#طنز_جبهه😉
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ،
داد میزد : آهــــای ...😃
سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...
هــــمـــه رو بردن !!!😂😄🙈
شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک چفیه بود صلوات 🌹
#طنز_جبهه
ﺁﯼ ﺷﺮﺑﺘﻪ ...
ﺍﺯ ﺗﻤﺮﯾﻨﺎﺕ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﻟﻪ ﻟﻪ ﻣﯽﺯﺩﯾﻢ . ﺩﻡ ﻣﻘﺮ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﭼﺸﻤﻤﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺩﯾﮓ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺣﺴﯿﻨﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﺁﺏ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻼﻗﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮓ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺖ : ﺁﯼ ﺷﺮﺑﺘﻪ ! ﺁﯼ ﺷﺮﺑﺘﻪ ...!
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﻫﺠﻮﻡ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺁﯼ ﺷﻬﺮ ﺑَﺪﻩ ...! ﺁﯼ ﺷﻬﺮ ﺑَﺪﻩ !!!
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﺁﻥ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻓﻘﻂ ﺁﺏ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ . ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﺷﻮﺧﯽ ﻭ ﺟﺪﯼ ﻣﻼﻗﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﮐﺮﺩ
🌹هدیه به روح پاک شهدا صلوات🌹
#طنز_جبهه 😃😊
🌻🌾🌻🌾🌻🌾🌻🌾🌻🌾🌻
اوشین در عملیات مرصاد😱😳
آخرین روزهای عملیات مرصاد سپری شده بودند. نفس منافقین كوردل داشت قطع میشد. بچههای گردان روحالله داشتند آماده میشدند بروند كمك بچههای گردان امام سجاد(ع). تازه از مانور عملیاتی برگشته بودیم و خسته و كوفته و دلخور از اینكه نتوانستیم برویم غرب، توی چادرهای پادگان اندیمشك لمیده بودیم.
اخبار ساعت هشت شب را از بلندگوی گردان شنیدیم. كتری بزرگ روی اجاق داشت میجوشید. خوردن یك شیشه مرباخوری چایی آتشی جان میداد. شنبه شب بود و میشد رفت حسینیه گردان پای تلویزیون نشست و یك سریال درست و حسابی دید. شنبهها بعد از خبر، سریال ژاپنی «سالهای دور از خانه» پخش میشد.
بلندگوی تبلیغات گردان روشن شد و صدای برادر كافشانی (از بچههای تبلیغات گردان) حالی حسابی به بچههای گردان داد.
آقای كافشانی با لحنی آرام و پرهیجان اعلام كرد: برادرانی كه میخواهند سریال خواهر، اوشین را تماشا كنند، به حسینیه گردان.
صدای انفجار خنده بچههای رزمنده بود كه به هوا بلند شد.
https://eitaa.com/piyroo
#طنز_جبهه😅
یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع ڪرد و با صدای بلند گفت: ڪی خسته است؟😪
گفتیم: دشمن👊
صدا زد: ڪی ناراضیه؟😢
بلند گفتیم: دشمن👊
دوباره باصدای بلندصدازد: ڪی سردشه؟😣
ما هم با صدای بلندتر گفتیم:دشمن👊
بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا ڪه سردتون نیست میخواستم بگم ڪه پتو به گردان ما نرسیده !!!😬😂
یه همچین رزمندههایی داشتیم ما !♡
https://eitaa.com/piyroo
🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂
#طنز_جبهه
طلبه های جوان👳 آمده بودند برای بازدید 👀 از جبهه.
0⃣3⃣ نفری بودند.
شب که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی!😜
مثلاً میگفتند:
آبی چه رنگیه برادر؟!🤔
عصبی 😤 شده بودم.
گفتند:
بابا بی خیال!😏
تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند!🤔🤗😂
خلاصه همینطوری سی نفر را بیدار کردیم!😉
👨👨👦👦بیدار شدهایم و همهمان دنبال شلوغ کاری هستیم!
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند!
فوری پارچه سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد!
گذاشتیمش روی دوش بچهها و راه افتادیم🚶.
گریه و زاری!😭
یکی میگفت:
ممد رضا!
نامرد! 😩
چرا تنها رفتی؟ 😱
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
شهیده دیگه چی میگی؟
مگه تو جبهه نمرده؟
یکی عربده میکشید! 😫
یکی غش میکرد! 😑
در مسیر، بقیه بچهها هم اضافه میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و شیون راه میانداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق طلبهها!
جنازه را بردیم داخل اتاق.
این بندگان خدا📿 که فکر میکردند قضیه جدیه،
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن 📖خواندن بالای سر میت!
در همین بین من به یکی از بچهها گفتم:
برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر!😜😂
رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت:
محمدرضا!
این قرارمون نبود!😭
منم میخوام باهات بیام!😖
بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند!
ما هم قاه قاه میخندیدیم.😂😂😂
خلاصه آن شب تنبیه 👊 سختی شدیم.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
#طنز_جبهه
🔴جشن پتو
🔶قرار گذاشته بودیم هرشب یکی از بچههای چادر رو توی «جشن پتو» بزنیم...
یه روز گفتیم: ما چرا خودمون رو میزنیم؟
واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر.
🔶به همین خاطر یکی از بچهها رفت بیرون و بعد از مدتی با یه حاج اقا اومد داخل.
اول جاخوردیم. اما خوب دیگه کاریش نمیشد کرد. گفت: حاج آقا بچهها یه سوال دارن.
گفت: بفرمایید و ....😄
🔶یه مدت گذشت داشتم از کنار یه چادر رد میشدم که یهو یکی صدام زد؛ تا به خودم اومدم، هفت هشتا حاج آقا ریختن سرم و یه جشن پتوی حسابی ...😅
@piyroo
#طنز_جبهه
بچهها یکی یکی از خواب میپریدند بالا ، داد میزدند:
های مُردم! و شکماشونو میگرفتند و میدویدند طرف توالتها !!
ده تا توالت بود و جلوی درِ هر کدامشون ، ده بیست نفر ایستاده بودند توی نوبت ، سر و صداشون مقر ّو پر کرده بود.
کسی هم که از توالت میاومد بیرون ، شکمشو میگرفت و میدوید ته صف !
اکبر کاراته هم مسموم شده بود که یک دفعه از خواب پرید بالا ، داد زد ، های مُردم! ، های خراب کردم! ، و دوید به طرف ته سنگر ، یک دفعه پردهای را که دم سوراخ کولر آویزان بود ، زد کنار و خواست بره بیرون که با صورت و سینه محکم خورد به دیوار سنگر ، داد زد:
آخ مُردم! ، و به خودش پیچید.
پرده را کشید و گفت:
پس کو این درِ لامصّب؟! ، ای خدا ، عراقیها مسموممون کردند و حالا هم در سنگر رو محکم گرفتهاند! ، و بعد دوباره پرده را میکشید و میگفت:
بچهها ، پس کو این در لامصّب؟!
عابدینی گفت:
هی ، آقای مسموم! ، در اون طرفه ، این سوراخِ کولره!
اکبر کاراته ،که به خودش میپیچید ، گفت:
خاک بر سرت کنند! حالا که خودمو خراب کردم می گی در اون طرفه؟!
بعد از خنده ریسه رفت و دوید به طرف در.
پس کو این در لامصّب.....
📕 مجموعه کتب اکبرکاراته
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ @piyroo
#طنز_جبهه
صحبت از شهادت و جدایی بود و این که بعضی جنازه ها زیر آتش می مانند و یا به نحوی شهید می شوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود ، نشانه ای میداد تا شناساییِ جنازه ، ممکن باشد.
یکی میگفت ، دست راست من این انگشتری است.
دیگری میگفت ، من تسبیحم را دور گردنم میاندازم و...
اما نشانهای که یکی از بچه ها داد ، برای ما بسیار جالب بود ، او میگفت ،
من در خواب ، خُروپُف میکنم ، پس اگر شهیدی را دیدید که خُروپُف میکند ، شک نکنید که خودم هستم.....
📕 شوخ طبعیها ، ج۳ ص۱۸۶
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ @piyroo
#طنز_جبهه #بلندشدن_برای_نماز
💠شهید بروجردی بچه ها را برای نمازصبح بلند می کرد:
می گفت: «اگر آیه آخر سوره کهف رو بخونین، هر ساعتی که بخواین بیدار می شین.»
آمد بالای سرم گفت «مگر آیه رو نخوندی؟» گفتم: چرا؟!
گفت: «پس چرا دیر بلند شدی؟» درست موقع اذان بود😊.
گفتم: نیت کرده بودم سر اذان بیدار بشم که شدم.😂
خندید. گفت: «مرد مؤمن، این رو گفتم برای نمازشب بلند شین!»
گفتم: حاجی ما خوابمون سنگینه. اگر بخواهیم برای نماز شب بلند بشیم، باید کل سوره کهف رو بخونیم، نه آیه آخرش رو!😊😂
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo