eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
-دستم به قلم نمی‌رود و گویی کلمات لال شده اند در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است چه کسی فکرش را می‌کرد دقیقا همان گاه که هوای شهر نفس گیر می‌شود جوانی با دمِ مسیحایی خود در حوالی همین کوچه پس کوچه ها جانی دوباره به ریه های این شهر بخشد وچه خوش عاقبتی بود سر انجامتان... به‌خدا‌که‌چنین‌معرفتی‌را‌ جز‌در‌مرام‌جوانان‌حسینی‌نمی‌توان‌یافت.. محمد اسلامی🌷 محمد سجادی زاده🌷 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✫⇠#قسمت ✍نویسنده: رحمان
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده: رحمان سلطانی 💢قسمت دوازدهم: واقعا کویت بود یکی از اتاقا نسبتا سالم بود و رفتم داخل. بابا اینجا کویته! یه تخت خوابِ آهنی با تخته های چوبی روش. از فرط خستگیِ شدید رو همون تخت خوابم برد. تو دو سه ساعتی که به روشن شدن هوا مونده بود دَها بار با صدای انفجارای سنگین از خواب میپریدم و چن لحظه بعد دوباره خوابم میبرد. شبی پر از کابوس و وحشت بود و لحظه ای نبود که پایگاه رو نکوبن. نمی دونم چی دیده بودن و برای چی این همه گلوله رو حروم اون میکردن. شاید از ترس پناه گرفتن رزمنده های ما یا واقعا بی هدف، نمی دونم. چن دقیقه ای هم صدای انفجار قطع میشد و خوابم می برد با کابوسی وحشتناک از خواب می پریم. خواب می دیدم عراقیا پایگاه رو محاصره کردنو دارن بسمتم میان. یه وقتم می دیدم بچه ها رسیدند اینجا و با داد و فریاد خودم که من اینجام. من زخمیم از خواب می پریم. یه وقتایی هم خواب می دیدم برگشتم ایران و پیش خونواده ام هستم. آخه بابا تو یه شب اونم دو سه ساعت چند فیلم و سریال باید آدم ببینه. همشونم اکشن و هیجانی ! اون شب بجای خواب و استراحت ، یه تراژدی پر از کابوس، انفجارای پی در پی، درد و عطش برایم رقم خورد ، ولی هر چه بود بهتر از شب و روز قبلش بود. فاتح و فرمانده بلا منازع پایگاه شده بودم و مشکل خاصی غیر از اونایی که گفتم نداشتم ، یه مشکل کوچولوش این بود که وسط آتیش دو طرف بود و هر گلوله ای که از طرف ایران یا عراق خرجش کم بود و پا می کرد میخورد تو سر کچل من. با زدن سپیده صبح نمازمو خوندم و فضولیم گُل کرد. روی دیوارا چن دست لباس تر و تمیز به میخ اویزون بود و تعدادی پلاستیک که چیزایی توشون بود. انگار دنیا رو بهم دادن. سریع پوتین پای راستم که سالم بود رو دراوردم . پای چپم بشدت آسیب دیده بود و استخون ساقم پام تراشیده و انگشت سبابه ام دو نصف شده بود و پوتین پای چپم پر از خون بود و دراوردنش خیلی درد داشت. خوشبختانه بسته کمکای اولیه اونجا بود و از تیغ جراحی تا باند و بتادین و چسب همه چی بود. با تیغ جراحی از بغل پوتینو شکافتمو و از پام بیرون کشیدم. بعدش رفتم سراغ لباس. لباسای خیس و خونی و گِلمالی شده رو کندم . نگاهی به اطراف کردم کسی نگاهم نمی کرد. به اجنه اطرافم گفتم چشما رو درویش کنن و لباس زیرا رو هم دراوردم و یه شورت و یه زیر پوش رکابی آک پوشیدم. یه پیراهن نظامی عراقیم تنم کردم که سردم نشه و رفتم سراغِ پانسمان زخمام. حسابی با بتادین شستمو باند پیچی کردم و روشون چسب زدم. خونریزی هم دیگه نداشتم و از این بابت خیالم راحت شده بود. تو شلوارا گشتم همشونو برای دو نفر دوخته بودند و مثل کیسه خواب تو یه لنگه شون جام میشدم. آخرش یکی رو که کمی کوچکتر بود پام کردم و یه فانوسقه هم روش. پوتین پای راست که سالم بود رو پام کردم. ولی دیگه پوتین پای چپ قابل استفاده نبود. باید فکری برای پای چپم می کردم. انگار برادران بعثی می دونستن من میام اینجا و چه نیازای دارم. همه چیز رو برام جا گذاشته بودن بجز آب و غذا. یه جفت چکمه پلاستیکی پیدا کردم و لنگه چپشو پام کردم. برای چی چکمه پلاستیکی اورده بودن اونجا اینش اصلا مهم نیست. حالا دیگه اون رزمنده تر و تازه نبودم. خشک و اتو شده و پانسمان شده و لباس نو. دیگه سرما اذیتم نمی کرد و مقداری روحیه گرفته بودم و برای ادامه راه و رسیدن به خط خودی شروع کردم به نقشه کشیدن. طلبه آزاده، رحمان سلطانی ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
بـڛــْݥـ رݕــــْ أݪځڛـــےݩ🌹 ݥآ تݜنہ عݜقيݥ و ݜنیڋيݥ ڪہ ڲڣټݩڋ ڔڣع عطݜ عݜق...فقط ݩآݥ اڛٺ...
💚 سر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم هرگز نمیشود که از این در برانیَم یابن الحسن برای تو بیدار میشوم روزت بخیر ای همه‌ی زندگانیَم 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات سلام ودرود برشهدا وامام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد https://eitaa.com/piyroo
🥀 جوان باشي باهزاران آرزوي زيبا براي دختري ڪه هميشه آرزوي داشتنش را داشتي اودر ڪنارت شيرين زباني ڪند و تو... به نداي عمه جان لبيک بگويي... مزدت، جز شهادت چه ميتواند باشد؟! 🕊 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگࢪانہ ⚠️ مۍگویندباهرڪس‌باید‌مثل‌خودش رفتارڪرد! شماگوش‌نڪنید.. چون‌اگرچنین‌بود، ازمنش‌وشخصیت‌هیچڪس، چیزۍباقۍنمۍماند! هرڪس،هرچه‌به‌سرت‌آورد، فقط‌خودت‌باش! نگذاربرخوردنادرست‌آدمها، اصالت‌وطبیعت‌ توراخدشه‌دارڪند اگرجواب‌هرجفایۍ،بدۍبود؛ ڪه‌داستان‌زندگۍما، خالۍاز؛آدمهاۍخوب‌مۍشد!ٰ https://eitaa.com/piyroo
از شهــــید سیــــاوشی سؤال کردم چرا همیشه جلوی دری و داخل مشغول خادمی نمی‌شوی؟ با کلامی که گویی از اعماق قلب و اعتقاد بر می‌خواست پاسخ داد «برای اهل‌بیــ❤️ـــت(علیه السلام) باید دربان باشی، برای این خاندان هر چه خود را کوچکتر بدانی، بزرگتر خریدارت خواهند بود ...✋ 🌷 https://eitaa.com/piyroo
خــُدا مے خوآسـت بـه‌تو بآل وُ پر بدهد!! گفت: چـشـمـَت مے‌زنند!!! 👈🏻[چــــآدُر دآد ] بـانـو... قدرش را بدان! هدیہ‌ے خدا خیلے قیمتے است. 🖤 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وصیت شهید حاج یونس زنگی‌آبادی: مواظب منافقین داخلی باشید و نگذارید آن‌ها پا روی خون شهدای ما بگذارند و ثمره خون شهدایمان را پایمال کنند... https://eitaa.com/piyroo
امضایـش‌ایـن‌بود:🖊 "مـ‌ݩ‌ڪان‌لله‌ڪان‌لله‌لہ" هر‌ڪس‌بـراۍِ‌خـدا‌باشد،، خُـدا‌برای‌اوسـت:)💚👌🏼 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هویزه ✨ عشق برایت معنا پیدا میکند هنگامی که همقدم با نسیم از میان عاشقان میگذری! و روح بی تعلق به بدن غبار گرفته کنجی مینشیند تا قدری آرامش از اهل این دهکده آرام طلب کند. 🔹اینجا سرزمینی است که در آن چشم از دیدن خجالت زده و شرمسار میشود! چراکه هر دم نگاهش به چهره هایی دوخته میشود که در اعماق نگاه معصومانه آنها درخواستی آرمیده و تو اما چنان در خود غرق شده ای که نمیتوانی آن را درک کنی. 🌱نگاهت را گاه به آسمان میدوزی و گاه به زمین، آری! خوب میدانم میان آن نگاه ها چه میگذرد. وقتی از همه جا رانده شده ای اما آنها تو را در آغوش کشیده اند پس حالا بهترین زمان است برای پیمان بستن با آنان برای پاک شدن و لایق دیداری دوباره شدن و برای گام نهادن در مسیری که آنان خود راهگشای آن بودند. https://eitaa.com/piyroo
🔻 یه تانک عراقی آتش گرفته بود راننده ازش امد بیرون و در حالی که اسلحه دستش بود هاج و واج به اطراف نگاه می کرد بعد قمقمه آبش را در آورد و شروع به آب خوردن کرد یکی از بچه‌ها او را نشانه گرفته بود که علی اکبر اسلحه اش را کنار زد و گفت مگر نمی بینی که دارد آب می خورد ما شیعه امام حسین (ع) هستیم باید مثل امام رفتار کنیم نه مثل یزیدیان...... 📕 خط عاشقی ، ج۱ https://eitaa.com/piyroo