eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
37.3هزار عکس
17.7هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
یه دور تسبيحی نشسته بوديم دور هم كنار آتش و درددل می‌كرديم.  هر كی تسبيح داشت درآورده بود و ذكر می‌گفت. تسبيح‌ های دانه درشت و سنگين وقتی روی هم می افتادند صدای چريق‌ چريقشان دل آدم را آب می‌كرد.  من هم دست كردم داخل جيبم كه ديدم تسبيحی نيست. از روی عادت دستم را بردم طرف تسبيح بغل دستيم تا تسبيح او را بگيرم كه دستش را كشيد به سمت ديگر. گفتم: «تو تسبيحت را بده یک دور بزنيم».  كه برگشت گفت: « بنزين نداره،‌ اخوی!» گفتم شايد شوخی می‌كند  به ديگری گفتم: «او هم گفت پنچره».  به ديگری گفتم:«گفت موتور🏍 پياده كردم»  و بالاخره آخرين نفر گفت: «نه داداش، يک وقت میبری چپ می كنی،  حال و حوصله دعوا و مرافه ندارم؛ تازه من حاجت دستم را به ديار البشری نمی‌دهم». همه خنديدند. 😄😄 چون عين عبارتی بود كه خودم يادشان داده بودم.  هر وقت می‌گفتند: تسبيح يا انگشتر و مهر و جانمازت را بده، اين شعارم بود.  فهميدم خانه‌ خراب‌ها دارند تلافی می‌كنند.  https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
⚘✨﷽✨⚘ 🤣🤣 اسیر شده بودیم😅 قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن😍 بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن.. اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج‌البلاغه هم لابه لاشون بود یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت: _من نمی‌تونم نامه بنویسم از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین(ع)رو نوشتم روی این کاغذ میخوام بفرستمش برا بابام.. نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم🤣 بنده خدا نامه ی امیرالمومنین(ع) به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود😂😁.. 🙃🍃 . https://eitaa.com/piyroo .
🔰🔰 😁 پُست نگهبانۍ رو زودتر تَرک ڪرد! فرمانده گفت : ۳۰۰تا صلوات جریمته! چند لحظه فکر ڪرد. وگفت: برادرا بلند صلوات! همه‌ صلوات فرستادن گفت: بفرما از۳۰۰ تا هم بیشتر شد😊 https://eitaa.com/piyroo
😅 یکبار سعید خیلے از بچه‌ها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود. شب برایش جشن پتو گرفتند. حسابے کتکش زدند. من هم ڪه دیدم نمے‌توانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد! سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت. همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😢 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچه‌ها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت: اذان گفتند چرا خوابید؟ گفتند ما نماز خواندیم!!! گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟ گفتند سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من براے نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!😂😊 🌷شهید سعید شاهدے🌷 https://eitaa.com/piyroo
😅 یکبار سعید خیلے از بچه‌ها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود. شب برایش جشن پتو گرفتند. حسابے کتکش زدند. من هم ڪه دیدم نمے‌توانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد! سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت. همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😢 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچه‌ها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت: اذان گفتند چرا خوابید؟ گفتند ما نماز خواندیم!!! گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟ گفتند سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من براے نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!😊 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
✨﷽✨ 😅 یکبار سعید خیلے از بچه‌ها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود. شب برایش جشن پتو گرفتند. حسابے کتکش زدند. من هم ڪه دیدم نمے‌توانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد! سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت. همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😢 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچه‌ها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت: اذان گفتند چرا خوابید؟ گفتند ما نماز خواندیم!!! گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟ گفتند سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من براے نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!😊 سعید شاهدے 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
خيلي از شبہا آدم تو منطقه خوابش نميبرد...😢 وقتے هم خودݦون خوابمون نميبرد دݪمۅن نمے اومد ديگران بخوابݧ...😜 يڪے از همين شبہا يڪے از بچہ ها سردرد 🤕عجيبے داشت و خوابيده😴 بود تو همين اوضاع يڪے از بچہ ها رفت بالا سرشو گفت: 🗣رسووول!رسووول! رسووول! رسول با ترښ😧 بلند شد و گفت: چيہ؟؟؟چي شده؟؟😥 گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت ڪنہ من نذاشتمـ !😂 رسول و مےبيني داغ ڪرد افتاد دنبال اون بسيجے و دور پادگاݩ اون رو مے دواند🤣 😉 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
یاصاحب الزمان(عج): ✅ 😁 🦋 پُست نگهبانی رو زودتر ترک کرد !😐 فرمانده گفت : ۳۰۰ تا صلوات جریمته! 😌 چند لحظه فکر کرد.🤔 گفت: برادرا بلند ! 🌳 همه‌ صلوات فرستادن گفت: بفرما 😎 از ۳۰۰ تا هم بیشتر شد 😂📿 https://eitaa.com/piyroo
أنا عزرائیل! در عملیات فاو ریختیم داخل کارخانه نمک، یکی از بچه ها که بعداً شهید شد، رفت سراغ آشپزخانه ی عراقی ها. داخل آشپزخانه چند دیگ بود. در یک دیگ، مرغ و در دیگری برنج ... وقتی در دیگ بعدی را برداشت، از داخل آن یک عراقی بلند شد و گفت: أنا مسلم. و این شهید با اسلحه ای که دستش بود گفت: أنا عزرائیل! و در دیگ را بست. https://eitaa.com/piyroo
روزی سر کلاس آموزش مخابرات فرق بی‌ سیم «اسلسون» را با بی‌سیم «پی‌ آر سی» از بچه‌ها پرسیدم ... یکی از بسیجی‌های نیشابوری دستش را بلند کرد ؛ گفت: « مو وَر گویم؟» با خنده بهش گفتم: « وَر گو » گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه، بعد فیش فیش مِنه ، ولی پی آر سی از همو اول فیش فیش مِنه » کلاس آموزشی از صدای خنده‌ بچه‌ها رفت رو هوا .... :)😂😂😱 https://eitaa.com/piyroo