میکند .
میخندم و به سمت تخت اشاره میکنم .
+چرا سر پا وایسادی بشین
در را میبندد و روی تخت مینشیند . به کنارش اشاره میکند
_بیا بشین کارت دارم .
سر تکان میدهم و جانمازم را جمع میکنم .
میروم و کنارش مینشینم . لبخند میزنم
+بفرما
لبخندش را جمع و جود میکند و جدی نگاهم میکند
_وضعیت سجاد رو به بهبوده
مبهم نگاهش میکنم.از کجا میداند که من از بیماری سجاد مطلعم؟ شاید دارد یک دستی میزند.خودم را به بی اطلاعی میزنم
+چه وضعیتی ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدایی1952
اینجا مرکز دنیاست.../ روایتگری حاج قاسم صادقی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت