eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- سلام بر جانِ حاضرِ غریبِ عالم فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةٍ🌱 السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌يَاحُجَّةَ‌اللَّهِ‌فـٖے‌أَرْضِهِ.. - - ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🕊🌷 شهدا 🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَاءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُؤمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم. https://eitaa.com/piyroo
🔹 می‌دونستید دانشمند شهید محسن فخری زاده، کربلا نرفته بود؟! ◇‌ ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن، ولی بخاطر محدودیت‌های امنیتی که داشت نمی‌تونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود. ◇ یک بار به حاج قاسم گفته بود امکانش هست، اینقدر تو عراق نفوذ داری، من تا حالا حرم امام حسین(ع) نرفتم یه بار برم و بیام.. ◇ حاج قاسم بهش گفته بود: محال نیست، اما من موافق نیستم. ◇‌ چون اگر من شهيد بشم جایگزین دارم، ولی تو معادل نداری، هیچ کسی نیست که جاتو پر کنه !!!!! ◇ روایت حاج حسین کاجی از شهید گرانقدر فخری زاده ... ‎‎‌ 🕊🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
✳️ سیره معلم شهید سید رضا مهدوی طبق بیان دختر شهید... ✅ پدر اخلاقی نیکو داشت او ما را که تازه به سنّ تکلیف رسیده بودیم با مهربانی و لطافت برای ادای نماز صبح بیدار می کرد گاهی وقتها نیم ساعت کنار بسترمان می نشست دست به سر و رویمان می کشید نوازشمان می کرد و با آرامش می گفت دخترم عزیزم وقت نماز است مگر نمی خواهی نماز بخوانی؟ ✖️او هیچ وقت ما را با خشونت مجبور به نماز خواندن نکرد! ❇️ رفتار زیبایش بهترین مشوّق برای علاقمند شدن ما به نماز بود. ‎‎‌‍‌ https://eitaa.com/piyroo
خواهر شهید: مادرم از وقتی فهمید طالب را با اتو داغ کردند و سوزاندند بیشتر از ۳۰ سال است که دست به اتو نزده متولد: 1344/09/28 تهران تاریخ شهادت : 1361/05/24تهران توسط منافقین شکنجه شد و به شهادت‌ رسید ‎‎ ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۱۱۳ در طول راه، مهیا نگاهش را به بیرون دوخته بود...و آرام آرام؛ اشک می ریخت. و حتی یک لحظه دست شهاب را ول نکرد. شهاب، به دستش که مهیا آن را محکم گرفته بود، نگاهی انداخت.آشفته بود... میخواست هر چه زودتر بداند، که برای چه مهیا این وقت شب، آن هم همچین جایی، بود. اصلا چه اتفاقی افتاده، که مهیا این همه ترسیده و دست و پایش و پیشانیش زخمی شده... دوست داشت، سریع جواب سوال هایش را بداند.... ولی با وضعیت مهیا، نمی توانست چیزی بپرسد. باید تا رسیدن به خانه و آرام شدن مهیا، صبر می کرد. ماشین را داخل خانه برد.... به سمت مهیا رفت و کمکش کرد، که پیاده شود. وارد خانه شدند. مهیا خودش را به شهاب نزدیک کرد. ــ شهاب چرا اینجا تاریکه؟! شهاب به مهیا که ترسیده بود، نگاهی انداخت. ــ خانمی؛ کسی خونه نیست.... برای همین چراغارو خاموش کردیم. ــ روشنشون کن. شهاب کلید را زد. مهیا وقتی خانه روشن شد، نفس آسوده ای کشید.با کمک شهاب، از پله ها بالارفتند. وارد اتاق شهاب شدند.... شهاب، مهیا را روی تخت نشاند. چادر ومغنعه مهیا را از سرش برداشت؛ و کمکش کرد، که دراز بکشد. تا شهاب خواست که بلند شود؛ مهیا دستش را محکم گرفت و سرجایش نشست. ــ کجا میری شهاب؟! شهاب نگاهی به دستان مهیا، و به چشمان ترسانش انداخت؛ و از عصبانیت چشمانش را، محکم روی هم فشرد. ــ عزیزم... خانمی... میرم جعبه کمک های اولیه رو بیارم؛ زخم هات رو پانسمان کنم. زود برمیگردم. شهاب از اتاق بیرون رفت.... سریع جعبه را برداشت و به آشپزخانه رفت. یک لیوان آب قند، درست کرد و به اتاق برگشت... با دیدن مهیا، که گوشه ی تخت، در خودش جمع شده و زانوهایش را در آغوش گرفته بود؛ وسایل را روی میز کارش گذاشت و به سمتش رفت. ــ مهیا! چرا گریه میکنی خانمی؟! ــ شهاب... میترسم. گریه نگذاشت، که صحبتش را ادامه بدهد.... شهاب او را در آغوش کشید و بوسه ای روی موهایش گذاشت.... دیگر نمی توانست تحمل کند، باید از قضیه سر درمی آورد. ــ مهیا... عزیزم، نمی خوای بگی چی شده؟! اصلا تو؟ اونجا؟ تو بیابون؟ تو اون ساختمون؟ چیکار میکردی؟! مهیا، نفس عمیقی کشید.... الان که درآغوش شهاب بود؛ دیگر ترسی از چیزی نداشت. شروع کرد، به تعریف کردن... از تماس زهرا... از افتادنش... از مهران و صحبت هاب نازنین... از ترسیدنش... گفت و شهاب شکست...گفت و رگ گردن شهاب، برجسته شد... گفت و شهاب از عصبانیت، کمر مهیا را فشرد...مهیا زار می زد و تعریف می کرد و شهاب پا به پایش داغون تر می شد! ــ شهاب! خیلی ترسیدم. وقتی مهران رو دیدم. وقتی بهم نزدیک شد. دوست داشتم خودم رو بکشم. دستان شهاب مشت شد.... مطمئن بود اگر مهران را گیر می آورد، او را می کشت. مهیا، کم کم آرام شد.... شهاب لیوان آب قند را، به دستش داد. مهیا مقداری از آب قند را، خورد. شهاب مشغول پانسمان زانو و پیشانی و دستان مهیا، شد.بوسه ای روی پیشانی اش گذاشت. ــ الان میام! مهیا سری تکان داد. شهاب، به اتاق مریم رفت و یک دست لباس برداشت و به اتاق برگشت. ــ مهیا جان! بیا این لباس ها رو تنت کن. مهیا سری تکان داد. شهاب، از اتاق خارج شد. موبایلش را درآورد و شماره محسن را گرفت. ــ سلام کجایی؟! _... ــ مریم باهاته؟! _... ــ چیزی نیست! _... ــ زود بیاید خونمون. _... ــ بیا بهت میگم. _... ــ زود... تماس را قطع کرد. خداراشکر کرد، نزدیک بودند. اینطور بهتر میتوانست کارش را انجام دهد. در را زد و وارد اتاق شد. مهیا روی تخت نشسته بود. شهاب، با لبخند به طرفش رفت.مهیا به کمربند شهاب خیره شده بود. شهاب رد نگاهش را گرفت، که متوجه اسلحه اش شد! ــ چیه خانوم؟! به چی خیره شدی؟! ــ شهاب، ازش استفاده که نمیکنی! شهاب، کمک کرد، مهیا روی تخت دراز بکشد. ــ وقتی لازم باشه، استفاده میکنم. شروع کرد، به نوازش موهای مهیا... نگاهی به زخم پیشانی و چشمان مهیا انداخت؛ که از گریه ی زیاد، دورشان سرخ شده بود. ــ شهاب خوابم میاد! ــ خب بخواب خانمی! ــ میترسم چشام رو ببندم. شهاب، چشمانش را محکم روی هم فشار داد و دستامش را مشت کرد. ــ من برات مداحی بخونم؛ آروم میشی... مهیا سرش را تکان داد. ــ منو یکم ببین... سینه زنیم رو هم ببین... ببین که خیس شدم... عرق نوکریمه این... دلم یه جوریه... ولی پراز صبوریه... چقدر شهید دارن... میارن از تو سوریه...چقدر شهید دارن... میارن از تو سوریه...منم باید برم... آره برم سرم بره...نزارم هیچ حرومی....طرف حرم بره.... یه روزی هم بیاد... نفس آخرم؛ بره... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 اربعین آمد دلم را غم گرفت بهر زینب (س) عالمی ماتم گرفت سوز اهل آسمان آید به گوش ناله ی صاحب زمان آید به گوش آجرک‌الله‌یا‌صاحب‌الزمان 🏴 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🕊🌷 شهدا 🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَاءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُؤمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم. https://eitaa.com/piyroo
اربعین است اربعین کربلاست هر طرف غوغایی از غم ها به پاست گویی از آن خیمه های نیم سوز خود صدای العطش آید هنوز 🥀اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن 🥀وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین 🥀وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن 🥀وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین 🏴 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
✅ اعمال روز اربعین ❶ «زیارت (علیه‌السلام) و زیارت » در این روز، زیارت امام حسین است! و این زیارت‌... همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری(ع) روایت ‌شده که فرمودند: علامت مؤمن پنج چیز است! ۱. پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن ۲. زیارت اربعین کردن ۳. انگشتر بر دست راست کردن ۴. جَبین(پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن ۵. و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است. ❷ «غسل اربعین و توبه» ❸ بعد از نماز صبح ۱۰۰مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم) ❹ ۷۰مرتبه تسبیحات اربعه ❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰مرتبه استغفار ❻ غروب اربعین ۴۰مرتبه لااله‌الاالله ❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) 📚 وسائل الشیعه‌ ج۱۰ ص۳۷۳
پدرم به روضه اهل بیت(علیه السلام) خیلی اهمیت می داد می گفت درک اهل بیت با احساسات نیست باید خودت را در واقعه تجسم کنی و گریه کنی، گاهی پدرم از غم و غصه اهل بیت (ع) آنقدر گریه می کرد که راهی بیمارستان شده و بستری می شد.‼️ ایشان چه طلبه بودند و چه نبودند به نماز خیلی اهمیت می دادند حتی در شرایط حاد و غیر ممکن نمازش ترک نمیشد و در مواقعی که در مورد رهبری یا ولایت فقیه شبهه ای ایرادی می شد با تمامی دلایل قانع کننده و صبوری جواب می داد و اگر طرف مقابل نمی پذیرفت به نشانه اعتراض حتی اگه جلسه مهمی می بود و به نفع ایشان اما جلسه را ترک می کرد. نقل از فرزند شهید. ‍‌ https://eitaa.com/piyroo