eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
3.9هزار دنبال‌کننده
37.4هزار عکس
17.7هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهرستان بیجار از استان کردستان در سال ۱۳۴۳ه.ش شاهد ولادت کودکی به نام محمدباقر بود: شهید محمدباقر منصوری. او روزهای زیبای کودکی اش را در کنار خانواده سپری کرد. سال ۱۳۴۹ه.ش آموختن را آغاز نمود و تا پایان سال دوم مقطع راهنمایی درس خواند. ۱۵ ساله بود (سال ۱۳۵۸ه.ش) که به عضویت افتخاری مرکز فرهنگی سپاه پاسداران شهرستان بیجار درآمد. در سال ۱۳۶۲ه.ش برای انجام خدمت نظام وظیفه آماده شد و مدت دو سال با همراهی تیپ ۵۵ هوابرد شیراز در جبهه های جنوب و غرب کشور خدمت نمود. جنگ تحمیلی، آغاز راه صعب و دشوار برای مردان غیور این سرزمین آسمانی بود. محمد در خیل یاوران روح الله (ره) به دفاع از حریم ایران اسلامی پرداخت. دو بار در منطقه عملیاتی سومار و یک بار در آبان ماه سال ۱۳۶۲ه.ش از ناحیه ساق پای راست و بار دیگر در دی ماه همان سال از ناحیه ران پای چپ مجروح شد. منصوری به خاطر علاقه ای که به کسب معلومات عقیدتی داشت، دوره عالی پیاده را با کسب رتبه دوم در محل مرکز آموزش تخصصی شهید منتظری به پایان رساند. در سال ۱۳۶۷ه.ش به عنوان پاسدار نمونه مورد تقدیر قرار گرفت و مسئولیت های متعددی از جمله آموزش نیروهای بسیجی و مسئول امور رده های بسیج، تسلیحات سپاه، گروهان عملیاتی سیاسران، ستاد ناحیه مقاومت جعفر آباد، قائم مقام گردان عملیاتی حسین آباد و فرماندهی گردان ادوات تیپ ۲ ویژه سقز را پذیرفت. محمدباقر در تاریخ چهارم مهرماه سال ۱۳۷۱ خورشیدی در سن بیست و هشت سالگی در جریان یک درگیری با ضد انقلاب، خودروی وی به داخل دره سقوط کرد و در منطقه عملیاتی سرتون سقز، سکوی پرواز عاشقانه او به دیار جاویدان عشق گردید. مزار مطهر شهید محمدباقر منصوری در گلزار شهدای شهرستان بیجار قرار دارد. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید عزت الله شمگانی در سال ۱۳۳۹خورشیدی در روستای مشهدی کاوه شهرستان فریدن از توابع استان اصفهان چشم به جهان هستی گشود. پنج سال دوران کودکی را در همانجا گذراند و سپس به اصفهان سفر کرد و در آن شهر اقامت گزید. پس از گذراندن مقاطع ابتدایی و راهنمایی، از ادامه تحصیل منصرف شد و با انجام کارهای متفرقه به امور اقتصادی خانواده کمک نمود. عزت الله که جوانی بشاش و توانا بود، ابتدا برای خدمت سربازی و سپس به شکل رسمی وارد ارتش شد و توانست دوره تکاوری و چریکی را بگذراند. وی پس از استعفا از ارتش در شعاع نورانی رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) قرار گرفت و به همراه خیل عظیم مردم در تظاهرات، پخش اعلامیه و نوارهای امام (ره) حضوری فعال داشت. پس از انقلاب، عزت الله شمگانی در دفاع شهری اصفهان بود و مسئولیت گروه های گشت و حفاظت را بر عهده داشت اما به محض تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به آنجا رفت و در واحد عملیات سپاه مشغول شد. روح بلند او هیچ زمزمه ای را به جز تکلیف نمی پذیرفت لذا به سیستان و بلوچستان رفته، به عنوان مسئول عملیات سپاه زاهدان با تلاش بی وقفه، امنیت نسبی را در آنجا برقرار نمود. شمگانی در دیوان دره یزد، به عنوان فرمانده سپاه و در زاهدان به عنوان فرمانده عملیات و سپس به عنوان فرمانده عملیات سپاه در سیستان و بلوچستان و نیز در هر جای دیگر که انقلاب، ایثار و گذشت می طلبید؛ حضور داشت. روزهای پرالتهاب جنگ آغاز شد و عزت الله با گام های استوار راهی جبهه های نور گشت و چند ماه بعد به پیروی از سنت ارزشمند نبوی با دختری مؤمنه ازدواج کرد و پس از آن بلافاصله به جبهه مراجعت نمود و در مهرماه سال ۱۳۶۰ه.ش در عملیات ثامن الائمه (علیه السلام) شرکت کرده و در منطقه فیاضیه دارخوین در محفل ملائکه الله جای گرفت. او یاد حنظله غسیل الملائکه را در ذهن همگان زنده نمود. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید 🌼 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تاریخ تولد:1333/6/9 محل تولد : خرمشهر خوزستان تاریخ شهادت:1360/7/7 مزار:بهشت زهرا درجه: سردار سرلشگر پاسدار 🌷_ از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین». بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ... و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟ ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند. ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید 🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید هوشنگ خانی در سال ۱۳۳۶ش در خانواده‌ای مذهبی در شهر آبادان پا به عرصه گیتی نهاد. وی در سایه حمایت‌های بی‌دریغ خانواده‏اش توانست تا اخذ مدرک دیپلم درس بخواند. هوشنگ برای انجام خدمت سربازی به خرمشهر رفت، و در ضمن آن، به فعالیت‌های سیاسی نیز پرداخت تا این‏که توسط مأموران رژیم ستم‏شاهی دستگیر و زندانی شد. او پس از رهائی از زندان، بار دیگر به خیل عظیم تظاهرکنندگان پیوست و با ورود حضرت امام خمینی (ره) به ایران و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی به عضویت جهاد سازندگی درآمد و با تمام توان خود به بازسازی ایران اسلامی و مناطق محروم آن همت گماشت. هوشنگ در ساعت فراغت به تدریس در روستا روی آورد ‌و با تشکیل کتابخانه و کلاس‌های ایدئولوژی و انجمن اسلامی محل، به جذب نیروهای انقلابی مشغول گردید. اعتقاد عمیق او به روحانیت مبارز و فداکار و اطمینان از نهضت پرشور انقلاب اسلامی باعث شد تا تحت عنوان امدادگر به جبهه ‏های حق علیه باطل بشتابد. هوشنگ سرانجام در تاریخ دوازدهم آبان‏ماه سال ۱۳۵۹ هجری شمسی در آبادان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، در سن بیست و سه سالگی به جمع شاهدان پیوست. پیکر پاک شهید هوشنگ خانی را در تکیه شهدای شهر اصفهان به خاک سپردند. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و ‌شهید 🌼 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
شهید حمید شمایلی شهید حمید شمایلی به تاریخ 27 بهمن 1342 در بهبهان در خانواده مذهبی متولد شد. اواخر سال 1356 که اندک اندک شعله های انقلاب اسلامی از زیر خاکستر زبانه می کشید، حمید مشغول تحصیل در دوم راهنمائی بود. اما مانند بسیاری از همسالان خود، در تجمعات انقلابی و تظاهرات ها شرکت کرده و افتخار حضور در تظاهرات خونینِ ماه رمضان را که رژیم طاغوت برای اولین بار در بهبهان ، دست خود را به خون مردم رنگین نمود، در کارنامه خود ثبت نمود. با پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان با آغاز فعالیت های جهاد سازندگی حمید به این نهاد برخاسته از متن انقلاب پیوست. حمید پشت نیمکت های کلاس دوم دبیرستان نشسته بود که جنگ تحمیلی شروع شد. علی رغم مراجعات مکرر حمید به پایگاه های بسیج ، برای اعزام به جبهه ، به دلیل حضور دو برادر بزرگش در میادین نبرد ، از اعزام او ممانعت به عمل می آمد. با این حال حمید به ترفندی ، خود را به سپاه سوسنگرد رساند و مدتی را در کنار مدافعان این شهر به نبرد با متجاوزان بعثی پرداخت.او پس از بازگشت از جبهه به تحصیل خود در مقطع سوم دبیرستان ادامه داد. پس از عملیات ثامن الائمه(ع) حمید به آبادان رفت و به واحد مهندسی رزمی جهاد استان فارس ملحق شد. این جوان ، در کسوت سنگر سازان بی سنگر ، در عملیات طریق القدس حضوری فعال داشت و زیر سنگین ترین آتش دشمن به کار احداث خاکریز و جاده مشغول بود و پس از آن نیز در عملیات فتح المبین به وظایف جهادی خود عمل نمود. در عملیات « الی بیت المقدس» چند روز قبل از آزادی خرمشهر ، هنگامی که حمید با بولدوزر مشغول احداث خاکریز بود ، مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجروح شد که البته پس از چند ساعت با بدن مجروح دوباره به خط مقدم نبرد بازگشت. پس از شرکت در عملیات رمضان ، حمید، خرقه ی سبز پاسداری از انقلاب اسلامی را بر تن نمود و در فروردین ماه 1362 به عضویت واحد مهندسی رزمی تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) درآمد و به فاصله کوتاهی، به «معاونت واحد مهندسی رزمی تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) »منصوب گردید. هر زمان مأموریت و کاری به او محول می شد با وجود مشکلات و کمبودهای موجود نه نمی گفت و با توکل بر خداوند متعال کارش را شروع می نمود. سرانجام در روز جمعه ، دهم فروردین ماه سال 1363 ،در منطقه عملیاتی جزیره مجنون شمالی ، پس از ادای فریضه نماز ظهر و عصر ، همراه برادران همرزمش بهروزی، اندامی، موسویون، آبرومند و حاج عبدالخالق اولادی ، مورد اصابت راکت های صدامیان قرار گرفت و بال در بال ملائک گشود. https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام : سید مرتضی آوینی تاریخ و محل تولد : 21 شهریور 1326 شهر ری تاریخ و محل شهادت : 20 فروردین 1372 (45 سال) فکه، خوزستان علت شهادت : برخورد ترکش مین پیشه : کارگردان، روزنامه نگار عنوان شهید آوینی : سید شهیدان اهل قلم
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان درگز از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیر کبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل شد. شهید صیاد شیرازی پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد. وی در سال ۱۳۵۰ با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند. شهید صیاد شیرازی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخش‌های مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 بیوگرافی شهید سید احمد پلارک سید احمد فرزند عباس در سال ۱۳۴۴ در تهران دیده به جهان گشود. اصلیت او از تبریز است. پدر او در سن ۶سالگی سید احمد، فوت کرد. درواقع سید احمد پلارک، تک پسر خانواده بود و مسئولیت خانواده به غیر از تحصیل، بر عهده ی او بود و او با کار کردن توانست به خواهرانش در امر ازدواج، کمک کند. محل زندگی شهید سید احمد پلارک در خیابان ایران میدان شهدا بود و پناه‌گاه همیشگی او مسجد حاج آقا ضیاء آبادی( علی بن موسی الرضا( ع)) بود. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام و نام خانوادگی :محمود عبدالهی تاریخ تولد :۱۳۳۶/۰۶/۰۱ محل تولد :دامغان مسئولیت :تک تیرانداز سن :۲۴ سال تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۰۱/۲۲ محل شهادت :تنگه چزابه نام عملیات :پدافندی نحوه شهادت :اصابت ترکش خمپاره 🌷 بسم رب الشهداءوالصدیقین” در نخستین روز شهریور ‌هزاروسیصدوسی‌وشش در شهرستان دامغان به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا اول دبیرستان در شهرستان دامغان ادامه داد و بعد از آن برای ادامۀ تحصیل و کار عازم تهران شد و در ضمن کار به تحصیلاتش در دبیرستان‌های شبانه ادامه داد. محمود از همان کودکی دارای هوش و استعداد سرشاری بود. علاقۀ شدیدی به رشتۀ برق و الکترونیک داشت. در ایام تحصیل و کار چندین دورۀ کارآموزی را در رشتۀ الکترونیک گذراند. در سن هفده‌‌سالگی وارد ارتش و پس از گذراندن دوران آموزشی در پادگان حشمتیۀ تهران مشغول کار شد. چون روح لطیف و سرشار از محبت او با جو پادگان سازگاری نداشت، تصمیم گرفت که از ارتش بیرون بیاید. چندین بار استعفا داد؛ اما نه‌‌تنها استعفایش پذیرفته نشد، بلکه مورد تهدید مقامات هم قرار گرفت؛ تا جایی که این مسائل باعث شد مدت‌های زیادی را در زندان به‌‌‌‌سر ببرد. تمام درجه‌هایش را از او گرفتند و فقط حقوق سربازی را به او می‌دادند. او هم‌‌چنان در زندان به‌‌سر می‌برد تا در بحبوحۀ انقلاب با استعفای او موافقت می‌شود؛ به شرط این‌‌که مبلغی را به‌‌عنوان غرامت به ارتش بپردازد و آن‌ها در عوض کارت پایان ‌‌خدمت به او بدهند. او غرامت را می‌پردازد اما هم‌‌چنان در بند دژخیمان باقی می‌‌‌‌ماند تا سرانجام در بیست‌‌و‌‌دوم‌‌ بهمن سال هزاروسیصدوپنجاه‌‌وهفت هم‌‌زمان با پیروزی انقلاب و بازشدن‌‌ زندان‌ها توسط مردم مسلمان از زندان آزاد می‌گردد و پس از چند ماه موفق به دریافت گواهی‌نامه پایان خدمت می‌شود. سال هزاروسیصدوپنجاه‌‌وهشت به دامغان بازمی‌گردد. در خیابان شهید مطهری اقدام به بازنمودن مغازه تعمیرگاه رادیو و تلویزیون می‌نماید. با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به صف شیرمردان مدافع میهن می‌پیوندد. در بهار سال شصت ازدواج می‌کند که حاصل زندگی مشترک او یک دختر است. در تاریخ بیست‌‌وششم‌‌ اسفند‌‌ماه سال شصت برای دومین بار داوطلبانه عازم جبهۀ بستان می‌شود. سرانجام در تاریخ بیست‌‌ودوم فروردین‌‌ماه سال هزاروسیصدوشصت‌‌ویک در تنگۀ چزابه روح پاک محمود در جوار رحمت حق آرام می‌گیرد و بر خوان «عند ربهم یرزقون» می‌نشیند و برای همیشه در یاد و خاطره مردمان میهنش جاودانه می‌شود. پیکر پاکش در فردوس‌‌رضای دامغان در جوار بقیۀ همسنگرانش دفن می‌شود. “راهش جاوید باد” 🌼 شادی روح پاک همه شهیدان و شهید محمود عبدالهی صلوات🌼 https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نــام :محمدرضا نـام خـانوادگـی :بیات نـام پـدر :حسن تـاریخ تـولـد :۱۳۶۵/۱۱/۰۷ مـحل تـولـد :تهران سـن :۳۰ سـال تـاریخ شـهادت :۱۳۹۵/۰۱/۲۴ کـشور شـهادت :سوریه مـحل شـهادت :حلب 🌷 شهید محمدرضا بیات هفتم بهمن سال 1365در محله فلاح تهران به دنیا آمد. بعد از سمیه و سمانه، خدا علی(محمدرضا) را به حسن آقا و همسرش بخشید. محمدرضا 2 ساله بود که از نعمت مادر محروم شد و در دامن زهرا خانم زبان باز کرد. پدرش می‌گوید: «از کودکی همراه با من به مسجد می‌آمد و از سن حدود پنج یا شش سالگی در مسجد مکبری می‌کرد. کم‌کم عاشق مداحی اهل‌بیت (ع) شد و به اهل‌بیت، خصوصا حضرت امام حسن مجتبی (ع) علاقه زیادی داشت.» روزی که او برای نخستین بار در هیئت خیابان شهید عیوض‌خانی روضه خواند، کوچک و بزرگ هیئت شیفته حس و حال مجلسش شدند. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 رزاق «رضا» چراغی در سال ۱۳۳۶ در شهرستان ساوه متولد شد. در ۶ سالگی قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبی که داشت، همواره در درس‌هایش موفق بود. او علاوه بر تحصیل، به مطالعات و فعالیت‌های مذهبی علاقه‌مند بود و در مجالس مذهبی، با شور و اشتیاق حضور می‌یافت. پس از گذراندن دوره ابتدایی، وارد دبیرستان شد و در آن مقطع با برخی مسائل سیاسی آشنا شد. رضا در شروع انقلاب اسلامی، در سال آخر دبیرستان بود و در راهپیمایی‌ها علیه رزیم منحوس پهلوی و در توزیع اعلامیه‌های امام خمینی (ره) فعال بود. همچنین در روزهای پیروزی انقلاب، در تسخیر مراکز نظامی و دولتی رژیم، حضوری پررنگ داشت. او پس از شروع غائله کردستان توسط ضدانقلاب، فوری به همراه جمعی از دوستان، خود را به مریوان رساند و در مبارزه با گروه‌های محارب، از هیچ کوششی دریغ نکرد. چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئول جانشینی سپاه دزلی بود و زمانی نیز به‌عنوان مسئول محور مریوان انجام‌وظیفه کرد و خدمات درخشانی را از خود به یادگار گذاشت. رضا چراغی که ارادت خاصی به حاج احمد متوسلیان داشت و خصوصیات اخلاقی و نظامی او را الگوی خود قرار داده بود، بعد از شکل‌گیری تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، به همراه تیپ در عملیات‌های مختلف شرکت کرد. وی از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیرماه سال ۱۳۶۱، فرماندهی گردان حمزه را در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه سال ۱۳۶۱ در لبنان و قبول فرماندهی تیپ ۲۷ توسط حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به‌عنوان قائم‌مقام لشکر خدمت کرد و از مهرماه سال ۱۳۶۱ برای مدت کوتاهی، معاونت سپاه ۱۱ قدر را که فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت. از آبان ماه سال ۱۳۶۱ تا فروردین‌ماه سال ۱۳۶۲ در عملیات‌های «والفجر مقدماتی» و والفجر یک، به‌عنوان فرمانده لشکر انجام‌وظیفه کرد. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید اسماعیل نظری در خردادماه سال 1347 در خانه فقیری به‌ دنیا آمده‌ام. موقعی که به چهارسالگی رسیدم برادرم کلاس 10 بود و شکل‌های کتاب طبیعی را در خانه‌مان می‌کشید و پیش ایشان می‌نشستم، نگاهش می‌کردم و خیلی علاقه زیادی به نقاشی پیدا کرده بودم. از آن‌ به‌ بعد موقعی که بیکار بودم وقتم را صرف نقاشی کشیدن می‌کردم. بعد برادرم که دید علاقه زیادی به نقاشی دارم، مرا به کتابخانه نقاشی کودک برد و در آنجا عضو کتابخانه شدم. صبح‌ها و بعدازظهرها به کتابخانه می‌رفتم و نقاشی می‌کردم. بعد در کتابخانه ما را به اردوی رامسر بردند و بعد از دو روز باز به کتابخانه آستانه برگشتیم؛ ولی علاقه‌ام به نقاشی بیشتر شده بود تا به 6 سالگی رسیدم. به مدرسه رفتم و شروع به درس خواندن کردم و به درس خواندن هم استعداد داشتم. تا به کلاس پنجم رسیدم و همه سال قبول شدم موقعی که به کلاس اول راهنمایی رفتم دیگر برادر بزرگم به دانشگاه رفته بود و کم‌کم با دوست‌هایی آشنا شده بودم که مرا جذب خودشان کرده بودند و مرا از کتابخانه، نقاشی، درس‌خواندن، مدرسه رفتن، همه چیز انداختند. https://eitaa.com/piyroo