eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄ #شهید_مدافع_مهدی_قاضی_خانی 💶ما از لحاظ مادی کم و کسری نداشتیم با این که در آمد آن چنانی نداشتیم آقا مهدی می گفت: وقتی ما توی زندگی مون آرامش روحی داریم نباید از بچه دار شدن بترسیم همیشه می گفت: یکی از وظایف والدین نسبت به اولادشان انتخاب اسم خوبه. اسم خوب هم اسم #معصومینه. 🍃اما وقتی دخترمان به دنیا آمد من خیلی اصرار داشتم اسم دخترمان نهال بگذارم. خیلی این اسم را دوست داشتم به خاطر ظرافتی که در این اسم حس کردم اما آقا مهدی اصرار داشت اسم اولیای خدا باشد مثلا فاطمه، زهرا، زینب. 📘 وقتی هم که رفته بود شناسنامه بگیرد من مطمئن بودم که اسم مذهبی انتخاب کرده اما وقتی برگشت و شناسنامه را داد دستم دیدم همان اسمی گذاشته که من دوست داشتم. #نهال 🌸خیلی خوشحال شدم بیشتر به خاطر اینکه چقدر نظرم برای همسرم مهم است می دانستم برای آقا مهدی خیلی سخت بود که برای اولین دخترش اسم فاطمه، یا زهرا نگذارد اما با این حال راضی شده بود به خاطر من از نظر خودش چشم پوشی کند. 💨می گفت: شما شریک زندگی ام هستی زحمت بچه ها هم بیشتر روی دوش شماست به خاطر همین همون اسمی که شما دوست داشتی رو گذاشتم اما پیش خدا مسئولیتی بابت این اسم قبول نمی کنم. 📗منبع: کتاب بابا مهدی https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢قسمت هفتاد و یکم: اسرای تازه و ماجراهای تازه وضعیت اسفناک و تاریخ خونبار غواصان بازمانده از کربلای چهار و اسرای کربلای پنج، تا عید نوروز و تحویل سال ادامه داشت و به عید ختم نشد. وارد سال ۶۶ شدیم و همچنان بساط کابل و شکنجه در جای جای اردوگاه برپا بود و این وضعیت ویژه و فوق العاده تا حدود شش ماه ادامه داشت. هر وقت تعدادی اسیر تازه را وارد اردوگاه می کردند ، همان بساط تونل وحشت برای اونا برپا میشد. گر چه با ورود هر دسته ای از اسرای جدید به اردوگاه تا چند روزی به اونا مشغول بودند و کمتر به آزار و اذیت ما می رسیدند ، ولی تکرار صحنه های وحشتناک تونل مرگ برای تعدادی از بهترین فرزندان این آب و خاک، شکنجه روحی ناشی از مشاهده این صحنه ها ، برای ما کمتر از شکنجه مستقیم خودمون نبود. اسرای جدید که میومدن ما قدیمیا را داخل می کردند و درها رو قفل می کردن. تازه می فهمیدم روزهای اول چی کشیدیم. می دیدیم اسرای مظلوم رو که داخل محوطه خاکی غلت می زدند و بعثیا مانند گله ای کفتار که در پی دریدن طعمه باشن ، چند نفری می ریختند رو سر یه نفر و آنقد می زدن که فرد قادر به تحرک نبود و خیلی وقتا اتفاق می افتاد اونایی رو که خصوصی و سفارشی شکنجه می شدن تا روزها و حتی هفته های متمادی نمی تونستن روی پاهاشون بایستند و برای دستشویی و هواخوری چهار نفر از دوستاش اونو با پتو جابجا می کردند. بر خلاف عراقی ها که تا تقی به توقی می خورد دسته دسته و گوسفندوار خودشون رو تسلیم می کردند و فریاد دخیل الخمینی آنها بلند میشد ، بچه های ما بندرت و تنها در شرایط بحرانی و اکثرا زخمی به اسارت در می اومدن و به همین دلیل تعداد اسرای ما تا روزای پایانی جنگ خیلی کمتر از عراقی ها بود و به یک سوم هم نمی رسید. بیشترین اسرای ما متاسفانه در ماهای پایانی جنگ و بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به اسارت دراومدند. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢قسمت هفتاد و دوم: کِرم زدن زخم مجروحین هر سری جدیدی که از اسرا وارد اردوگاه میشد، همراهشون تعداد زیادی زخمی بود. در حالیکه طبق قوانین بین المللی و کنوانسیون حمایت از زندانیان جنگی ، عراق موظف بود مجروحین رو به بیمارستان منتقل کرده و مداوا کنند، همانگونه که ایران این کار رو انجام میداد، اما جلادان بعثی توجهی به این قضیه نداشتن و زخمیا رو هم مثل افراد سالم به اردوگاه منتقل می کردند. حسین سلطانی از اسرای مشهدی بعد از تحمل درد طولانی به مرور انگشتای دستش ریخت و بعلت عفونت دستی که میشد با اندک مداوایی خوب بشه، از مچ جدا شد. خیلی از بچه ها لت و پار بودن و شکستنی هایی داشتند و حتی مواردی از قطع دست و پا داشتیم ، اما بعثیا هیچکدوم رو بیمارستان نمی بردن - مگر در موارد بسیار نادر- و به همون حال در اردوگاه رها می شدن و تنها هر چند روز یه بار تعدادی که خیلی بدحال بودن رو به بهداری کوچک اردوگاه می بردن و مختصری پانسمان می کردن. عدم رعایت بدیهی ترین اصول انسانی مانند مداوای مجروحین جنگی، سبب شد بتدریج تلفات ما شروع بشه و هر چند روز یه بار، یکی از بچه ها غریبانه و مظلومانه جان بده. به مرور زخما عفونی و بعد از مدتی زخمای عُمقی عفونت کرده و کِرم میزد. یک از بسیجیای شیراز که یه پاش قطع شده بود تمام زخماشو کِرم زده بود و هر چه آه و ناله می کرد به دادش نمی رسیدن و فقط گاهی یه کپسول پنی سیلین یا آمپی سیلین بهش می دادن . این تمامِ معالجه و درمانِ اونا بود و به همین خاطر بشهادت رسید. قافله اسرای مفقودالاثر در هرمکان و مقطعی شهیدی برجای میگذاشت و تعداد کاروانیان کم و کمتر میشد. بر خلاف این رفتار غیر انسانی بعثی ها، خود شاهد بودم در جبهه های ایلام زخمیای عراقی رو مثل بچه های خودمون تو بیمارستان مداوا می کردند. اوایل جنگ که نوجوانی سیزده ساله بودم، برای عیادت یکی از بستگان به همراه خانواده به بیمارستان امام خمینی ایلام رفتم. سرباز زخمی عراقی بدون هیچ نگهبان و مراقبتی در قسمت عمومی بیمارستان بستری بود و مردم به عیادتش می رفتند و مثل مریضای خودشون براش کمپوت و میوه می بردن. هیچ مجروح عراقی قبل از بهبودی کامل به اردوگاه منتقل نمی شد، اما در عراق همه چیز بر عکس بود و بعثیا هیچ تفاوتی بین مجروح و سالم قائل نبودن و همون رفتار ظالمانه که با اسرای سالم داشتن با زخمیا هم همونجور رفتار می کردن. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
...♡ حبّ‌«حســــین»سرالاسرار‌شهــــداست اگرا‌صراط‌مستــقیم‌می‌جویۍ‌بیــا از‌این‌مستــقیم‌تر‌راهی‌وجود‌ندارد... ~|حب‌حسیــن‌علیه‌السلام|~ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
هی میگیم شهید میشیم شهید بشیم ، به این فکر کردیم اخه ما چیمون شبیه شهداست که بخرنمون؟ آرزویی که براش نجنگی همون آرزو میمونه هیچ وقت به واقعیت تبدیل نمیشه ... ماه عزای اربابمونه ها شاید این آخرِ کاریه بی‌هوا بخرن... 🏴 https://eitaa.com/piyroo
✅ ۱۵قدم خودسازی یاران امام زمان عجل الله فرجه 🔶قدم اول : نماز اول وقت . 🔷قدم دوم : احترام به پدرومادر 🔶قدم سوم : قرائت دعای عهد 🔷قدم چهارم : صبر در تمام امور 🔶قدم پنجم : وفای به عهد با امام زمان(عج) 🔷قدم ششم : قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی 🔶قدم هفتم : جلوگیری از پرخوری و پرخوابی 🔷قدم هشتم : پرداخت روزانه صدقه 🔶قدم نهم : غیبت نکردن 🔷قدم دهم : فرو بردن خشم 🔶قدم یازدهم : ترک حسادت 🔷قدم دوازدهم : ترک دروغ 🔶قدم سیزدهم : کنترل چشم 🔷قدم چهاردهم : دائم الوضو بودن 🔶قدم پانزدهم : محاسبه نفس
🔆 امشب هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو: اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی #شهیدحامدبافنده 🏴 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 447 #دلایل حضور مدافعان حرم در سوریه #جمعی ازشهدای 🌹سپاهیان قمربنی هاشم(ع)🌹 #حتمأببینیدتادرک کنیدواژه لبیک یاعلمداررا😔✌️🌹 https://eitaa.com/piyroo
بهنام در تاریخ 12/11/1345 در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.شهریور 59 بود که شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها دا شتند شهر را ترک می کردند باور نمی کرد که خرمشهر دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام تصمیم گرفت بماند بمباران هم که می شد بهنام 13 ساله بود که می دوید و به مجروحین می رسید.از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن میدهدمدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ3) مفابل عراقی ها ایستاده بودند بعد رئیس جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید بهنام عصبانی بود مردم در شلیک گلوله هم باید عنایت می کردند به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود بهنام میرفت شناسایی چند بار او گفته بود ((دنبال مامانم می گردم گمش کردم)) عراقی ها فکر نمی کردند بچه 13 ساله برود شناسایی رهایش میکردند .یکبار رفته بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره می کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند یک اسلحه به غنیمت گرفته بود با همان اسلحه 7 عراقی را اسیر کرده بود https://eitaa.com/piyroo
نحوه شهادت خمپاره‌ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. مثل همیشه بهنام سر رسید، اما نارحتی بچه‌ها دیگر تأثیری نداشت؛ او کار خودش را می‌کرد. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛ ناگهان بچه‌ها متوجه شدند که بهنام گوشه‌ای افتاده است و از سر و سینه‌اش خون می‌جوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۲۸/مهر/۱۳۵۹ پر کشید و امروز آشیانه بهنام، این کبوتر خونین بال، در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است. وصیت‌نامه اولین نوجوان سیزده ساله دفاع مقدس، شهید بهنام محمدی بسم الله الرحمن الرحیم من نمی‌دانم چه بگویم، من و دوستانم در خرمشهر می‌جنگیم. به ما خیانت می‌شود. من می‌خواهم وصیت کنم، هر لحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها این است که بچه‌های خود را لوس و ننر بار نیاورید. از بچه‌ها می‌خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند. به خدا توکل کنند. پدر و مادرها! فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید. https://eitaa.com/piyroo
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از #شهید_بهنام_محمدی_راد جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان .... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸 #التماس_دعای_فرج ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا 🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید‌ #بهنام_محمدی_راد #اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا #ملتمس_بهترین‌_دعا #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo ❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی 🕙سـاعـت عـاشقـے 💠دعـــــاے فـــرج💠 ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا