eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
اتاقش را به قطعه ای از گلزار شهدا تبدیل کرده بود هر طرف را که نگاه می کردی یا عکس امام و حضرت آقا را میدیدی یا عکس شهدا یک عکس در اتاقش بود که زیرش این جمله حک شده بود «رهسپاریم با ولایت تا شهادت» همیشه این جمله را زمزمه می کرد می گفت عکس من هم باید یک روز در کنار این شهدا قرار بگیرد و آنقدر از شهادت خود اطمینان داشت که اسم خودش را در کنار اسم شهدا می نوشت! 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌱 بِسْمِ اللُّهُِ الْرَّحْمنِ الْرَحِیم «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا» نساء ۵۸ •┈—┈—┈✿┈—┈—┈• خداوند به شما فرمان مى‏ دهد كه امانت ها را به صاحبانش بدهید! و هنگامى كه میان مردم داورى مى‏ كنید، به عدالت داورى كنید! خداوند، اندرزهاى خوبى به شما مى ‏دهد! خداوند، شنوا و بیناست. https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید_جهاد_مغنیه تاریخ تولد: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰ تاریخ شهادت: ۲۸ دی ۱۳۹۳ مزار شهید: بیروت محل شهادت : قنطریه سوریه 🌷 به تو که میرسم ؛ قلمم قاصر میشود از وصف تو و دریای موج انگیز وجودت، به تو که میرسم تنها نگاهت میکنم. گویا میتوانم رشادت را از عمق چشمانت بخوانم؛ میتوانم لبخندهایت را قاب کنم و به دیوار دلم بزنم تا از تو بیاموزم که مبادا کسی جز خالق را میان آن راه دهم. ♦️ تو همان آیینه ی احسن الخالقین خدایی که میان طبیعت بکر پروردگار دست نخورده باقی ماندی و جاودانه شدی. گویا خدا بر سر خلقت تو شبانه روز تلاش کرد تا در نهایت این تو بودی که از خون عمادِ حزب الله جوشیدی و نام اسلام و پدرت را بر فراز آسمان ها حکاکی کردی. ♻️ برای از تو گفتن باید از خداوند بی نهایت روز عمر طلب کنم تا مبادا ذره ی از وجود پر عزتت جا بیندازم. نامت نیز برازنده ات است؛ برازنده ی ابهت همیشگی ات در میدان های جنگ، برازنده ی چشم های پر جاذبه ات در زمان هایی که دشمن را هدف گرفته بودی. ➖ آری تو آمدی که بمانی، آمدی تا مارا به خود بیاوری تا نامت را بر روی ما بگذاری و طریقه ی جهاد را به ما بیاموزی و اینکه در نهایت دست مارا در دستان سقای کربلا بگذاری؛ حال با تمام وجودم سر به سوی آسمان روانه میکنم و میگویم خوش آمدی جانم. ✍نویسنده: اسماء_همت https://eitaa.com/piyroo
‌در این شلوغی دنیا، فراموشتان نکردم..! برادرانم! در شلوغی قیامت فراموشم نکنید💔 اِی شهدا... خادمتان‌ را دعا کنید🌱‌ https://eitaa.com/piyroo
⚡️یادی کنیم از شهید هادی طارمی محافظ حاج قاسم سلیمانی که کنار تو فرودگاه بغداد شهید شد🕊 نمی‌دونم چرا زیاد اسمی از این شهید برده نمیشه برای شادی روحش صلوات بفرستید https://eitaa.com/piyroo
✨﷽✨ : 🌸 امیدوارم حضورم در سوریه مرا به امام زمان(عج) نزدیک ڪند... خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر از همه به آن نیاز دارم، فقط جهت یاد آوری: ۱. نماز ڪه انسان را از فحشا و منڪر دور مے ڪند ۲. روزه ڪه سپر آتش است ۳. یادآورے مرگ ۴. جهاد با نفس ۵. ولایت مدارے و گوش به فرمان رهبر بودن ۶. دعا براے سلامتے و فرج آقا ۷. طلب شهادت... 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسماعیل دقایقی درسال 1333 در شهر بهبهان استان خوزستان در خانواده‌ای متدین چشم به جهان باز کرد. او پس از اتمام دوران دبیرستان، در سال 1349 در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت. اسماعیل در همین هنرستان با محسن رضایی فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس آشنا شد و در خوزستان گروهی به نام«منصورون» را شکل دادند. شهید دقایقی در طول دوران دفاع مقدس در  قرارگاه لشکر فجر،لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) و اکثر عملیات ها حضور داشت و رشادت های زیادی از خود نشان داد. اسماعیل دقایقی در اولین اقدام, تیپ  شرکت دادن تیپ در عملیات بزرگ بدر بود که در این عملیات منطقه «الترابه» در هور الهویزه توسط مجاهدین عراقی آزاد شد. دقایقی بعد از این عملیات، گردان انصار الحسین را در سازمان سه گردان فوق الذکر ادغام کرد و این تیپ از آن روز به میمنت عملیات بدر به «تیپ 9 بدر» نامگذاری شد. شهید دقایقی در حالی که با موتور برای سرکشی از نیروهای خود،  به سمت خط مقدم در حرکت بود توسط هواپیمای دشمن هدف بمب قرار گرفت و به شهادت می‌رسد. https://eitaa.com/piyroo
1_167830517.Mp3
462.9K
🍃فرمانده شهید اسماعیل دقایقی از بیانگذاران سپاه بدر و درنتیجه مدافعان حرم ... سخنان سردار داود غیاثی راد درباره شهید دقایقی در شبکه رادیویی ایران https://eitaa.com/piyroo
برادران گرامی‌ام و خواهران محترمه: برای شما نيز آرزوی صبر و استقامت در پيگيری اهداف اسلامی دارم. ان شاءالله بتوانيد با کار و فعاليت، خود را بيش از پيش وقف راه خدا و اسلام کنيد. جهانی که امروز پر از فسق و فجور و خيانت ابرقدرت هاست، تلاش و ايثار می‌خواهد. در راه امام حسين(ع) گام برداشتن، حسينی شدن می‌خواهد. ان شاءالله در پيروی از راه امام امت، خمينی کبير که همان راه خدا و قرآن و اهل بيت(ع) است، موفق باشيد. ديدن برادران رزمنده در خط اول که با آرامش مشغول نماز هستند و با متانت، نيروهای دشمن و تانک‌های او را می‌بينند و با سلاح مختصر با آنان مقابله می‌کنند، از تجليات حسينی شدن اين امت است که مرا به وجد آورده است. حقوق شما را آن‌طور که بايد رعايت نکرده‌‌ام که ان شاءالله مرا ببخشيد، من هم دعاگوی شما هستم. https://eitaa.com/piyroo
🔸یکی از مجاهدین عراقی می‌گفت: در یک زمستان سرد، با شهید دقایقی در چادری بودم. او متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما می‌لرزد. با اینکه هوا سرد بود و خود او نیز به پتو نیاز داشت، پتوی خود را روی آن مجاهد انداخت. سپس گفت: مجاهدین عراقی ودیعه‌های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم.   الان خانه‌ هر مجاهد عراقی که بروی، سه عکس می‌بینی: امام خمینی، شهید صدر و شهید اسماعیل دقایقی.  https://eitaa.com/piyroo
فرزند حاج عماد مغنیه، همان مردی که سال ها از دست جوخه های ترور صهیونیست ها پنهان شده بود اما سرانجام توسط همین ایادی کفر در دمشق و در سال 1386 به شهادت رسید، بسیار ناراحتمان کرد. نه از این بابت که ناراحت باشیم از اینکه سرانجام زندگی این مرد جوان با شهادت پایان یافته نه، به قول شهید آوینی مرگی چونین، برای اولیای خاص خداست و هر مدعی لاف زن، لیاقت پوشیدن ردای شهادت را ندارد. ناراحتی از این باب بود که غبطه خوردیم به حال پسر جوان که دانست چطور حاجتش را از درگاه حضرت حق بگیرد و راهی را برود که خود اراده کرده بود نه سرنوشتی که حتی بادها هم می توانند برای انسانی تصمیم گیری کنند. اما جهاد عماد مغنیه ، معروف به جواد در سال 1991 در لبنان و در خانواده ای مبارز متولد شد. پدرش، عماد مغنیه، نام برادر شهیدش در مبارزه با صهیونیست ها برا برای وی انتخاب کرد. وی همواره در کنار پدرش که از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان بود، حضور داشت و پس از شهادت پدرش، رابطه ی تنگاتنگی با سیدحسن نصرالله و سردار سلیمانی داشت، به طوری که برخی این دو بزرگوار را به عنوان پدران معنوی جهاد می دانند. پدر او عماد مغنیه معروف به حاج رضوان بود، کسی که 23 سال قوی ترین سرویس های جاسوسی اسرائیل را به سخره گرفت و آن ها نتوانستند او را پیدا کنند. شهید جهاد، چهارمین شهید از خانواده ی مغنیه می باشد. او تحصیلات عالیه را در رشته ی مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت ، شروع کرد. تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای شهادت نائل شد. https://eitaa.com/piyroo
🔹خواهر شهید جهاد مغنیه : مادر من یک زن فوق العاده است. وقتی خبر شهادت بابا رسید، رفت دو رکعت نماز خواند. همه ما را مادرمان آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدالله که وقتی شهید شدی، کسی خانواده ایت را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکردند. همین که یک جمله ما را آن قدر خجالت داد که آرایم شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند. خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور. دلم سوخت وقتی پیکر جهاد را دیدم. مثل بابا شده بود. خون ها را شسته بود ولی جای زخم ها و پارگی ها بود. جای کبودی و خون مردگی ها. تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بود. یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم. باز مادر غیرمستقیم ما را آرام کرد. وقتی صورت جهاد را بوسید، گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده. البته هنوز به اربا اربا نرسیده. لایوم کیومک یا اباعبدالله (ع). ما هم از خجالت آرام شدیم. بعد هم مادرم خودش توی قبر جهاد رفت. همان قبر! سه ساعت قرآن و زیارت عاشورا و دعا در قبر خواند. https://eitaa.com/piyroo
🔰 توسل به امام زمان (عج) بعد از شهادت حاج عماد و ازدواج دو فرزند دیگرم -مصطفی و فاطمه- من با جهاد زندگی می‌کردم. یک شب قبل از ماموریت سوریه، نیمه های شب دیدم با صدای بلند گریه می‌کند. به سرعت به اتاقش رفتم و متوجه شدم در حال نماز است. شب جمعه بود و قرار بود فردای آن روز به «قنیطره» سوریه برود. فردای آن روز ازش سوال کردم که چرا گریه می کردی؟ خجالت کشید و گفت: هیچی. شنبه از سوریه تلفن کرد. پرسیدم کِی برمیگردی؟ جواب داد یا یکشنبه شب و یا دوشنبه. من دوباره پرسیدم که تو آن شب به چه کسی متوسل شده بودی؟ اول حرفی نزد. بعد گفت: من در نمازم خطاب به امام زمان حجت بن الحسن(عج) صحبت میکردم. پرسیدم چه می گفتی؟ سکوت کرد. قسمش دادم که بگو. گفت: به ایشان می گفتم که من بنده گناهکاری هستم و...» مادر جهاد بقیه حرفها را نگفت و فقط این را گفت که تا وقتی جهاد در این دنیا بود، دل من قرص و آرام بود. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا