eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید محسن حججی در سال ۱۳۷۰ در شهر نجف‌آباد اصفهان به دنیا آمد و از جمله رزمندگان دلاور مدافع حرم بود که در خاک سوریه به شهادت رسید. محسن حججی از جهادگران و اعضای فعال مؤسسه شهید احمد کاظمی بود که در عملیاتی مستشاری نزدیک مرز سوریه با عراق به اسارت گروه تروریستی داعش درآمد و پس از دو رو به‌دست تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. شهيد حججي دهمین عضو از لشکر زرهی ۸ نجف اشرف است که طی جنگ در خاک سوریه به شهادت رسيده‌اند. این جهادگر فرهنگی از فعالان ترویج و تبلیغ کتاب بود و اقدامات جهادی را در اردوهای سازندگی برای خدمت به مناطق محروم انجام داده و از خادمین راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس بود. شهید محسن حججی در سال 1391 ازدواج کرد، ثمر ازدواج وی پسری به‌نام علی است. وي روز دوشنبه 16 مرداد 1396 به اسارت دشمن درآمد و در روز چهارشنبه 18 مرداد 1396 در سوریه به درجه رفیع نائل شد https://eitaa.com/piyroo
💠رهبر معظم انقلاب: شهید حججی عزیز، حجت خداوند در مقابل چشم همگان شد 💠استاد پناهیان: شهید محسن حججے، ابراهیم هادے دیگر است. ‌ 🌸شهید محسن حججی: سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه. اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه… 🌸شهید ابراهیم هادی: همیشه کاری بکن که اگر خدا تورو دید خوشش بیاد، نه مردم! ‌ ✅مناسبت_ سالروز شهادت شهید محسن حججی _ یادش گرامی باد🌹 ✅صلوات به روح پاک و آسمانی اش https://eitaa.com/piyroo
شهید "صارمی " بسیار پرکار ، پرتوان ، فعال  ، خوش خلق و متواضع بود😊 . او ورزشکاری پرتوان و دارای روحیه مردانگی بود و در رشته کاراته نیز مقام هایی در سطح شهرستان و استان کسب نمود💪 و در دوران دفاع مقدس به مدت 17 ماه در میادین نبرد به عنوان بسیجی جنگید و همواره  مدافع اسلام و اهل بیت بود 💔 خبرنگار شهید محمود صارمی🌹 🕊 https://eitaa.com/piyroo
جشن عروسےشان مصادف با عید بود 🌸♥️ براےاینکه گناهی ناخواسته صوت نگیره با پیشنهاد داماد ، تصمیم گرفته بودند که سه روز،روزه بگیرند 👌 که مقام معظم رهبری درباره صمیمیشون می فرماید :به نظر من این را باید ثبت گردد که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شان خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد. به خد متوسل میشوند. سه روز روزه میگیرند. ✅ امروز عید ولایت آقا امام علی (علیه السلام) و سالگرد ازدواج شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی🌸♥️ ♥️🌸____مبارکا باشه ____🌸♥️ https://eitaa.com/piyroo
‌شب اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.‌طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ موقع نماز صبح، از خواب پرید.🌹 نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود… ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید https://eitaa.com/piyroo
. دستِ مولا(ع) که بالا رفت ؛✋ رسول (ص) فرمود: ها هم برای بیعت بیایند... این یعنی تا قیامِ قیامت "زن ها یک پایِ دفاع از اند .."🙂✌️ 💚 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم لحظه اسارت شهید مدافع حرم محسن حججی به دست تروریست‌های تکفیری داعش 🔹سومین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی گرامی باد 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
❤️ قسمت_چهل و هفتم_و_چهل و هشتم👇👇👇
﴾﷽﴿ 💠 💠 در حالے ڪہ سعے میڪنم نگاہ خیرہ ام را از صورتش بگیرم لبانم را چندبار باز و بستہ میڪنم تا جوابش را بدهم اما نمیتوانم! جدے میگوید:عرض ڪردم منزلِ نیازے؟! چشمانم گرد میشود! انگار نہ انگار اینجا آمدہ و مرا مے شناسد...! میخواهم‌‌ بہ رویش بیاورم ڪہ یادم مے افتد هادے هم اینجاست. نباید دستش آتو بدهم! دلم آشوب میشود،جلوے هادے چیز نامربوطے نگوید؟! بہ خودم مسلط میشوم:بلہ بفرمایید. نگاہ ڪوتاهے بہ هادے مے اندازد و از جیب ڪاپشن مشڪے رنگش پاڪت نامہ اے در مے آورد. بہ پاڪت نامہ زل میزند:با آقاے مصطفے نیازے ڪار دارم! با پدرم چہ ڪارے میتواند داشتہ باشد؟! با قدم هاے بلند بہ سمت در میروم،فاصلہ مان ڪمتر از نیم متر میشود. طعنہ میزنم:نمیخورہ پست‌ چے یا پیڪ باشید! از آن لبخندهاے عجیبش مے زند؛سبزےِ چشمانش را بہ چشمانم مے دوزد:نہ نیستم! _آیہ! سرم را برمیگردانم،مادرم در حالے ڪہ چادرش را مرتب میڪند ڪنجڪاو نگاهے بہ من و پسرِ مرموز مے اندازد. هادے سریع میگوید:سلام! حالتون خوبہ؟ مادرم مشغول سلام و احوال پرسے با هادے میشود. رفتارش برعڪسِ من با مادرم خوب است! مادرم رو بہ من آرام لب میزند:ڪیہ مامان؟! ڪمے از در فاصلہ میگیرم و میگویم:با بابا ڪار دارن! صدایش مے پیچید:سلام! عذر میخوام آقاے نیازے نیستن؟! مادرم بہ ما نزدیڪ میشود. همانطور ڪہ مدارڪِ در دستش را فشار میدهد میگوید:سلام نہ! شما؟! سپس نگاهے بہ من مے اندازد. خدا ڪند یادش باشد دزدے ڪہ آمدہ بود را توصیف ڪردم! چند لحظہ عجیب بہ مادرم خیرہ میشود سپس پاسخ میدهد:براشون یہ نامہ دارم! میخواهم بگویم همانیست که بہ خانہ مان و آمد و مزاحمم شد اما اگر باور نکند چہ؟! پاڪت نامہ را بہ سمت مادرم میگیرد،سریع دستم را براے گرفتنش دراز میڪنم ڪہ پاڪت نامہ را عقب میڪشد! _فقط باید بہ خودشون بدم! مادرم میگوید:الان خونہ نیس! بدید من بهش میدم. نگاهش را بہ پشت سرم مے دوزد:خیلے مهمہ! مادرم سعے دارد قانعش ڪند:بدید من،بدون اینڪہ باز بشہ میدم بہ خود مصطفے! بدون حرف پاڪت نامہ را بہ دست مادرم میدهد. مادرم ڪنجڪاو میپرسد:من شما رو نمیشناسم یا قبلا جایے ندیدم. لبخند میزند:شما نہ! "شما نہ" را منظور دار میگوید. نگاہ آخرش را بہ من مے اندازد و زیر لب خداحافظے میڪند. حس عجیبے بہ او دارم! مادرم بہ سمت هادے میرود،میخواهم در را ببندم ڪہ نگاہ خیرہ اش نمے گذارد. چند قدم از جلوے درمان فاصلہ میگیرد و با تُنِ صداے خیلے آرام میگوید:نامہ رو باز نڪن! درمورد تو نیس! صداے مادرم بلند میشود:آیہ چرا نمیاے؟! بہ چشمانم خیرہ میشود:من بہ تو آسیبے نمے رسونم. بہ عمقِ چشمانش نگاہ میڪنم،خبرے از دروغ نیست! سبزے چشمانش برق مے زنند ولے نہ برقِ شیطنت و دروغ! برقِ غم! با عجلہ سوارِ دویست و شش آبے رنگش میشود و میرود. مبهوت در را مے بندم و نفس عمیقے میڪشم. دیگر از او نمے ترسم یا بدم نمے آید! مادرم نگاهے بہ پاڪت نامہ مے اندازد و رو بہ هادے میگوید:آقاے عسگرے ڪوشن؟! هادے نگاهش را بہ مدارڪ درون دست مادرم مے دوزد،برایم عجیب است تا جایے ڪہ فهمیدم سعے دارد نگاهش را از من و مادرم‌ بگیرد اما از نازے نہ! _بابا رفت موبایلشو بیارہ خانم نیازے ڪہ شنیدن! بہ خودم مے آیم،صورتم سرخ میشود! یعنے متوجہ شدہ گوش ایستادہ بودم؟! لب را میگزم،لبخند‌ میزند! جواب حرف هاے چند دقیقہ پیشم را داد! آب دهانم را قورت میدهم،میخواهم با عجلہ وارد خانہ بشوم ڪہ مادرم میگوید:اینم ببر! پاڪ نامہ را بہ سمتم میگیرد،میخواهم از دستش بگیرم ڪہ با تحڪم میگوید:بازش نڪنیا! اخلاق باباتو میدونے! سرے تڪان میدهم و پاڪت نامہ را میگیرم سپس وارد خانہ میشوم. ڪنجڪاو میشوم نامہ را بخوانم،گفت درمورد من نیست اما چہ تضمینے وجود دارد؟! دلم میگوید:"اگہ نیت بدے داشت جلوے هادے و مامان یہ ڪارے میڪرد!" اما باز میگویم باید نامہ را بخوانم! دستانم را پشت ڪمرم مے برم تا نورا نامہ را نبیند،بیخیال پشت میز نشستہ و ڪیڪش را میخورد. نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 بہ سمت پنجرہ برمیگردم،مادرم مشغول صحبت با هادیست. هادے گہ گاهے لبخندهاے عمیق هم میزند! هر بار بیشتر از او بدم مے آید! فرصت را غنیمت مے شمارم و بے و سر و صدا بہ سمت اتاقم مے روم. دستیگرہ ے در را آرام میڪشم و وارد اتاق میشوم. بہ در تڪیہ میدهم،نگاهے بہ پاڪت نامہ ے سفید ڪہ نام پدرم رویش نوشتہ شدہ مے اندازم. چسب یا مُهر و مومے ندارد! نامہ را بیرون میڪشم. "من خیلے بهت نزدیڪم نزدیڪ بہ اندازہ ے مغازہ ت تو پاساژ نزدیڪ بہ اندازہ ے خونہ ت نزدیڪ بہ اندازہ ے دخترت..." شهاب نامش را زیر لب زمزمہ میڪنم:شهاب! پس با پدرم‌ مشڪل دارد! حتما چیز مهمیست! با شنیدن صداے مادرم ڪہ مشغول خداحافظیست با عجلہ نامہ را داخل پاڪت میگذارم و تقریبا خودم را از اتاق پرت میڪنم بیرون. از پشت پنجرہ مے بینم در حیاط را بست،پاڪت را روے مبل میگذارم. دوبارہ بہ اتاقم برمیگردم،شالم را از روے سرم پایین میڪشم. دروغ نگفت! جملہ ے آخر نامہ اش...! منظورش منم... ... نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
در بیستم فروردین ماه 1347 در شهرستان سیرجان استان کرمان به دنیا آمد و در فضای معنوی و آمیخته به عشق اهل بیت خانواده ای متوسط رشد یافت. دوران دبستان را در مدرسه ی سعدی سیرجان سپری کرد و پس از طی دوره ی راهنمایی به دبیرستان امام سیرجان رفت و تحصیلات خود را در رشته علوم تجربی ادامه داد. او در این دوره همکاری بسیار زیادی را با اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان به عمل آورد. و در کنار تحصیل علم مدارج کمال و تقوا را طی نمود. حسین نادری در 15 سالگی برای اولین بار به صورت بسیجی به جبهه پا گذاشت و در گردان های رزمی سازماندهی شد و سپس وارد سازمان ادوات گردید. تدبیر، شجاعت و قدرت بالای تصمیم گیری در کنار تعبد و اخلاص از جسین نادری فرمانده ای ساخت که به سرعت فرمانده ی گردان ضد زره، جانشین گردان ضد زره، فرمانده گردان ضد زره و جانشسین عملیات تیپ ادوات شد وسپس به عنوان فرمانده گردان 416 عاشورا لشکر 41 ثارالله انجام خدمت می کرد.از حسین نادری که در سن 18 سالگی به سِمَت فرماندهی گردان رسیده بود به عنوان جوانترین فرمانده گردان نیروی زمینی سپاه یاد می شود. تقدیر الهی بر آن بود که حسین نادری در سن 21 سالگی و در سپیده دم یکشنبه دوم مرداد ماه سال 1367 در بیت المقدس هفت به شهادت برسد و سرزمین مقدس شلمچه را شاهدی بگیرد بر حیات و شهادت مظلومانه اش. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
سپاس و ستایش محضر بارگاه باعظمت ایزد منان و خدای قهار. او که نامش کلید تمام مشکلات و ذکرش آرام بخش قلبهای متشنج انسان ها می باشد و سپاس و درود بر پیامبران از آدم تا خاتم النبیین کامل کننده دین حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام او که مشعل دار هدایت و نبوت و چراغ راه گمشدگان گیتی بوده و هست. سلام و درود بر علی (ع) امیرمومنان پیشوای شیعیان و امامان بعد از آن و سلام و درود بر امام زمان (عج) منجی عالم بشریت و نجات دهنده ستم دیدگان گیتی و درود و سلام بر امام کبیرمان نجات دهنده ایرانیان در بند و مظلوم و درود و سلام بر شهیدانی که با نثار جان خود خون خویش را اهدا کردند تا که این نهضت پایدار ماند و سلام بر پدر و مادر این غیورمردان که جوانان خود را با عشقی وصف ناپذیر به قتل گاه فرستادند و درود بر شما ملت حزب الله مردم همیشه در صحنه و با ایمان. سلام بر شما ای پدر و مادر بزرگوار و گرامیم و بر شما ای مادر مهربانم ای که برای بزرگ کردن من از جان خود مایه گذاشتی. سلام بر شما برادرانم قاسم – عباس – حمید و خواهر محبوبم مریم. پدر جان ای که برای بزرگ کردن من سختی ها و مشقت های فراوان کشیدی شما که در شب های سرد زمستان مرا به طبیب می رساندی. پدر مهربانم نمی توانم از زحمات شما که برای من کشیدی چیزی بر زبان آورم و آن را بر روی کاغذ نویسم چه گویم که هر چه گویم در وصف شما کم گفته ام. و ای مادر جان عاجز از آنم که زحمات طاقت فرسای شما را بازگو کنم چه شب های که تا صبح بر بالینم نشستی و چه سالهایی که با رنج فراوان گذراندی تا مرا بزرگ و حال که خود را در این موقعیت می بینم واقعا قدر شما را می دانم و ممکن است شما مایل نبودید که من به جبهه روم که البته به شما حق می دهم چون که حب مادری جلوی وظیفه ای را که در برابر خدا و در قبال خون شهدا دارید می گیرد ولی مادر جان این راهی که من انتخاب کردم حق بوده و هست و ای برادر بزرگم ای مایه افتخارم و ای تاج سرم ای که در گرفتاری ها می توانستم به داشتن شما افتخار کنم و شما را مشکل گشای کار دانم و بدانم که همواره پشت و پناهی خواهم داشت و ای عباس جان برادر کوچکم ای عزیز من و ای زحمت کش خستگی ناپذیر و ای مریم خواهر مهربانم و حمید جان برادر کوچک و شیرین زبانم از شما به خاطر تمامی زحمات و مشقاتی که در طول زندگی برای من کشیده اید تشکر کنم پدر جان انسان از خاک است و باید بر خاک برود و روزی می آید و روز دیگری می رود حیات جاودانی مخصوص ذات خدایی است و مرگ برای همگان حق است ولی مرگ نیز زشت و زیبا دارد هم انسان می تواند در بستر بمیرد و هم می تواند در میدان رزم هم می تواند کفن سفید پارچه ای را برای خود برگزیند و هم می تواند جامه ی سرخ خونی و لباس سربازی آقا و مولا مهدی (عج) را حال اگر این را جلوی شما بگذارند کدام را انتخاب می کنید. به هر حال هرکس توانی دارد یکی قدرت رزم و دیگری قدرت صبر. پدر جان اگر شهادت نصیبم شد صبر را که شیوه مردان است در پیش گیر و استقامت کن تا مقرب درگاه خدا گردی در آخر از شما امید عفو و بخشش دارم.و اما ای مادر در این لحظه آرزو می کنم که ای کاش قلم می شکست و زبانم بند می آمد و این چند خط الکی را نمی نوشتم ولی بهر حال چون که نیاز بود از زحمات و رنج های شما تشکر کنم.اکنون در مقابل شما شرمنده و خجل و سرافکنده نمی توانم احساساتم را بیان کنم چرا که هر چه از عظمت مادری بگویم کم گفته ام و حال آن که من پسر خوبی نبودم که اکنون بتوانم قدردانی کنم.خلاصه شما مادر هستید و بزرگوار و رئوف و مهربان پس از تمامی خطاها و لغزش هایی که در طول حیاتم داشته ام و احیانا خدای ناکرده باعث ناراحتی شما شده ام پوزش می طلبم و از شما امید عفو و بخشش دارم و تقاضایی که از شما دارم این است که در ماتم از دست دادن من صبر را الگوی خود قرار دهید که چرا زینب (س) صابرترین صابران بود و اگر خواستی گریه کنی بر مظلومیت اباعبدالله گریه کن برای کودکان سیدالشهدا گریه کن در آخر از شما امید عفو و بخشش دارم. و اما شما ای برادر بزرگوار شما نیز به بزرگواری خودتان مرا ببخشید و در امر رسالت عظیم خود کوشا باشد تا در جوار حق تعالی سربلند باشید. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان .... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸 ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا 🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید‌ ا https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️شروع صبحی زیبا با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل مطهرش السلام علیک یا محمد یا رســـول الله السلام علیک یا مـولا امـیرالمؤمنین السلام علیک یا فاطــمة الزهــــــرا السلام علیک یا مـعزالمـومنین یا حســــــــن ابن عـلی المـجتبـــی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین السلام علیک یا علی موسـی الرضـا السلام علیک یا ابا صـــالحَ المھــــــدی https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
السلام علیک یا ابا عبدالله یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید امروز به نیابت از 🌷 ♦️به نیت تعجیل در امر فرج ♦️سلامتی رهبرمون ♦️عاقبت بخیری همه ما ♦️وسلامتی همه عزیزان ودفع بیماری کرونا https://eitaa.com/piyroo