eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
16هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 -امام‌صادق‌عليه‌السلام: مهدی‌بین‌مردم‌رفت‌وآمدمیکند، دربازارهای‌ایشان‌راه‌میرود، وروی‌فرش‌های آنان‌قدم‌ میگذارد ولی‌اورانمی‌شناسند✨ https://eitaa.com/piyroo
⚠️ بعضے‌از گـناهـان یه‌جوري‌‌بین‌مون عادي‌شدن، که‌تا به‌طرف‌میگی‌،چرااینکارو انجام‌میدی !؟ میگه: «همـه»‌انجام‌میدن،حالابرامن‌عیبه ... ! ! این‌خیلی‌چیزخطرناکیه ...! به‌این‌افرادباید‌‌گفت: اون‌دنیا‌دیگه‌، «همــه» قرارنیست ‌بجای توبرن‌ جهنم، تو خودت بایدبری ..!یادمون‌نره: خودمون‌مسئول‌‌کارهایی‌ڪه ‌انجام‌میدیم‌، هستیم ... پس بابهانه،خودمونو فریب‌ندیـم ..! https://eitaa.com/piyroo
شرایط سختی بود آتش دشمن سنگین بود، موقع عقب اومدن متوجه عدم حضور محمد شدم باهاش تماس رادیویی گرفتم که پشت بیسیم میگفت من جفت پاهام تیرخورده شما برید کسی برنگرده دارن میان سمتم داشتم گریه میکردم از اینکه نمیتونستم کمکش کنم. بعد چند دقیقه ک باهاش تماس گرفتم صدایی غیر صدای محمد شنیدم. محمد هم مثل ارباب بی کفن ابی عبدالله ع بدون سر به سوی معشوق پرکشید . بیاد شهید مدافع حرم عمه سادات س محمد زهره وند جمعی گردان تکاور تیپ نمونه یکم روح الله 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🔗⃟🖤 🌱 چـــــــــــــــــادر تو تلافی غروبی است... که در آن روز به زور ازسر زنان حرم می کشیدند... چادر تو میراث خون دلهای خیمه نشینان ظهر ... و چادر سرکردنت به همین سادگی انتقام کربــــــــــــــــــلا ست...🥀 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای‌خوبی‌ها، کربلاراچگونہ‌ساخته‌ای؟! کہ‌اینگونہ‌آرام‌می‌کندهردل‌بی‌دل‌راوقتی‌ قدم‌بہ‌خاکش‌می‌گذاری :) کـربـلاچگـونہ‌است‌کہ‌بہ‌دست‌فـراموشی‌ می‌‌سپارد،تمام‌غم‌وغصہ‌هاےدنیاراوتمام‌ غصہ‌ات‌می‌شوددیدن‌حرم‌، کاش‌می‌شد بیاییم‌وبمانیم:))💔 https://eitaa.com/piyroo
حاج حسین یکتا: 👈 خیلی ها از من می پرسند چکار کنیم شهید بشویم، یا لااقل مقام شهداء را داشته باشیم؟؟ 👈 شهداء اول مراقبت از دل هایشان کردند و مدافع قلب شدند، بعد مدافع حرم شدند. ✨مام صادق علیه السلام می فرمایند:«الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه» دل حرم خداست، پس در حرم خدا، غير خدا را جای مده. 👈 مدافعان حرم، اول از حرم خدا خیلی خوب دفاع کردند که به آنها لیاقت دفاع از حرم زینب سلام الله علیها را دادند. 📚 مهمان شام، ص ۵۱ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•『🌱』• شڪࢪ! کہ‌دࢪقݪبمان؛ مویࢪگۍهسٺ‌مٺصݪ بہ‌خونِ‌‌گࢪم‌شھیدان وازهمان‌خون‌اسٺ‌کہ‌گاھ! قلب‌مآن‌‌بہ‌یادشـٰان‌‌میتپد... https://eitaa.com/piyroo
✍فرازی از وصیتنامه 🔴شهید به قول شهید بابایی، جنگ، شلیک گلوله نیست! انجام وظیفه است. حالا هرکس به هر طریق که از دستش برمی‌آید؛ یکی جهاد می‌کند با سلاح! یکی جهاد می‌کند با پولش! یکی جهاد می‌کند با عِلمش! هرچیزی که از دست کسی بربیاید، برای دفاع از اسلام، «جهاد» است. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیددانشگرکمی قبل ازشهادت نمازظهررادرتیرس دشمن اقامه میکند،مثل یاران امام حسین(علیه السلام)امابازهم آرام است واین موقعیت خطرناک ازکیفیت نمازش کم نمیکند. کسی نمیدانددراین نمازمیان عباس وخداچه میگذرد.اوچندساعت بعدبه شهادت می رسد:《عباس ساعت۳ونیم بعدازظهرپنج شنبه۱۳۹۵/۵/۲۰به شهادت رسیدولی مادرمقربودیم ،نمیدانستیم که عباس شهیدشده یانه،فقط می دانستیم که عباس برای جلوگیری ازپیشروی دشمن به جلورفته،موقع غروب خورشیدبودکه همه نگران بودیم. گاهی ازمقربیرون می آمدیم.چشم انتظارعباس بودیم ازسرشب تاصبح هرصدایی که می آمدهمه بیرون می پریدیم که عباس اومد.... عباس اومد..... صبح فرارسید،نیروهایی برای تفحص جلورفتند. پیکرسوخته ومطهرش رابه عقب آوردند. دیدم خون صورت عباس راخضاب کرده وسرخی اش سرزمین حلب رارنگین کرده است.》 عباس تازه دامادبود.رفقای عباس هم قسم شده بودندکه ازاومراقبت کنندواوراسالم به ایران برگردانند.بعدازشهادتش گفتیم خدابرای اونقشه کشیده بود.عباس درس عاشقی راچشیده بودوبایدمی رفت. https://eitaa.com/piyroo
📚 عنوان کتاب:آخرین نامه من 🔻مجموعه ستارگان کویر روایتی از زندگی شهید حسین گرگانی نژادمشیزی ✍ نویسنده:احمد ایزدی https://eitaa.com/piyroo
نتانیاهو: امروز میخواهم خطر پیچش تاریخ به نفع ایران را گوشزد کنم خامنه ای از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه ی جبل الطـــارق در مراکش را به لرزه انداخته و ملتها را به سوی خود جــلب کرده است. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 کربلای ۴ • صدای قدم هایی که به سمت شما بر میداشتم دلنشین بود... چقدر لمس نگاهتان بر روی این قدم ها آرامش بخش بود... . حال دلم خوب نیست...چشمانم هرلحظه گریه میطلبد، بین ان همه بی خوابی...آن همه بار و بندیل و سختی...لحظه ای احساس خستگی نمیکردم...:) همین که پایم به .. رسید، گویی تمام خستگی های دنیا یک جا در تنم فرو رفت! . دلم میخواهد فریاد بزنم از غم بزرگی که در دلم ته نشین شده است... . من خودم را در گوشه ای از  جا گذاشتم... گویی از آن سجده آخر اصلا دیگر بلند نشدم، دلم هنوز انجا گیر است... دلم میخواست همان جا و همان لحظه برای همیشه جان دهم! همان جایی که از خود بی خود شدم، خالی از دنیا بودم،خالی از ادمهایش... همان جا که احساس کردم صدایم را میشنوند، همان جایی که برای اولین بار اشک هایم را دوست داشتم.... و.... . آسمان هارا به دنبالت گشتم! ای عشق... در زمین یافتمت، شلمچه... عشق در شلمچه روایت ها دارد، اینجا نخل ها به جای خاک ریشه در خون دارند... . https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت پنجم: پیشروی با عبور از موانع وقت موعود فرا رسید و انتظارا رو به پایان بود. نیمه های شب روز ششم بهمن سال ۶۵ با لنکروزها به خط مقدم اعزام شدیم. از زمین و آسمون آتیش می بارید. هر لحظه امکان داشت گلوله ای بخوره توی یکی از ماشینا و عده ای رو شهید کنه. فاصله زیاد نبود سریع رسیدیم و خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. وارد یه تونل بتنی شدیم که نزدیک خاکریز ایجاد کرده بودند تا نیروای عمل کننده در اون پناه بگیرن و توجیهات نهایی از طرف فرماندهان برای زدن به خط دشمن صورت بگیره. اگه اشتباه نکنم از استحکاماتی بود که ازعراقیا جا مونده بود. یکی دو ساعت رو اونجا توقف کردیم و منتظر فرمان حمله و شنیدن رمز عملیات بودیم. موج نگرونی رو براحتی میشد در چهره فرماندهان دید. جان بچه ها و نتیجه عملیات براشون خیلی مهم بود. خدا می دونه با چه عشق و محبتی به چهره تک تک بچه ها نگاه می کردند و می دونستند تا ساعاتی دیگه بعضی از این گلای معطر پرپر میشن. مُدام نکات امنیتی رو گوشزد می کردند. انگار منتظر چیزی بودن. ظاهرا وقفه ای در کار پیش اومده بود. حدود ساعت یازده، دوازده شب بود که فرمان حرکت صادر شد. به من گفته شد عمامه رو دربیارم چون گرای خوبیه برای دشمن و جون میده که تک تیراندازای دشمن یه خال خوشگل روی پیشونی روحانیت بکارن. براه افتادیم و از لابلای نیزارا و تنه های قطع شده و سوخته نخلا رد میشدیم و به پیشروی ادامه میدادیم. صدای غرش تانکا و نفربرا و انفجار گلوله های توپ و خمپاره گوش فلک رو کر میکرد. گاهی هم ویز ویز مرمی تیربارا از بغل گوشمون رد میشد، انگار دور و بر سرمون پر از پشه های مزاحم بود. از داخل معبر میادین مین که به لطف زحمات بچه های تخریب چی پاکسازی شده بود گذشتیم و موانع عجیب و غریبی که دشمن ایجاد کرده بود رو یکی پس از دیگری پشتِ سرمون گذاشتیم. بچه بسیجیا با گامای استوار پیش می رفتند. دو مانع عمده ی دیگه بر سر راهمون بود. اولی یه مرداب طبیعی که عبور از آن در سرمای بهمن خیلی مشکل بود و دیگری کانال آبی که نزدیکی خاکریز دشمن به فاصله تقریبی چِل، پنجا متری کنده شده بود. عرض کانال هف هشت متر و عمقِ آبش حدودا دو متر بود. بدون الوار عبور از اون خیلی مشکل بود. به ما گفته بودن که نیروای اطلاعات عملیات الوارای چوبی بلندی رو میارن و شما باید بسرعت از روی اونا رد بشید و سعی کنین وارد آب نشید ، اما متاسفانه به دلایل نامعلوم- حالا حجم کاری زیاد ؛ شهادت بچه های اطلاعات یا هر مشکل دیگه- نتونسته بودند خودشونو بموقع برسونند و داشت دیر میشد و ما هم لابلای نیزار منتظر فرمان حرکت بودیم. زمین گیر شدن بچه ها قبل از رسیدن به هدف بمعنای شکست یا به تعویق افتادن عملیات بود. بناچار فرمانده محور فرمان ورود به مرداب و عبور از اونو صادر کرد. این اولین بدشانسی ما بود. توی هوای سرد بهمن ،آب مرداب مثل یخ شده بود. سردی آب و هوا و خیس شدن لباسا و پُر شدن پوتینا از آب ، مقداری از توان بچه ها را تحلیل بُرد و از طرفی با توجه به عُمق آب ،گذر از اون سخت بود. یکی از فرمانده ها گفت دست همدیگه رو بگیرید و بلند قدها جلوتر قرار بگیرنو همدیگه رو بکشونید که زودتر از آب رد شیم. کار بکُندی پیش میرفت وچابکی رو از بچه ها گرفته بود. یه جاهایی که عمق آب بیشتر بود بناچار باید با شنا از اون عبور میکردیم . با اسلحه و تجهیزات شنا کردن واقعا مشکل بود و تازه بعضیم اصلا شنا بلد نبودند که قوز بالا قوز شده بود و عده ای باید به اونا کمک می کردند. خلاصه وضعیت داشت نگران کننده میشد. نهایتا با مقداری تاخیر و با هر زحمت و سختی که بود از مرداب رد شدیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا