فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کــلامشهـــید:
کتری را برداشتم که از رودخانه آب بیارم، در پشت بوتهها دیدم چندین دختر در حال شنا هستند. تنم لرزید، خدا را صدا کردم و گفتم: به خاطر تو از این گناه میگذرم و ذکر «یاالله» را مدام تکرار کردم، ناگاه شنیدم از درختها، کوهها، سنگریزهها صدا بلند شد و همه میگویند:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا وَ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحٌ
پاک و منزه است خداوند ما و پروردگار فرشتگان و روح القدس.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💢 جوری خوابیدن انگار نه انگار که شهیدن...💔😭
شدت موج های انفجار این بچه ها را از درون متلاشی کرده....
#کربلای_غزه
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدایی2234
این صدای شهید مدافع حرم محمدرضا سنجرانی میباشد.
امروز هم ازچپ میخوریم وهم ازراست
بقول شهید چمران
وقتی شیپور جنگ نواخته می شود مرد از نامرد مشخص میشود!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم💚
🍁ديگر بس است اين همه غربت، ظهور کن
چشم انتظاری و غم و حسرت، ظهور کن...
🍁ای کاش در رکابِ شما می شدم شهيد
عجل علی ظهورک ای آخرين اميد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
🕊🌷#زیارتنامۀ شهدا 🌷🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَاءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُؤمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم.
#الّهی_بدماء_شهدائنا_عجل_لولیک_الفرج
#درآرزوی_شهادت
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
صبح که میشود
قلبم را از نو
برایِ کنارِ شما تپیدن
کوک میکنم
این یعنی خودِ خود زندگی...
#صبـحتون_شهـدایـی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 حالوهوای حرم مطهر رضوی در آستانه شهادت امام رضا (ع)
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تلنگر⚠️
دوستدارمنمازبخونم🧎
امارفیقاممسخرهمےکنن
دوستدارمحجاب🧕 داشتھباشم؛
امااطرافیاننمےپسندن...
امامکاظم(علیه السلام)مےفرمایند:
اگھتودستتیھتیکھطلا⭐️باشه،
همھمردمبگناینسنگھباورمیکنے؟
اگہیھتیکہسنگدستتباشہ
همهمردمبگنطلاستباورمیکنی؟نه
پسحرفمردمروبذارکنار،هیچوقت
نمیتونیهمهروراضےکنی
فقطحرفخداوخواستاو ...
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💢شهادت بازیگر فلسطینی در حمله اسرائیل به غزه
🔹منابع فلسطینی از شهادت «رشاد ابو سخیله» هنرمند سرشناس و قهرمان سریال بوابة السماء (دروازه آسمان) در ادامه حملات ارتش رژیم صهیونیستی به نوار غزه خبر دادند.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📎این مالِ مردمه!
✨مادر شهید روایت میکند: احمد خیلی سرمایی بود. در حدّی که توی تابستون هم لباس زیاد میپوشید!! دوستانش میگفتند در سوریه، یک جاهایی مجبور بودیم در خونهی مردم سوری سنگر بگیریم؛ خب به هرحال جنگ شهری بود و از طرفی وسایل مردم هنوز توی خونهها بود.
احمد خیلی رعایت میکرد که به وسایل آسیبی نرسه! یک شب خیلی سردش بود و از سرما میلرزید؛ وقتی یه پتو از خونه سوریها برداشتیم روش انداختیم، با ناراحتی ردش کرد و گفت نه، این مال مردمه! گفتیم خب میذاریم سر جاش ولی احمد قبول نکرد.
شهیدمدافعحرم
#احمد_قاسمی کرانی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
♡••
#چادرانه🦋
[✨با همان چادر پاکی
که به سر داری
میتوانی غم مهدی
ز تنش برداری
دوره جنگ و جدال است
و زمان ناپاک است
چادرت روی سرت است
تو سنگر داری☺️💛]
️#زن_عفت_افتخار
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📎خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
قصد داشتم برای #اربعین به کربلا برم.
پیاده روی نجف تا #کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا...
همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن
سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم.
مامانم باجون ودل مراقبش بود
یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه.
میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده.
بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام معظم رهبری(مدظله):
اونایی که شهید میشن...
خداوند بیشترین لطف رو به اونها میکنه...!
#شهید_آرمان_علی_وردی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📎وصیتنامه
دیدم اعمال کسانی را که شعار حسینی بر لب، لیکن عمل کوفیان در پشت پرده دارند ...
#شهید_علی_اصغر_جودی_نعمتی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مانند مادرت شده ای قد خمیده ای
آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای
داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند
خواهر نداشتی که برایت به سر زند
#شهادت امام رضا(ع)تسلیت باد🖤🥀
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۲۲
سلام نمازش را داد و سربه مهر گذاشت. چشمانش را بست. به این سکوت وآرامش نیاز داشت....ساعت هایی که گذشت؛ برایش خیلی سخت بودند. ساعت هایی پر از نگرانی، آشفتگی، عصبانیت..خدایش را شکر کرد، که اتفاق بدی برای مهیا پیش نیامد. وگرنه، نمیدانست چطور میتوانست با آن کنار بیاید. بوسه ای به مهر زد و از جایش بلند شد. نگاهی به چند دکتر و پرستاری که برای خواندن نماز صبح آمده بودند، انداخت و از نمازخانه خارج شد.
بیمارستان در این ساعت، خلوت بود. اینبار به طرف آسانسور رفت. تا دکمه را زد، در باز شد و وارد آسانسور شد.با شنیدن صدا که طبقه سوم را اعلام می کرد، به خودش آمد.
از آسانسور بیرون آمد و به اتاق مهیا رفت.
با دیدن پرستاری که غذا آورده بود و آن ها را روی میز میچید؛ به سمت تخت رفت.
پرستار بدون اینکه سلام کند، با اخم گفت:
ــ دکتر گفته، باید چیزی بخوره. بدنش ضعیفه.
ــ خیلی ممنون! زحمت کشیدید. بقیه اش رو خودم انجام میدم.
پرستار، تحت تاثیر رفتار مودبانه شهاب، لبخندی زد و از اتاق خارج شد.
مهیا، به شهاب نگاهی انداخت. شهاب بالبخند به سمتش رفت.
ــ چه عجب! بیدار شدی شما!
کمکش کرد، تا سرجایش بشیند.شهاب، ظرف سوپ را جلو آورد. مهیا با دیدن غذا، اخم هایش درهم جمع شدند.
ــ شهاب! من اشتها ندارم.
شهاب اخمی کرد.
ــ مگه دست خودته؟! ضعف داری، باید یه چیز مقوی بخوری.
و قاشق را جلوی دهانش گرفت. مهیا دستش را جلو برد، تا قاشق را بگیرد؛ که شهاب دستش را عقب کشید.
ــ بکش کنار دستت رو؛ دهنت رو باز کن...
تا آخر کاسه، شهاب با آرامش و شوخی سوپ را، به مهیا خوراند.مهیا،دهانش را با دستمال تمیز کرد. شهاب ظرف ها را کنار گذاشت. روی صندلی نشست.دستان مهیا را در دست گرفت. مهیا به چشمان خسته اش نگاه کرد.
ــ شهاب! بخواب! خسته ای...
شهاب لبخندی زد.
ــ برای خواب، وقت زیاد هست. الآن میخوام باهات حرف بزنم.
مهیا منتظر نگاهش کرد.
ــ چه اتفاقی افتاد مهیا؟! من یک لحظه توروگم کردم، کجا رفتی؟! چی شد؟! چرا کارت کشیده شد به بیمارستان؟!
مهیا، سرش را پایین انداخت. با یادآوری اتفاقات چند ساعت پیش، اشک در چشمانش جمع شد.
ــ چرا گریه میکنی مهیا! نگرانم نکن!
مهیا نفس عمیقی کشید.
ــ بعد اینکه از پیشت رفتم، تاکسی گرفتم رفتم معراج شهدا. حالم بد بود، قبلش هم سرگیجه داشتم. برای همین، مریم کلید پایگاه رو داد بهم، که برم پایگاه استراحت کنم. رسیدم معراج، رفتم گوشه ای و فقط ازت گله کردم. پیش کی؟! خودم هم نمیدونم. فقط عصبی و ناراحت، با حال بد، گریه میکردم. کم کم احساس کردم دارم ضعف میکنم. ولی دیگه خیلی دیر شده بود...
نگاهی به دستانش که بین دستان بزرگ و گرم شهاب، اسیربودند انداخت.
ــ بلند شدم که سرم گیج رفت، نتونستم خودم رو کنترل کنم و افتادم. فقط آخرین چیزی که یادمه، این بود؛ که یه آقایی به طرفم دوید. بعد هم، صدای آمبولانس ... همین...
شهاب، با چشم های سرخ، به مهیا نگاهی انداخت.
ــ باور کن؛ نمی خواستم اینجوری باخبر بشی. اصلا من خواستم بشینم در موردش باتو حرف بزنم. اما نشد.
ــ یعنی من اینقدر برات بی ارزشم که نرجس خبر داشت؛ ولی من بی خبر بودم؟!
شهاب، اخمی کرد. فشاری به دستان مهیا آورد.
ــ اولا ؛ اسم اون دختر رو نیار، که خودم حسابش رو بعد میرسم. دوما بحث ارزش نیست، خدا شاهده تو همه ی زندگیمی... ولی من وقت نکردم. من همون دیشب اومدم که بهت بگم.
مهیا، سرش را پایین انداخت و آرام هق هق می کرد.
ــ مهیا، تو الان به خاطر اینکه نرجس زودتر فهمید؛ گریه میکنی؟!
مهیا سرش را مظلومانه به عالمت نه تکان داد و با گریه گفت.
ــ من از ترس نبودنت کنارم، دارم گریه میکنم...
شهاب از جایش بلند شد و کنارش نشست و او را در آغوش کشاند.
ــ هیسس... آروم عزیز دلم، مگه میشه من کنارت نباشم. من بدون تو نمیتونم یه لحظه دووم بیارم.
بوسه ای بر موهایش زد و مهیا را، در آغوشش نگه داشت. مهیا کم کم آرام شد؛ و نفس های مرتب و عمیقش نشان از خوابیدنش می داد. ولی شهاب، دوست نداشت او را از خودش جدا کند. شاید می ترسید که دیگر نتواند او را داشته باشد..
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟