eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ڪلام عشق🌸 ۞«وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ ۚ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»۞ وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حق است. کسانى که کفّه هاى (عملِ) آنها سنگین است، تنها آنان رستگارند. (سوره مبارکه اعراف/۸)
⊰❀⊱اولین ⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱━═━━═━ا تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان 【عجل الله فرجه】 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان ⊰❀⊱و ━═━━═━⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱ا اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْـــن 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
11cee3b6da-5c5f809d7a1ed8e0958b6cd8.mp3
1.95M
زیارت عاشورا #هدیه_به_شهید_حجت_الله_رحیمی 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 #شادی_روح_شهدا_صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون. 🌷 شهدا زنده اند من باور دارم که شهیدان زنده اند ... آنها که 🌷 نامشان در دنیا است و در آخرت ... ســـلام صبح تون شهدایی🌤 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
«شیعه چه بد با غیبت مولایش خو کرده است» ایــن آخـرین دسـت نوشتـہ ے آقــا حجــت بــود... او خــو نڪـرد و شهید شـد امــا ما خـو ڪـردیم و... شهید_حجت_الله_رحیمی 🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
از فرمایشات گهر بار حضرت عزیز : مصداق همین آیه‌ی شریفه است که در مقابلِ تهدید دشمن نه‌فقط عقب‌نشینی نمیکند بلکه «فَزادَهُم ایمانًا»، ایمانش افزایش پیدا میکند 🔻 رهبرانقلاب: بسیج سرمشقی شد برای بعضی از کشورهای دیگر که به سراغ جوانهایشان بروند برای حلّ مشکلات گوناگون 👈 بسیج مصداق این آیه‌ی شریفه است: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم. 🔸️ بعد از شایعه انداختند که بنا است به مدینه حمله بشود، بترسید از دشمن؛ فَزادَهُم ایمانًا؛ امّا مؤمنین در مقابلِ این تهدیدها و عربده‌کشی‌ها ایمانشان بیشتر شد، وَ قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل؛ این بسیج است. مصداق همین آیه‌ی شریفه است که در مقابلِ تهدید دشمن نه‌فقط عقب‌نشینی نمیکند بلکه «فَزادَهُم ایمانًا»، ایمانش افزایش پیدا میکند؛ این یک نقطه‌ی قوّت است. 🔺️ بسیج، یکی از نقطه‌های برجسته‌ی تصویر واقعی از کشور عزیز ما است، و دشمن با بسیج خیلی مخالف است و عوامل دشمن هم با بسیج خیلی مخالف هستند. ۱۳۹۷/۰۷/۱۲ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺🍃 💌 فرازی از #وصیت_شهید بنده گنهکار به عنوان سرباز کوچک... و خدمتگزار به نظام مقدس جمهوری اسلامی ... به همه دوستان توصیه مينمایم که راه شهدا را سرلوحه کار و حرکت خود قرار دهند، چرا که راه آنان راه خدا، ائمه و امام (ره ) است به نهاد مقدس سپاه ایمان قلبی دارم و همیشه به آن افتخار می کردم چون پیرو ولایت است. » #شـهید_علیرضا_قلی_پور🌸🍃 #مدافع_حرم✌️ #سالروز_شهادت💚 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#مهم📣 #شهید_احمد_کاظمی اگر می خواهید تاثیرگذار باشید، اگر می خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید، ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🌹#پـیام_شهـید اگرذره‌ای ازتفکر رهبرے خارج شوید، درتفکرتان شک کنید؛ مسئولیدبہ اینکہ رهبر را همچون امام علی(؏)مظلوم کنید، و ازخط ولایت فقیه، ملت را خارج سازید. #شهیداحمدرضارجایی #صلوات #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
⚘﷽⚘ ‍🖇پیام_شهید..... ما پیروان سرسخت ولایت فقیه بر خود می بالیم که پروانه وار بر گرد شمع فروزان ولایت بسوزیم و بر این سوختن افتخار می کنیم که حیات ما در شهادت ماست‌.... #حاج_احمد_متوسلیان🌷 ⚘یادشهدا_باصلوات⚘ ⚘اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ⚘ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
شهید «هانی خسروی» یک اردیبهشت ۱۳۴۱ در خمین چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام ۱۲ دی ۱۳۶۲ با سمت تیربارچی در سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
شهید «هانی خسروی» یک اردیبهشت ۱۳۴۱ در خمین چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه
بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون گمان نکنید آنان که در راه خدا کشته می‌شوند، مرده‌اند بلکه آنان زنده هستند و نزد خداوند متعال روزی داده می‌شوند. آن قدر به جبهه می‌روم و می‌جنگم تا شهید شوم، اى جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. اى جوانان مبادا در غفلت بمیرید که على در محراب عبادت شهید شد. مبادا در حال بی‌تفاوتى بمیرید که على اکبر حسین (ع) در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد. اى مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیرى کنید. که فردا در محضر خدا نمی‌توانید جواب زینب را بدهید که تحمل ۷۲ شهید را نمود. اى مادرم مى‌خواهم که مانند زینب که تحمل فراق ۷۲ تن شهید را کشید تو هم تحمل من را که در راه خدا رفتم داشته باشى و هیچ‌گونه گریه‌اى براى من نکنى که اگر گریه کنى ناراحت هستم. در امام بیشتر دقیق شوید و سعى کنید که عظمت او راه بیابید و سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد و حسین (ع) هم در عاشورا تا آخرین قطره خون خود جنگ کرد. مادر من از اول از این دنیا می‌ترسم که یک بار در حالی بمیرم که گناه زیادى داشته باشم و از آخرت خود و از آن دنیا که على (ع) می‌گفت: من از آن دنیا می‌ترسم. آن که على بود می‌ترسید از آن دنیا، ما که یک بنده خدا هستم و اى پدر جان تو که پدرى بودی مانند حسین که على اکبر را کفن پوشیده و روانه جنگ کرد و سلام من به تو پدرى که همیشه درکوه‌هاى سر به فلک کشیده کار کردى و زحمت آوردن نان را براى من کشیدی تا جوان صالح و خدمتگذار اسلام باشم و سلام من به تو پدرم که همیشه در معدن‌ها بودى تا پسرانت مانند من و عقیل که همه از خوبى آن جوان حرف می‌زنند. پدر و مادر در آخر حرف‌هاى من، می‌خواهم که گریه براى من نکنید، مسلم جان به حرف‌هاى پدرم گوش بده و همیشه نمازهاى خود را به وقت بخوان و همیشه امام خمینى را دعا کن. خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و یکم: سلول انفرادی(۱) از سال سوم، کتک و اذیت و آزارای عمومی تا حد زیادی کم شده بود ولی در عوضش به بهونه‌های مختلف هر چند وقت یه بار افرادی رو روانه انفرادی می‌کردن. حداقل زمان سلول انفرادی سه روز بود و گاهی تا سه ماه ادامه داشت. چهار تا اتاق تنگ و کاملا تاریک با دیوارهای خیلی قطور و با ابعاد یه متر در یه متر و بیست سانت رو با دستای خودمون ساختیم. تیم ساخت و ساز مرحوم مهندس خالدی، رحیم قمیشی و بقیه وقتی اتاقک ها رو می ساختن نمی دونستن که یه روزی میشه سلول انفرادی خودمون.! رحیم میگه اگه می دونستیم قراره مهمانای این دخمه های ظلمانی خودمون باشیم لااقل یه کم بزرگتر می ساختیم. وقتی آدمو مینداختن اون تو و درِ آهنی ضخیمش رو می بستن لااقل تا نیم ساعت چشم هیچ جا رو نمی دید. تا سرتو بلند می کردی محکم می خورد سقف سفت اونو آه از نهاد آدم در میومد. نه می‌شد سر پا وایساد و نه دراز کشید. حالت ایستاده مون مثل رکوع بود و دراز کشیدنمون مثل تشهد یا حداکثر در حالتِ نشسته می‌شد پا ها رو دراز کرد که زانوها قفل نکن. یه روز درِ آسایشگاه یک باز شد و شجاع نگهبان خوش اخلاقِ همراه افسرِ همیشه غضبناک و بداخلاق اردوگاه وارد شدن و شجاع اسم چهار نفر رو خوند. خیلی عصبانی و بداخلاق شده بود. قرعه به نام منو رحیم قمیشی، سید قاسم موسوی بچه بوشهر و نادر دشتی پور که توی اسارت بهش می گفتیم صادق افتاده بود. نادر فرمانده گردان بود و رحیم هم معاون گردان. البته فقط ما این چیزا رو می دونستیم، اگه بعثیا می فهمیدن، شاید اونا رو زنده نمی ذاشتن و زنده موندنشون بعید بود. سید قاسم موسوی هم جرمش اذان گفتن بود. البته نوحه خون هم بود و نوحه های زیادی خصوصا بوشهری از بر بود و گاهی مخفیانه برامون می خوند و از صداش لذت می بردیم. نادر دشتی پورکه مدتی با انتخاب خود بچه‌ها مسئول آسایشگاه بود و از افراد بسیار فعال و محبوب بین بچه ها محسوب می‌شد، بجرم فعالیت فرهنگی، رحیم قمیشی به جرم سخنرانی سیاسی و من به جرم سخنرانی مذهبی. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و دوم: سلول انفرادی (۲) از اونجایی پرویز ماهیتاً با بچه‌ها فرق داشت و هوادار منافقین بود، پنهانی داشت جذب نیرو برای منافقین می‌کرد و تلاش می‌کرد طوری نامحسوس که پای خودشون گیر نباشه جلو برنامه‌ها رو بگیره، لذا ما چهار نفر رو به بعثیا معرفی کرده بود و جزو اولین افرادی بودیم که روانه انفرادی شدیم و اگه اشتباه نکنم سلولای انفرادی با ما افتتاح شد و این در حالی بود که اونا (تیم نفاق) بظاهر با ما همکاری می‌کردن و این از خصوصیات نفاق است که وقتی در جمع مؤمنین قرار می گیرن میگن: ألم نکن معکم؟(نساء،141) آیا ما با شما نبودیم؟ و وقتی که با دوستان شیطان صفتشان خلوت می‌کنن میگن: انما نحن مستهزؤن "ما مومنین را سرکار گذاشته و مسخره می‌کنیم. افسر اردوگاه شفاها کیفرخواست ما چهار نفر رو خوند و ما رو بعنوان منشاء همه‌ مشکلات معرفی کرد و دستور زندانی کردنمون در سلول صادر شد. چشمامون رو بستن و با پس گردنی و کابل و کتک تا دمِ درِ سلول ها مشایعت شدیم.‌‌ چشمامون رو که باز کردن روبروی سلولا قرار داشتیم. نادر به سلول اول، رحیم سلول دوم، سید قاسم سلول سوم و من هم به آخرین سلول انداخته شدیم و درها رو به هم کوبیدن و قفل کردن و رفتن. چیزی که برامون خیلی آزار دهنده بود و مات و مبهوتمون کرده بود، شدت عمل نشون دادن شجاع بود که همه اونو قبول داشتیم و بنوعی از خودمون می دونستیم. چرا عوض شده، چرا او همراه افسر اومد و اسم ما رو خوند. در بین راه مثل بقیه نگهبانا می زد یا نه نمی دونم، ولی شجاع اون روز با همیشه خیلی فرق کرده بود و خبری از اون چهره مهربان و خوش اخلاقی های همیشگی نبود. بچه هایی که بیمارستان رفته بودن همه از خوبی و دل رحمی و خوشرفتاریش با بچه ها می گفتن. بچه ها بهش اعتماد کرده بودن و دوستش داشتن. حالا چرا خشن شده بود، نمی دونم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
جریان رودخانه زمان تند است ؛ حتما تندتر از اروندی که با قوّتِ عشق از آن گذشتید ! زمان سخت شکننده است ؛ ڪاش می‌شد از اروند زمان گذشت و به شما رسید ... 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
°•°•°💜بسم رب الشهدا و الصدیقین💜°•°•° سالي كه به مكه ي مكرمه مشرف شدم در كارواني كه قرار بود سرلشگر خلبان شهيد «عباس بابائي» نيز با آن اعزام شود ، ثبت نام نموده بودم. در ساعت مقرر در مسجد الحسين (ع) تهران نو جمع شديم تا به سوي فرودگاه مهرآباد حركت كنيم. شهيد بابائي تا پاي اتوبوس آمد و همسرش را بدرقه كرد و به او قول داد كه به آخرين پرواز مشرف شود. آن مدت سپري شد ، تا وقتي كه حجاج آماده ي عزيمت به مني و عرفات مي شدند. همسر شهيد بابائي با ايران تماس گرفت و علت نيامدن ايشان را جويا شد. شهيد بابائي گفته بود : بودن من در جبهه ثوابش از حج بيشتر است. همه مطمئن شديم كه ايشان به مكه مشرف نخواهد شد. در عرفات وقتي روحاني كاروان "برادر رستگاري" مشغول خواندن دعاي حضرت سيدالشهدا (ع) در روز عرفه بود ، در حالي كه تمام حجاج گريه مي كردند ، من يك لحظه نگاهم به گوشه ي سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد، شهيد بابائي را ديدم كه با لباس احرام مشغول گريه كردن مي باشد. از خودم سؤال كردم ايشان كي تشريف آوردند كي محرم شدند و خودشان را به مناسك رساندند؟ باز خيال كردم ممكن است اشتباه كرده باشم. برگشتم تا يك نگاه ديگر ايشان را ببينم، ولي جايشان خالي بود. اين موضوع را به هيچ كس نگفتم‌ ، چون خيال مي كردم خطاي چشم بوده است. مناسك در عرفات و مني تمام شد و به مكه ي مكرمه برگشتيم و از شهادت تيمسار باخبر شديم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ توصیه مهم حضرت علی علیه السلام به فرزندشان امام حسن مجتبی 🔊 حجت الاسلام فرحزاد https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_هجده هیئت که می رفتیم, اگر پذیرایی یا نذری می دادنند, به عنوان تبرک برایم م
💝🕊💝🕊💝🕊💝 تاریخ تولد وشهادت شهدا 🌷را که می خواند, می زد توی سرش :( ببین اینا چه زندگی پر ثمری داشتن ولی من با این سن, هیچ خاصیتی ندارم😔) تازه وارد سپاه شده بود, نُه ماه🌙 بعد از عروسی, برای دوره آموزشی پاسدار می رفت اصفهان. پنجشنبه جمعه ها می آمد. یزد ماه🌙 رمضان که شد پانزده روز من را هم با خودش برد. از طرف سپاه بهش سوئیت داده بودند. صبح ها ساعت🕰 هشت می رفت تا دوی بعد از ظهر. می خوابیدم 😴تا نزدیک ظهر. بعد هم تا ختم قرآن روزانه ام را می خواندم می رسید. استراحتی می کرد ومی زدیم بیرون و افطاری را بیرون می خوردیم. خیلی وقتها پیاده می رفتیم تاتخته فولاد و گلستان شهدا🌷. به مکان های تاریخی اصفهان هم سر زدیم. سی وسه پل، خواجو. همان جا هم تکه کلامی سر زبانش افتاد : امام وشهدا🌷 هر وقت می خواست بپیچاند می گفت: 《امام وشهدا》 کجا می روی؟ پیش امام وشهدا⁉️ با کی می روی؟ با امام وشهدا! کم کم روحیاتش دستم آمده بود. زیاد کتاب 📚می خواند. رمان های انقلاب, کتاب خاطرات عزت شاهی و زندگی نامه ی شهدا. کتاب های شهدا را به روایت همسرشان را خیلی دوست😍 داشت. شهید چمران, همت و مدق. همیشه می گفت: ( دوست دارم اگه شهید شدم, کتاب زندگی ام رو روایت فتح چاپ کنه) حتی اسم برد که در قالب کتاب های نیمه ی پنهان ماه🌙 باشد. می گفت: در خاطراتت چه چیزهایی را بگو, چه چیزهایی را نگو. شعرهایش را تایپ و در فایل جدایی در کامپیوترش 🖥ذخیره کرد وگفت: (اینا رو هم ته کتاب اضافه کن.) عادت نداشتیم که هر کسی تنهایی بنشیند برای خودش کتاب بخواند. به قول خودش ,یا باید آن یکی را بازی می داد یا خودش هم بازی نمی کرد. بلند می خواند که بشنوم در آشپزی , خودش را بازی می داد .اما زیاد راهش نمی دادم که بخواهد تنها پخت وپز کند. چون ریخت وپاش می کرد و کارم دو برابر می شد. بهش می گفتم:( شما کمک نکنی, بهتره) آدم منظمی نبود. راستش اصلاً این چیزها برایش مهم نبود در قوطی زرد چوبه ونمک را جابجا می گذاشت ظرف وظروف را طوری می چید لبه ی اُپن که شتر 🐪با بارش آنجا گم می شد. روزه هم اگه می گرفتیم, باید با هم نیت می کردیم. عادت داشت مناسبت ها روزه بگیرد. مثل عرفه, رجب, شعبان. گاهی سحری درست می کردم , گاهی شام دیر می خوردیم به جای سحری .اگه به هر دلیلی یکی ازما نمی توانست روزه بگیرد. قرار براین بود آن یکی ,به روزه دار تعارف کند. جزء شرطمان بود که آن یکی باید روزه اش را افطار کند. اینطوری ثوابش را می برد. برای خواندن نماز شب 📿کاری به کار من نداشت . اصرار نمی کرد با هم بخوانیم. خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هرشب 🌃بلند می شد برای تهجد نه هر وقت مکان و فضا مهیا بود, از دست نمی داد. گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا می کرد. گاهی فقط به یک سجده . کم پیش می آمد مفصل وبا اعمال بخواند. می گفت: ( آقای بهجت می فرمودند: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفته ن و فقط یه سجده ی شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی , همونم خوبه!) 👈 ادامه دارد... 👉 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo