🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
🍃🌸✨
🎉✨🌺
🎊
🎀
📡 @pm_Basirat 💯
❣﷽❣
🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت4⃣1⃣
من در خانه خود مشغول مطالعه هستم. به تو و خاطرات سفرمان فكر مى كنم. از آخرين ديدار ما يك سال گذشته است.
صداى درِ خانه به گوشم مى رسد. بلند مى شوم در را باز مى كنم. از ديدنت خيلى خوشحال مى شوم. باور نمى كردم كه اين قدر با معرفت باشى كه باز هم به من سر بزنى.
تو را به داخل خانه دعوت مى كنم. ببخشيد كه اتاق من كمى نامرتّب است، هر طرف را نگاه مى كنى كتاب است.
من با عجله كتاب ها را در گوشه اى جمع مى كنم. پسرم برايت نوشيدنى مى آورد. اكنون تو گلويى تازه مى كنى و مى گويى:
ــ خوب، كى حركت مى كنيم؟
ــ مگر قرار است جايى برويم؟
ــ تو به من وعده داده اى كه دوباره مرا به سامرّا ببرى؟
ــ يادم آمد. من سر قول خودم هستم.
معلوم مى شود كه در تمام اين مدّت به سامرّا فكر مى كردى و در آرزوى ديدار امام بودى.
به اميد خدا، فردا صبح زود حركت خواهيم كرد.
صبح زود حركت مى كنيم. بيابان ها، دشت ها و كوه ها را پشت سر مى گذاريم. روزها و شب ها مى گذرد، ما در نزديكى سامرّا هستيم.
وارد شهر مى شويم. تو خودت خوب مى دانى كه ما نمى توانيم الآن به خانه امام برويم. پس به خانه همان پيرمرد كه نامش بِشر بود مى رويم.
درِ خانه را مى زنيم. بشر در را باز مى كند، ما را در آغوش مى گيرد و به داخل خانه دعوتمان مى كند.
او براى ما نوشيدنى مى آورد، ظاهراً خودش روزه است، ماه رجب سال 255 هجرى است و روزه گرفتن در اين ماه ثواب زيادى دارد.
از او سراغ امام هادى(ع) را مى گيريم و حال آن حضرت را مى پرسيم؟
اشك در چشمان بِشر حلقه مى زند. او دارد گريه مى كند. چه شده است؟
بِشر براى ما مى گويد كه سرانجام مُعتَزّ، خليفه عبّاسى، امام هادى(ع) را مظلومانه شهيد كرده است. اشك از چشمان ما جارى مى شود. خدا هر چه زودتر دشمنان اهل بيت(ع) را نابود كند.31
در مورد امام عسكرى(ع) سؤال مى كنيم. او براى ما مى گويد كه مُعتَزّ عبّاسى، آن حضرت را در شرايط بسيار سختى قرار داده است. هيچ كس حق ندارد به صورت علنى به خانه آن حضرت برود.
فقط بعضى از افراد به صورت بسيار مخفيانه با آن حضرت ارتباط دارند.
سؤال ديگر ما اين است: آيا خدا به امام عسكرى(ع) فرزندى داده است؟
بِشر در جواب مى گويد: هنوز نه; ولى وعده خداوند هيچ گاه تخلّف ندارد.
ما مى خواهيم به خانه امام برويم امّا بِشر ما را از اين كار نهى مى كند، مُعتَزّ، خيلفه خونريز عبّاسى به هيچ كس رحم نمى كند. او به برادر خود هم رحم نكرد و او را به قتل رسانيد.32
يكى از كارهاى او اين است كه وقتى مخالفان خود را دستگير مى كند سنگى بزرگ بر پاى آنها مى بندد و آنها را در رود دجله مى اندازد تا غرق شوند.33
شما نبايد بدون برنامه ريزى به خانه امام برويد. شما تازه به سامرّا آمده ايد و جاسوسان شما را زير نظر دارند، بايد چند روزى صبر كنيد.
چند روز مى گذرد...
خورشيد روز دوشنبه 27 رجب سال 255 طلوع مى كند، امروز سالروز بعثت پيامبر است.34
از خيابان سر و صداى زيادى به گوش مى رسد.
خيلى زود مى فهمم كه اين سر و صدا براى شادى نيست، بلكه در شهر آشوب شده است!
خوب است از خانه بيرون برويم و از ماجرا با خبر بشويم.
همه سپاهيان بيرون ريخته اند، آنها شورش كرده اند.
اينها همان نيروهاى نظامى اين حكومت هستند و خودشان بايد با شورشيان مقابله كنند، چه شده است كه خودشان هم شورش كرده اند؟
آنها به سوى قصر مُعتَزّ مى روند، شمشير در دست هايشان مى رقصد و فرياد مى زنند: "يا پول يا مرگ".
منظور آنها چيست؟
مى خواهم جلو بروم و از آنها سؤال كنم كه ماجرا چيست. تو دستم را مى گيرى و مرا به گوشه اى مى برى و مى گويى: كجا مى روى؟ مى خواهى خودت را به كشتن بدهى؟
بِشر را نشانم مى دهى و از من مى خواهى از او سؤال كنم كه علّت اين شورش چيست.
بشر براى ما مى گويد كه چوب خدا صدا ندارد، خداوند مى خواهد مُعتَزّ را به سزاى اعمالش برساند.
او كه افراد زيادى را مظلومانه به قتل رسانيد و امام هادى(ع) را نيز شهيد كرده است، امروز برايش روز سختى خواهد بود.
ماجرا از اين قرار است: مدّتى است كه وزيرِ مُعتَزّ با مادرِ مُعتَزّ همدست شده و پول هاى حكومت را براى خود برداشته اند. آنها خزانه دولت را خالى كرده اند.
مادر خليفه كه به جواهرات بسيار علاقه دارد با پول حقوق سپاهيان براى خود جواهرات زيادى خريده است. ياقوت، لؤلؤ و زبرجدهاى زيادى را مى توان در قصر مادر خليفه پيدا كرد.
ارزش جواهرات او بيش از يك ميليون دينار مى شود (اگر قيمت يك مثقال طلا را بدانم، كافى است آن را ضرب در يك ميليون كنم تا بدانم ارزش اين جواهرات چقدر مى شود).35
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀
━═━⊰✾▪️🔳▪️✾⊱━═━
✍ JOin 🔜 @pm_Basirat
تجلّـــی بصیرتـ☀️
❀🍃✿🍃❀🌴⚫️🌴❀🍃✿🍃❀ @pm_Basirat 🏴 ❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق * 🌴 🏴*همراه با کارو
❀🍃✿🍃❀🌴⚫️🌴❀🍃✿🍃❀
@pm_Basirat 🏴
❣﷽❣
🌴* #هفت_شهر_عشق * 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴
#قسمت6⃣8⃣
اكنون ابن زياد منتظر است تا اسيران را نزد او ببرند. قصر آذين بندى شده و همه سربازان مرتّب و منظّم ايستاده اند.
ابن زياد دستور داده است تا مجلس آماده شود و سرِ امام حسين(ع) را در مقابل او قرار دهند. عدّه اى از مردم سرشناس هم به قصر دعوت شده اند.
ابن زياد روى تخت خود نشسته و عصايى در دست دارد.
واى بر من! او با چوب بر لب و دندان امام حسين(ع) مى زند و مى خندد و مى گويد: "من هيچ كس را نديدم كه مانند حسين زيبا باشد".
انس بن مالك به ابن زياد مى گويد: "حسين شبيه ترين مردم به پيامبر بود. آيا مى دانى كه الآن عصاى تو كجاست؟ همان جايى كه ديدم پيامبر آن را مى بوسيد".524
من آن روز نمى دانستم كه چرا پيامبر لب هاى حسين را مى بوسيد، امّا او امروز را مى ديد كه تو چوب به لب و دندان حسين مى زنى!
سربازان وارد قصر مى شوند: "آيا اسيران را وارد كنيم؟".
با اشاره ابن زياد، اسيران را وارد مى كنند و آنها را در وسط مجلس مى نشانند.
من هر چه نگاه مى كنم امام سجّاد(ع) را در ميان اسيران نمى بينم. گويا آنها امام سجّاد(ع) را بعداً وارد مجلس خواهند نمود. ابن زياد در ميان اسيران، بانويى را مى بيند كه به صورتى ناآشنا در گوشه اى نشسته است و بقيّه زنان، دور او حلقه زده اند.
در چهره او ذلّت و خوارى نمى بينم. مگر او اسير ما نيست؟! او كيست كه چنين با غرور و افتخار نشسته است. چرا رويش را از من برگردانده است؟
ابن زياد فرياد مى زند: "آن زن كيست؟" هيچ كس جواب نمى دهد. بار دوم و سوم سؤال مى كند، ولى جوابى نمى آيد. ابن زياد غضبناك مى شود و فرياد مى زند: "اينان كه اسيران من هستند، پس چه شده كه جواب مرا نمى دهند".525
آرى! زينب مى خواهد كوچكى و حقارت ابن زيادرا به همگان نشان دهد.
سكوت همه جا را فرا گرفته است. ابن زياد بار ديگر فرياد مى زند: "گفتم تو كيستى؟".
جالب است خود آن حضرت جواب نمى دهد و يكى از زنان ديگر مى گويد: "اين خانم، زينب است".
ابن زياد مى گويد: "همان زينب كه دختر على و خواهر حسين است؟".
و سپس به زينب رو مى كند و مى گويد: "اى زينب! ديدى كه خدا چگونه شما را رسوا كرد و دروغ شما را براى همه فاش ساخت".
اكنون زينب(س) به سخن مى آيد و مى گويد: "مگر قرآن نخوانده اى؟ قرآن مى گويد كه خاندان پيامبر را از هر دروغ و گناهى پاك نموده ايم. ما نيز همان خاندان پيامبر هستيم كه به حكم قرآن، هرگز دروغ نمى گوييم!".526
جوابِ زينب كوبنده است. آرى! او به آيه تطهير اشاره مى كند، خداوند در آيه 33 سوره "احزاب" چنين مى فرمايد:
( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا);
خداوند مى خواهد تا خطا و گناه را از شما خاندان دور كرده و شما را از هر پليدى پاك نمايد.
همه مى دانند كه اين آيه در مورد خاندان پيامبر نازل شده است.
ابن زياد ديگر نمى تواند قرآن را رد كند. به حكم قرآن، خاندان پيامبر دروغ نمى گويند، پس معلوم مى شود كه ابن زياد دروغگوست.
سخن زينب، همه مردم را به فكر فرو مى برد، عجب! به ما گفته بودند كه حسين از دين خدا خارج شده است، امّا قرآن شهادت مى دهد كه حسين هرگز گناهى ندارد.
آرى! سخنِ زينب تبليغات و نيرنگ هاى دشمن را نقش بر آب مى كند. اين همان رسالت زينب است كه بايد پيام رسان كربلا باشد.
ابن زياد باور نمى كرد كه زينب، اين چنين جوابى به او بدهد. آخر زينب چگونه خواهرى است، سر برادرش در مقابل اوست و او اين گونه كوبنده سخن مى گويد.
ابن زياد كه مى بيند زينب پيروز ميدان سخن شده است، با خود مى گويد بايد پيروزى زينب را بشكنم و صداى گريه و شيون او را بلند كنم تا حاضران مجلس، خوارى او را ببينند.
او به زينب رو مى كند و مى گويد: "ديدى كه چگونه برادرت كشته شد. ديدى كه چگونه پسرت و همه عزيزانت كشته شدند". همه منتظرند تا صداى گريه و شيون زينب داغديده را بشنوند. او در روز عاشورا داغ عزيزان زيادى را ديده است. پسر جوانش ( عَون ) و برادران و برادرزادگانش همه شهيد شده اند.
گوش كن، اين زينب است كه سخن مى گويد: "ما رأيتُ إلاّ جميلا"; "من جز زيبايى نديدم".527
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀
✅ تلگرام :
👉 https://t.me/pm_Basirat
✅ سروش :
👉 http://sapp.ir/pm_basirat
✅ ایتا :
👉 https://eitaa.com/pm_Basirat