زمزمه شب یلدایمان همین باشد...
▪️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليّٖكَ الْفَرَج ▪️
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
خـღــدا
تنها اسمی است که؛
هر کجا صدایش زدم
گفت:جـــانم!
هیچوقت هیچکسو
جز خدا صدا نکنید
امیدوارم محتاج هیچکس
جز خــღـــدا نباشید
سلام صبحتون خدایی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖
💛بسمتعالی💛
☘🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عجوبابالحوائج🌼☘
🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃
🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃
💎 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 💎
💎وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن💎ِ
💎وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💎
💎وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن💎ِ
💚اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجِّل فرجهم و العن اعدائَهم اجمعین💚
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
⚘بسم رب الشهداء و الصدیقین⚘
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم
قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم
به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند..
#ســـلام_بـــر_شهـــدا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
صبح ☀️
انعکاس لبخند تـــوست...
رهبرم ،بخند
تا زمین نفس بکشد
#سلام_آقا_جان
#صبحتان_بخیر🖐
ما همه سربازان جان بر کف تو هستیم✌️
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
.
✨ سرپناهِ نا امیدان ، مأمنِ مأیوسها
ایستگاه آخرِ ای کاشها ، افسوسها
✨ گرم در رویای صحن و گنبد و گلدستههاست
زائر دلخسته و بیخواب از کابوسها
روزتون امام رضایی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
باید مثل #شهدا باشیم
بچه ها اهل پل زدن بودند،
نه اهل دور زدن
اهل دعا بودند نه اهل ریا و ادعا
اهل اخلاص بودن نه اهل اختلاس
یادمون باشه روی دنیا شون پل زدن،
روی عشق، همسر، فرزند، پدر و مادر و زندگے شون.....
پلی از فرش دنیا تا عرش اعلا
پلی از خاک تا افلاک
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین
می انداخت و حجب و حیا در چهره اش
موج میزد ...
وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت ؛ اگر خانمی وارد مغازه میشد ، کتابی در دست میگرفت ، سرش را بالا نمی آورد و میگفت : پدر شما جواب بدید .
( #شهید ، حاج سیّد مجتبی علمدار )
#هشت_سال_دفاع_مقدس
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
زندگی نامه سرلشکر شهید محمد جعفر سعیدی:
برگ، برگ زندگی کسی را می خواهیم ورق بزنیم که در طول حیاتش تمامی دغدغه اش خدمت بوده است. سه روز از تابستان سال چهل و سه هنوز نگذشته بود که در روستای احشام قائدها از توابع شهرستان دشتی خداوند محمد جعفر را به خانوده اش هدیه داد. مثل تمامی هم سن و سالانش غرق در بازی های کودکانه بود. کودکی اش با همه ی شیطنت هایش تمام شد و به مدرسه رفت. ابتدایی اش را که خواند و می خواست به یک مقطع بالات برود و رشد کند، مجبور شد به کویت سفر کند. مشکلاتی که در آن برهه ی زمانی تمامی خانواده ها با آن دست و پنجه نرم می کردند. دو سالی را در کویت کمک خرج خانواده اش بود و بعد از برگشتش به ایران کمک خرجی با کار کردنش، برای خانواده شده بود.
دیپلمش را که گرفت، به نگینی در دل کویر، شهر کرمان اعزام شد. هنوز مهر پای کارت پایان خدمتش خشک نشده بود که در شرکت فرجام بوشهر شروع به کار کرد. کار در آن شرکت در همان سالهایی بود که مردم بیدار شده بودند و می خواستند یک بار و برای همیشه سلطنت شاهنشاهی، سایه ی سنگینش را از سر این کشور بردارند. محمد جعفر هم در این میان خودش را بین جمعیت می انداخت و از فریاد های بلند الله اکبر گفته تا پخش اعلامیه را انجام می داد، تا هر چند سهم اندکی در این جمع کردن بساط عیش و نوش شاهان داشته باشد.
شاه رفت، و رهبری کشور به دست امام خمینی بود، محمد جعفر گوش و چشمش به صحبت های رهبری بود، فقط منتظر یک اعلام یا یک دستور از طرف ایشان بود. وقتی فرمان بسیج مستضعفین را شنید، خودش جزء اولین نفراتی بود که لبیک گفت و جوانان هم سن و سال خودش را هم جذب بسیج می کرد. کم کم فعالیت های فرهنگ ی اش را شروع کرد. از نماز جماعت گرفته تا برگزاری دعای کمیل و ندبه. هر روز بر تعداد شرکت کنندگان در مساجد و پایگاه های بسیج اضافه می شد. تا اینکه صدایی از جنگ به گوش تک تک ایرانیان می خورد. صدام هوس کشور گشایی اش گل کرده بود. اما جوانانی چون محمد جعفر مگر اجازه ی چنین هوسی را به صدام می دادند. تقویم روز شمار سال را نشان می داد که حکم فرماندهی سپاه بندر ریگ برای محمد جعفر آمد. دو سالی را در این جبهه خدمت کرد تا اینکه فر ماندهی جزیره ی خارک را به ایشان دادند. یک منطقه ی جنگی، اما محمد جعفر نیروهایی نیروهایش را در شرایط سخت تربیت کرده بود و آنها را به مناطق دیگر هم برای جنگیدن می فرستاد. جزیره ی خارک سنگر بعدی محمد جعفر بود. او مردان این دیار را به خوبی می شناخت و می دانست که در شجاعت و مردانگی حرف اول را می زنند. سپاه دشتی بعد از خارک محل خدمت محمد جعفر بود. در حین مسولیت هایی که قبول می کرد، چندین مرتبه به جبهه های غرب و جنوب اعزام شد. یک مرتبه تا مرز شهادت رفت اتومبیلش مورد حمله ی ضد انقلاب قرار گرفت، اما خداوند تقدیر او را به گونه ای دیگر نوشته بود.
بندر زیبای گناوه محل بعدی خدمت محمد جعفر بود. آخرین مسولیت محمدجعفر که ختم به شهادتش شد معاون تیپ 13 امیرالمومنین(ع) بود. تقدیر محمد جعفر را در عملیات کربلای چهار نوشته بودند که در آن عملیات سال شصت و پنج آسمان نشین شود. خانواده و دوستان و همرزمان او ده سال تمام چشم انتظاری کشیدند تا اینکه پیکر مطهرش در سال هفتاد و پنج به شهر و دیارش بازگشت. و در گلزار شهدای گناوه محلی شد برای دیدار دوستان و آشنایانش. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
خاطرات سردار شهيد محمد جعفر سعیدی:
عنوان خاطره : بچه ها بايد آمادگي پيدا كنند
حدود سال ۶۲ بود كه شهيد انتقال به جزيره خارگ كردند در آن موقع هادي كه فرزند سوم ما بود يك ماهي داشت چند ماهي كه گذشت كه مزدوران بعثي به جزيره خارگ حمله كردند و چند موشك به طرف جزيره خارگ شليك كردند كه
. كارخانه برق و آب تصفيه كن آن را هدف قرار دادند
همه مردم به آن طرف كه دشمن حمله كرده بود رفتند آن روز هوا خيلي گرم بود مردم جزيره خارگ حدود ۱۰روز نه آب و نه برق داشتند عده اي از مردم آمدن بندر گناوه و به شهرهاي ديگر رفتند . من به سعيدي گفتم بيا ما را به گناوه ببر بچهها خيلي رنج ميبردند و او رو به من كرد و گفت بچهها بايد آمادگي پيدا كنند و نبايد از جنگ فراركرد.
راوی :همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
خاطره از #همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی
عنوان خاطره : « می خواهم مثل #حر باشم »
#همسر شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبههها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت.
روای همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی :
عنوان خاطره : فرماندهی علی گونه.
در شب عملیات کربلای ۴ دقایق اول عملیات بنده به همراه همرزمانم از جمله برادر عزیز و بزرگوارم شهید سعیدی بر قایق موتوری جهت انجام عملیات سوار شدیم که متاسفانه بدلیل تاخیر در شروع عملیات آب نهری که ما میبایست از آن عملیات را شروع کنیم پایین رفته و همچنین قایق موتوری نیز خراب شد .
در اثنا حرکت بسوی خروجی شهر قایق در گل نشست در همان حال و با وضعیت آب و هوای عملیات و تیر اندازیهای پی در پی دشمن بعثی متوجه شدم که قبل از اینکه کسی از برادران بسیجی بتوانند فرصت ورود به آب و حرکت دادن قایق را پیدا کنند برادر بزرگوار شهید محمد جعفر سعیدی خود را به آب انداخته و با آب و هوای سرد با توجه به فرمانده بودن ایشان بدون هیچ تکبر و بزرگ منشی به درون آب رفته و قایق را حدود ۱۰ دقیقه با تمام فشار و سنگینی قایق و هوای سرد تا مدخل خروجی نهر هل میداد و تحمل سختی و سرمای آن شب را در راه معبود خود بجان میپذیرفت نشان از فرماندهی علی گونه و امام گونه وی بود که اکنون میبایست الگوی مدیریت اسلامی جامعه باشد.
راوی جانباز و آزاده آقای علی سلطان پناهی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo