eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
yekta-10.mp3
394.3K
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo 🕊روایتگری حاج حسین یکتا
🥀 براى فرج امام زمان (عج) بسيار دعا كنيد ، كه فرجمان در فرج آقا و مولايمان صاحب ‌الزمان (عج) مى‌باشد.... 🕊مدافع حرم 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🦋‏جُز وَصالِ تُو مُداوا نَشَود زخمِ دِلم... چِه شَود گَر نظری بَر منِ بیچارِه کُنی...🌿 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🎈 روایتها میگن چندین بانوی پاک و باخدا در بین یاران امام زمان (عج) هستند 💞 پس نباید منفعل بود و تنها به انتظار نشست تا با ، کارها درست بشه 🌙 بلکه باید از همین امروز، قلبمون رو پر از نور خدا کنیم، و با کارهای خوب، ما هم زمینه‌ساز ظهور باشیم .. 🍀 💫 امام باقر (ع) فرمودند: «سـوگند بـه خـدا، سیصـد و سیـزده نفـر، بی‌وعده‌ی پیشین، گرد می‌آیند و در میان آنـان پنجـاه زن هست» 🌸🍃 📗 العیاشی، ج ۱،ص ۶۴ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
وقتی گِره‌هـای بـزرگ به کارِتون اُفتاد از خانوم «فاطمه زهرا» کمک بخواید، گِره های ڪوچیک رو هم از « شهدا » بخواید براتون باز کنند ... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
. اگر خـداوند متاع وجود تو را خـریدنی بیابد هر کجا که باشی و در هـر زمان تو را با شـهادت برمی گزیـند..! . خوب به حرف‌های سـید‌ مرتضـٰی گوش کـن و دوباره بخـوان..، "هر کجا و هر زمان" . مثلا.. حتی وسط شلوغی و آلـودگی‌های شهـر به وقتِ جـوانی :) . ..! 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
29-har shahid ye parchame.mp3
8.84M
بشنوید 👌👌 #شـهـادت_هـمـہ_آرزومـہ #بـاولایـت_تـاشـهـادت 🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
نمیخوام از شهدا جا بمونم.mp3
2.09M
دست رو دلم نذارید ڪه پریشونہ خدایا تو میدونی ڪه من نمیخوام اسیر دنیا بمونم از شهدا جا بمونم 🎤 مجتبی رمضانی 🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
#سالروز_شهادت #شهید_علی_تمام_زاده متولد ۱۳۵۵و در کرج به دنیا آمد، دوران ابتدایی و متوسطه را در شهر محل تولد گذراند و در تمام دوران نوجوانی و جوانی هیچ گاه از کار فرهنگی و زندگی #بسیجی وار غافل نشد و همیشه در عرصه فرهنگ و سازندگی حضوری فعال داشت. شهید تمام زاده پس از اخذ مدرک دیپلم برای ادامه تحصیل در «حوزه ایروانی» واقع در چهارراه مولوی تهران ثبت نام کرد و سپس برای گذراندن مدارج بالاتر«حوزه علیمیه کرج»را انتخاب نمود. علاوه بر تحصیل علوم حوزوی همواره دستی بر قلم داشت و چند نشریه علاوه بر دو وبلاگ از این شهید بزرگوار به جامانده است که وبلاگ « #مدافعون » به نویسندگی شهید تمام زاده کماکان در دسترس است. اولین اعزام این شهید بزرگوار و آشنایی تیپ #فاطمیون با ایشان به گونه ای بود که برای دومین اعزام تمام کارها و مقدمات اعزام به کمک ابوحامد فرمانده تیپ فاطمیون انجام شد.روحانی شهید حجه الاسلام علی تمام زاده با نام جهادی ابوهادی در جبهه سوریه حاضر شد و در میان دوستان و همرزمان به نام شیخ شناخته میشد،حضور شیخ ابوهادی در خط مقدم نبرد برای همه نیروهای مقاومت نوعی دلگرمی بود و به قول شهید مرتضی عطایی گاها تاثیر روحیه بخش حضورروحانیون، بیشتر از حضور فرماندهان در خط مقدم جنگ بود.علی تمام زاده در دومین اعزام خود به سوریه و در ۱۶ آبان سال۱۳۹۴،در جریان عملیاتی در محدوده روستای قراصی از روستاهای جنوب غرب حلب و در میان آتش سنگین تکفیری ها مشغول عقب کشیدن همرزمان مجروح خود بود که در اثر اثابت گلوله مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نایل آمد. #شهدای_روحانی 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
"من افغانی هستم" کربلا بودم زنگ زد📞 پرسید ؛ دوست افغانی نداری به من معرفی کنی؟ گفتم: علی میخوای بری سوریه⁉️ گفت : خواهش میکنم فقط کسی ندونه. در راه با یه افغانی بطور اتفاقی آشنا شده بود ، مدارک شناسایی اونو گرفته بود، حالا توی فرودگاه امام خمینی نفس علی بالا نمیاد 😣 یک به یک داشتن مدارک افراد رو بررسی میکردند ، علی هم آیه وجعلنا. . . میخوند تا رسید به دو نفر آخر که شهید علی تمام زاده آخرین نفرشون بود 📍 به یکباره مسول بازرسی پس از بررسی مدارک همه گفت : دیگه تموم شد شما دو نفر هم بروید داخل هواپیما❗️ ...بدون بررسی مدارک ‼️ قرآن کار خودش رو کرده بود ☺️ چشم ها پوشیده شده بود و شهید علی تمام زاده بین #فاطمیون افغانستان به جبهه اعزام شده بود. شهید مدافع حرم #علی_تمام_زاده 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
🌸خاطرات شهیدان مدافع حرم 🌸 شهید حجت الاسلام علی تمام زاده🌹❤️🌹 وضعیت مالی خوبی نداشت، به رزق کفاف اعتقاد داشت. میگفت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند بهترین رزق ، رزق کفاف هست، سوال کردند، یا رسول الله رزق کفاف چیست؟ فرمودند، اینکه امروز داشته باشی و از فردا اطلاع نداشته باشی. شهید علی تمام زاده به این حدیث باور داشت. وقتی حقوق چند ماهه اش را واریز کردند همه اش را به خانواده شهدای مدافع حرم افغانستانی هدیه کرد. میگفت: آنها کسی را ندارند. 🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مادر را راه نمي دادند. اسم عبدالله توي شناس نامه اش نبود. مادر دلش راضي نمي شد عبدالله را نديده، برگردد اصفهان. چيزي نذر كرد و رفت دم زندان قصر. گفت «...اسم اون تو شناس نامه ي من نيست. اسم من كه تو شناس نامه ي اون هست.» بالاخره راهش دادند. ..... لاغر و زرد شده بود. گردنش را با پارچه ي سفيدي بسته بود. مي خنديد. مادر بغضش را خورد و گفت «...ناراحت نباش. تو اگر سرباز امام زمان باشي، خودش كمكت مي كنه. فكر كن دانشگاه رفته اي و درس مي خوني. حتماً موفق مي شي.» 🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی #شهیدحامدبافنده 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ رسول خدا فرمودند: 🔻 در دولت او (امام زمان عج) مردم آن چنان در رفاه و آسایش به سر می برند که هرگز نظیر آن دیده نشده، مال به قدری فراوان می شود که هرکس نزد او بیاید اموال فراوانی زیر پایش می ریزد. 📚 کتاب الملاحم و الفتن ، ص۱۴۱ 💕 سالروز آغاز امامت آخرین مرد نجات و مایه ی نزول برکات مبارک باد 💕 💠 https://eitaa.com/piyroo 🕊
بچه­ ها! سعي ڪنيد عاشق باشيد عاشق #خدمت_ڪردن! منتظرنباشيدڪہ ڪسے بہ شمابگويد خداقوت، ڪسے ازتان تشڪر ڪند ویاکسے قدرڪاروتلاش ومشقتے راڪہ ڪشیده­ اید بداند #تواضع_فی_سبیل_الله_باش #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدمدافع حرم هادی ذوالفقاری 💠هادی عاشقِ سُس فرانسوی توی خیابان شهید عجب گل پشت مسجد مغازه فلافل‌فروشی داشتم. ما اصالتا ایرانی هستیم اما پدر و مادرم متولد شهر کاظمین هستند. برای همین نام مقدس جوادین (ع) را که به دو امام شهر کاظمین گفته می‌شود، برای مغازه انتخاب کردم. همیشه در زندگی سعی می‌کنم با مشتریانم خوب برخورد کنم. با آنها صحبت کرده و حال و احوال می‌کنم. سال 1383 بود که یک بچه‌مدرسه‌ای، مرتب به مغازه من می‌آمد و فلافل می‌خورد. این پسر نامش هادی و عاشق سس فرانسوی بود. نوجوان خنده‌رو و شاد و پرانرژی نشان می‌داد. من هم هر روز با او مثل دیگران سلام و علیک می کردم. یک روز به من گفت: آقا پیمان، من می‌تونم بیام پیش شما کار کنم و فلافل ساختن را یاد بگیرم. گفتن: مغازه متعلق به شماست، بیا. از فردا هر روز به مغازه می‌آمد. خیلی سریع کار را یاد گرفت و استاد کار شد. خیالم راحت بود و حتی دخل و پول‌های مغازه را در اختیار او می‌گذاشتم. در میان افراد زیادی که پیش من کار کردند هادی خیلی متفاوت بود؛ انسان کاری، با ادب، خوش‌برخورد و از طرفی خیلی شاد و خنده‌رو بود. کسی از همراهی با او خسته نمی‌شد. با اینکه در سنین بلوغ بود، اما ندیدم به دختر و ناموس مردم نگاه کند. باطن پاک او برای همه نمایان بود. من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده‌ام. در مواقع بیکاری از قرآن و نهج‌البلاغه با او حرف می‌زدم. از مراجع تقلید و علما حرف می‌زدیم. او هم زمینه مذهبی خوبی داشت. در این مسائل با یکدیگر هم‌کلام می‌شدیم. یادم هست به برخی مسائل دینی به خوبی مسلط بود. ایام محرم را در هیات حاج حسین سازور کار می‌کرد. مدتی بعد مدارس باز شد. من فکر کردم که هادی فقط در تابستان می‌خواهد کار کند، اما او کار را ادامه داد! فهمیدم که ترک تحصیل کرده. با او صحبت کردم که درس را هرطور شده ادامه دهد، اما او تجدید آورده بود و اصرار داشت ترک تحصیل کند. کار را در فلافل‌فروشی ادامه داد. هر وقت می‌خواستم به او حقوق بدهم نمی‌گرفت، می‌گفت من آمده‌ام پیش شما کار یاد بگیرم. اما به زور مبلغی را در جیب او می‌گذاشتم. مدتی بعد متوجه شدم که با سیدعلی مصطفوی رفیق شده، گفتم با خوب پسری رفیق شدی. هادی بعد از آن بیشتر مواقع در مسجد بود. بعد هم از پیش ما رفت و در بازار مشغول کار شد. اما مرتب با دوستانش به سراغ ما می‌آمد و خودش مشغول درست کردن فلافل می‌شد. بعدها توصیه‌های من کارساز شد و درسش را از طریق مدرسه بزرگسالان به صورت غیرحضوری ادامه داد. رفاقت ما با هادی ادامه داشت. خوب به یاد دارم که یک روز آمده بود اینجا، بعد از خوردن فلافل در آینه خیره شد می گفت: نمی‌دانم برای این جوش‌های صورتم چه کنم؟ گفتم: پسر خوب، صورت مهم نیست، باطن و سیرت انسان‌ها مهم است که الحمدلله باطن تو بسیار عالی است. هر بار که پیش ما می‌آمد متوجه می‌شدم که تغییرات روحی و درونی او بیشتر از قبل شده. تا اینکه یک روز آمد و گفت وارد حوزه علمیه شده‌ام، بعد هم به نجف رفت. اما هر بار که می‌آمد حداقل یک فلافل را مهمان ما بود. آخرین بار هم از من حلالیت طلبید. با اینکه همیشه خداحافظی می‌کرد، اما آن روز طور دیگری خداحافظی کرد و رفت... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم روشنی کتابب به تازگی توسط نشر دارخوین اصفهان چاپ شده روایت‌گر داستان زندگی شهید مدافع حرم «موسی جمشیدیان» است. این کتاب را «کبری خدابخش دهقی» به رشته تحریر درآورده است.  شهید موسی جمشیدیان سال 86 با یکی از همشهریان خود که حافظ قرآن بوده است ازدواج می‌کند. البته ناگفته نماند که موسی خودش هم حفظ قرآن کار می‌کرده و به‌صورت موضوعی بسیاری از آیات قرآن را حفظ بود. حاصل ازدواجش یک دختر به نام «فاطمه زینب» است. از سال 90 جزو اولین نفراتی بود که برای اعزام به سوریه ثبت نام کرد و در طول این چند سال تلاش زیادی برای اعزام انجام داد تا بالاخره در مهر 94 برای اولین بار به سوریه اعزام شد و در همان اعزام اول هم به شهادت رسید. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
✍بخشی از کتاب 🌷«قرار بود شهر «الحاضر» را به کلی تصرف کنند، تصمیم برآن شد که از دو محور، یک محور پیاده و یک محور هم با تانک پیشروی کنند. فرماندهان بر سر این موضوع تصمیم می‌گرفتند. پنج‌شنبه صبح، موسی به همراه یکی از دوستانش به خانواده‌هایشان زنگ زدند.😍 وقتی برگشتند، موسی به یکی از نیروهایش گفت: - یه کمی به نظافت تانک برس.🌴 خودش با همان قمقمة کوچکی که داشت، وضو گرفت. رو به ‌قبله کنار تانک نشست. شروع کرد آرام‌ آرام قرآن خواندن. 🌺چند دقیقه‌ای از قرآن خواندنش نگذشته بود که بی‌سیم‌ها یکی‌ یکی به صدا درآمدند. - خودتون رو برسونید. هر کسی در هر قسمت دور یا نزدیکی بود، خودش را نفس‌زنان رساند. هرکدام از نیروها یک ‌گوشه‌ افتاده بودند. به سر و صورت خود می‌زدند. پاهای آن‌ها که نفس‌زنان آمده بودند، دیگر رمق نداشت. همه بغض در گلویشان بود. صدای گریه😭 نیروها در فضا پر شده بود. هیچ‌کس دوست نداشت این صحنه را ببیند. موسی به سجده رفته و محمد جواد قربانی دچار مجروحیت شدیدی شده بود😔. خون نصف سنگر را گرفته بود. هرکس از راه می‌رسید، احساس خفگی می‌کرد. اختیار اشک‌هایشان دست خودشان نبود و از چشمانشان جاری می‌شد.😭 موشک کرنت اسرائیلی کار خودش را کرده بود. در آبان سال 94 به شهادت رسیدند قرآنش کنارش افتاده بود. همان قرآنی که همیشه به دست می‌گرفت، نیروها را از زیرش رد می‌کرد و می‌فرستاد به میدان جنگ. حفظ قرآنش را هم با همین قرآن انجام داد. صفحه 72 قرآنش و آیه «وَلَاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سبیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ» پر از خون شده بود.»🌷🕊 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
تہ خاكريز... هرڪس مي خواست او را پيدا كند ، مي رفت تہ خاكريز جبهہ ڪہ آمد، گفتند بچہ است ؛ امدادگر بشود. هرڪس مي افتاد ، داد مي زد «امدادگر...! امدادگر...». اگر هم خودش نمي توانست، ديگراني كه اطرافش بودند داد مي زدند: «امدادگر...! امدادگر...». * * * خمپاره منفجر شد؛ او ڪہ افتاد ، ديگران نمے دانستند چہ ڪسے را صدا بزنند . ولے خودش گفت: «يا زهـــرا...! يا زهـــرا...» . باز پنجشنبه‌و https://eitaa.com/piyroo 🕊